۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

مروری بر انچه برما گذشته:
برگرفته از صفحه فیس‌بوک Black Swan
 از جلوی ساختمانی رد می شوم که عده زیادی زن و مرد جلوی اون تجمع کردن. زنی حدود 50 ساله به شوهرش: _ چی؟ وثیقه؟وثیقه از کجا بیارم؟؟؟؟ دختری حدود بیست و چهار ساله: _الو؟...صدات قطع و وصل میشه...یه جا وایسا ببینم چی میگی؟..خب خب...اونجا هم نیست؟(به شدت می گرید) نه اینجا هم نیست...وای... بدبخت شدیم...کجا دنبالش بگردیم؟ یک پیرمرد: _آقا...آقا...سرکار...تروخدا..ب​نام علی معینی...اونجا نیست؟رفتم خیابون زند گفتن بیام اینجا...سرکار بخدا من همین یه پسر برام مونده.(تا حالا گریه یک پیرمرد رو دیدین؟) مردی میانسال به مردی دیگر: _نمیدونم.نامردا قبل از اینکه چیزی بپرسن یا چیزی ثابت بشه اول یه کتک مفصل بهشون می زنن. زنی گریان حدود 40 ساله به شوهرش: _آخه مرد یه کاری بکن...دختره رو می کشن ها..!!!! پسری که به نظر دانشجو میاد به دوستش: _آره.امروز هم از ساعت 4 پارک دانشجو هستیم. از جلوی جمعیت که می گذرم ناخودآگاه ترانه یار دبستانی من رو زمزمه می کنم. دو ساعت بعد در بین دوستان هستم: _دیدین؟ بنازم...آقا همه رو شست و گذاشت کنار.درستش هم همینه.شما موسوی ها رای نیاوردین زورتون گرفته.بخاطر همین هم ادا در میارین.موج سبز و فوج سبز و از این مزخرفات. _اگه اینهمه تقلب نمیکردین بهتون می گفتم.به قول همون آقاتقلب صدهزار تا ،یک میلیون نه یازده میلیون.معلومه...چنان تقلبی کردین که خودتونم باورتون نمیشه. _دیشب صدای آمریکا رو دیدین؟دیدین چطور مردمو می زدن؟جالبه که تلویزیون هم هیچی نمیگه. _آره دیدم.اون دختره رو که تیر خورد دیدی؟دیدی چشماش بی حرکت شد؟ دیدی از بینیش چطور خون زد بیرون؟ دیدی چطور از دهانش خون اومد؟دیدی؟ کشته شد اسمش ندا بود... _واقعا این لباس شخصی ها کی ان؟ _معلومه .همونهایی که پروارشون کردن برای همچین روزهایی _ای بابا ..هنوز مردم اراده نکردن که جلوشون وایسن.وگرنه... _اگه مثل من به احمدی نژاد رای میدادین الان اینقدر همه جاتون نمی سوخت. _به احمدی نژاد؟خیلی برام جالبه که از رو نمی رین.با اینهمه تقلب و کشتار و دروغ باز هم از رو نمیرین؟ _عزیزمه...خیلی کارش درسته. _راستی امشب ساعت 11 یادتون نره.الله اکبر روی پشت بون دو ساعت بعد در پمپ بنزین هستم: _آقا زود باش.الان ساعت چهار میشه مردم می ریزن میان...دیگه نمیشه کار کرد _چطور مگه؟ _دیروز ده دوازده تا از این دانشجوهای بیچاره رو ریختن توی مسجد اونطرف خیابون بعدش هم اینقدر با شیلنگ و باطوم و هر چی دم دستشون میومد میزدن که نگو و نپرس.خوشم اومد.دانشجو ها هم همه شعار میدادن.همینجور که کتک میخوردنا!!!ای وللا داشتن. _اونروز هم من دیدم سه تا دختر یکی از این لباس شخصی ها رو تا حد مرگ کتک زدن. اقا واقعا گل کاشتن دخترا رو دیدین دمشون گرم ابروی هرچی مرد خریدن _محمد اماده شو ساعت 4 میام دنبالت بابا غیرتتون کجا رفته دخترا رو ببین خجالت بکش مگه دیروز ندیدی چنان باطوم زد کله ش مثل هنودنه قارچ خورد اما دستبردار نبود با همون وضعیت شعار میداد محمد دیره پاشو پاشو......

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin