۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

دراویش زخمی را از بیمه درمانی محروم نمودند      
 
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور ، دراویش گنابادی که بر اثر تیر اندازی مأمورین امنیتی در مورخه  13/6/90  مجروح و در بیمارستان رجایی شیراز بستری شده بودند  برای عمل جراحی و خدمات درمانی از بیمه محروم شدند و بیمارستان از پذیرش بیمه درمانی آنها خودداری نموده است .

در ادامه این گزارش آمده است مسئولین بیمارستان بعلت فشار و تقاضای مأمورین امنیتی این اقدام خلاف قانون را برای تحت فشار گذاستن خانواده مجرومین انجام داده اند .

درود بر شرف مردم تبریز!

درود بر شرفشان که از دادن شعار اسلامی "الله اکبر" خودداری کردند؛ زیرا این شعار، شعار جنایتکارانی
است که هنگام سربریدن آن را سر می‌دهند.

سر بریدن دو تن از اسرای جنگ بدر توسط علی و با نظارت محمد

خراب کردن خانه ها توسط حکومت مستضعفان بر سر ساکنین در اصفهان

رهبر مستضعفان : خجالت خجالت  ،ننگ براین نظام واین ولایت
نشانه های سقوط یک نظام استبدادی هر روز روز بیشتر نمایان میشود




اعدام سه «دگرباشان» جنسي در خوزستان

روز 13 شهريور ماه خبري در خبرگزاري دانشجويان ايران ( ايسنا ) منتشر شد. عنوان خبر " شش مجرم به داور آويخته شدند "  بود. در اين خبر اتهام يک نفر از اعدام شدگان قاچاق مواد مخدر، دو نفر از آنها تجاوز به عنف و اتهام سه نفر ديگر اعمال منکر و خلاف شرع بيان گرديد. اين در حال است که بسياري از اعمال در قانون مجازات اسلامي خلاف شرع بوده و برخي از آنها نيز اعمال منکر محسوب مي گردند از جمله حجاب يا روزه خواري، ولي مجازات اين اعمال اعدام نيست. 
آقاي عبدالحميد امانت در نشست خبري که با خبرگزاري ها داشتند با يک اشتياق خاص و ويژه خبر اعدام شش شهروند ايراني را مطبوعاتي کرده و در خصوص سه نفر از آنها که مورد نظر  اين يادداشت است، چنين گفت: حکم اعدام سه مجرم به نام‌هاي "م،ط"، "ط، ت" و "م،چ" صبح امروز در اهواز اجرايي شد. اين سه مجرم به استناد مواد 108 و 110 قانون مجازات اسلامي، به دليل ارتکاب به اعمال منکر و خلاف شرع از سوي شعبه 17 دادگاه انقلاب اسلامي اهواز به اعدام محکوم شدند. 
در اينجا مي خواهم نظر شما را به اين جنايت عظيم که به هيچ عنوان قابل توجيه نيست و به نوعي قتل عمد محسوب مي شود جلب کنم:
اولا – اعمال منکر و خلاف شرع در هر موردي حتي زنا يا لواط در صلاحيت دادگاه انقلاب اسلامي نيست. قانونگذار صلاحيت دادگاه انقلاب را مشخص کرده و رسيدگي به چنين جرايمي در صلاحيت دادگاه عمومي و همچنين بر حسب عنوان و مصداق در صلاحيت دادگاه کيفري استان است. بنابراين از اين حيث اعدام اين سه شهروند ايراني به صورت کاملا خودسرانه و سليقه اي توسط دستگاه امنيتي و دادگاه انقلاب بوده است. 
ثانيا – مشخص نيست آيا اين سه وکيل داشته اند يا بدون وکيل محاکمه شده اند؟  وکلاي آنها چه کساني بوده اند؟ آيا وکلاي بوده اند که پروانه وکالتشان را دولت صادر کرده است که اعتراضي به اعدام موکلين خود نکرده اند؟ و دهها و صدها آياي ديگر که جاي بيان تمام آنها در اين جا نيست و خوانندگان گرامي کاملا آگاهند که وکلاي دادگستري در ايران اجازه وکالت در چنين پرونده هايي و دفاع از حقوق شهروندان را نداشته و اگر دفاع کنند و لب به اعتراض بگشايند صدايشان خاموش خواهد شد. به هر حال نداشتن دادرسي عادلانه نيز از ديگر ايرادات اين پرونده و يا بهتر بگوييم جنايت است.
ثالثا – مواد 108 و 110 قانون مجازات اسلامي مربوط به همجنس گرايي است، چنانچه دو فرد مذکر با يکديگر عمل جنسي انجام دهند، اين عمل را لواط گفته و در صورت دستگيري به استناد ماده 110 قانوني مجازات اسلامي به قتل محکوم مي گردند. بنابراين اين سه شهروند خوزستاني به بهانه لواط به مرگ محکوم شده و اعدام شده اند. افرادي که امکان دارد تحت شکنجه اقرار به ارتکاب لواط کرده باشند تا همچون ماکان مولود زاده به دليل خصومت با يکي از مسئولين دستگاه قضايي به مجازات اعدام محکوم شوند. 
هر چند يقين دارم و تاکيد مي کنم هر سه نفر اعدام شدگان بي گناه بوده و قرباني خواسته هاي پليد رئيس دادگستري خوزستان و مسئولين دستگاه قضايي براي پيش گيري از وقوع جرم شده اند، اما نبايد سخنان آقاي احمدي نژاد در نشست سازمان ملل در نيويورک را فراموش کرد که گفت در ايران کسي همجنس گرا نيست و به مجازات اعدام محکوم نمي گردد که البته انسان هاي بي گناه بسياري به همين اتهامات واهي در شهرهاي مختلف ايران محکوم به مرگ شده و مخفيانه اعدام مي شوند. 
در آخر خطاب به اين رئيس دادگستري که در مصاحبه خود گفته است:  تبه‌کاران، اراذل و اوباش و متجاوزان به حقوق مردم از راهي که انتخاب کرده و در آن قرار دارند بازگردند و توبه کنند، در غير اين‌صورت قوه قضاييه و دادگستري خوزستان در مبارزه با اين افراد کوتاه نمي‌آيد. مي گويم: آقاي رئيس که معلوم نيست داراي مدرک تحصيلي هستيد يا خير؟ حقوق خوانده اي يا خير؟ مي دانيد جرمشناسي به چه معناست، يا اينکه فقط و فقط راه مبارزه با خشونت و جرم را در اعدام مي دانيد! در جامعه زندگي کرده ايد يا خير؟ ..... تبه کاران و ارذل و اوباش پاي اينترنت و تلوزيون ننشسته اند که به دستور شما گوش فرا دهند. آنها روزنامه خوان هم نيستند که به صحبت هاي سرتاسر ابهام آميز شما گوش دهند. با اعدام و جنايت و ريخت خون افراد بي گناه نمي توانيد جلوي ارتکاب جرم را بگيريد. به جاي ريخت خون شهروندان ايراني به دنبال ريشکن کردن اصولي و کارشناسانه جرم باشيد و اگر نمي توانيد گره پيچيده خشونت و جرم در ايران را باز کنيد، به کنار رويد تا افردي لايق اين گره به هم تنيده شده را باز کنند. 
به هر حال سه جوان برخلاف موازين صريح قانوني در شهر خوزستان و به صورت بي گناه اعدام شدند و حکومت جمهوري اسلامي مي بايست پاسخگوي ريختن خون اين سه جوان و ديگراني که وضعيت مشابه اين سه جوان دارند باشند. 
محمد مصطفايي – وکيل دادگستري 

انتقال فعال دانشجویی علی عجمی به سلولها انفرادی زندان گوهردشت کرج

بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" در راستای تشدید فشارهای قرون وسطایی علیه زندانیان سیاسی توسط ماموران ولیفقیه در زندان گوهردشت کرج،فعال دانشجویی علی عجمی به سلولهای انفرادی بند 5 زندان گوهردشت کرج منتقل گردید.
روز شنبه 19 شهریور ماه فعال دانشجویی علی عجمی از سالن ایزوله شده 12 بند 4 به سلولها انفرادی بند 5 زندان گوهردشت کرج منتقل گردید. فعال دانشجویی علی عجمی مدتی پیش هنگامی که زندانیان سیاسی جعفر اقدامی سخت بیمار بود و قادر به راه رفتن نبود او را جهت انتقال به بهداری همراهی می کرد. ولی هنگام بازگشت مورد یورش فردی به نام شیخ افسر پاسدار نگهبان همراه با 3 پاسدار دیگر و وحشیانه مورد ضرب وشتم قرار گرفت  بطوری که  بدن او از چند ناحیه زخمی و کبود گردید.
افسر پاسدار شیخ که از سرکوبگران این زندان می باشد علاوه بر ضرب و شتم وحشیانه این 2 زندانی اقدام به شکایت علیه آنها نمود . محمد مردانی رئیس زندان ، خادم معاون وی و  فرجی نژاد رئیس اطلاعات زندان بجای پیگیری و برخورد با این پاسدار سرکوبگر اقدام به انتقال فعال دانشجویی علی عجمی به سلولها انفرادی نمود.
فعال دانشجویی علی عجمی دانشجوی حقوق دانشگاه تهران است ،که در بهمن ماه 1388 مامورین وزارت اطلاعات به منزل آنها در سبزوار یورش بردند و پس از مدتی او را به سلولها انفرادی بند 209 زندان اوین منتقل کردند. او نزدیگ به 4 ماه در سلولها انفرادی تحت شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات قرار داشت.بازجویان وزارت اطلاعات با نسبت دادن اتهامات واهی و پرونده سازی علیه او ،پرونده وی را به شعبۀ 15 دادگاه انقلاب ارسال کردند و توسط فردی بنام صلواتی معروف به قاضی مرگ مورد محاکمه و به 4 سال زندان محکوم نمود و پس از مدتی او را از بند 350 زندان اوین به زندان گوهردشت کرج تبعید کردند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، ضرب وشتم وحشیانۀ این دانشجوی زندانی و انتقال او را به سلولها انفرادی را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه سازمان ملل برای بازدید از زندانها ،ملاقات با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها جهت تهیۀ گزارشی از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای و ارائۀ آن به سازمان ملل می باشد.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
وضعیت جسمی «نامناسب» عیسی سحرخیز و جعفر اقدامی
وب سایت کلمه، نزدیک به میرحسین موسوی از وضعیت نامناسب جسمی چند زندانی سیاسی خبر داده است
عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار و مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد دولت محمد خاتمی 

.در این گزارش‌ها که امروز ۲۰ شهریور منتشر شده‌اند، با اشاره به وضعیت نامناسب جسمی عیسی سحرخیز، جعفر اقدامی و فرانک فرید از احتمال ابتلا عیسی سحرخیز به سرطان خبر داده شده است
.براساس این خبر، به تازگی پزشکان به غده‌ای سرطانی در بدن آقای سحرخیز مشکوک شده‌اند که باید هرچه زودتر خارج از زندان تحت درمان قرار بگیرد
.این منبع همچنین گزارش داده که به جز نوسان شدید در فشار خون، سه مهره‌ ستون فقرات او که در زندان آسیب دیده‌اند هم باید درمان شود، در غیر اینصورت احتمال فلج شدن این زندانی سیاسی وجود دارد
.در همین رابطه، خانواده این روزنامه‌نگار زندانی دیروز، ۱۹ شهریورماه در نامه‌ای خطاب به صادق آملی لاریجانی، رئیس‌ قوه قضائیه خواستار اعمال قانون مطابق «اسلام، قانون اساسی و مفاد حقوق بشر» در مورد او شدند
.در این نامه آمده است که نه تنها در طول ۲۷ ماه گذشته حق مرخصی از سحرخیز دریغ شده بلکه حدود یک سال است که ملاقات حضوری و حتی مکالمه تلفنی هم برای آنها ممنوع شده است
.عیسی سحرخیز که درپی انتخابات جنجال‌برانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸ بازداشت شد، در مهرماه سال ۸۹  به اتهام‌های «توهین به رهبر» و «تبلیغ علیه نظام» به سه سال حبس تعزیری، پنج سال ممنوعیت از فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی محکوم و یک سال نیز ممنوع‌الخروج شد
.او از بهار ۸۹ به زندان رجایی شهر کرج منتقل شد و چندی پیش طی حکمی که در زندان به وی ابلاغ شد دو سال به مدت حبس‌اش اضافه شد
.همچنین کلمه در خبری دیگر از مشکلات جسمی جعفر اقدامی، زندانی سیاسی زندان رجایی شهر کرج خبر داده است.براین اساس، آقای اقدامی که هفته قبل در زندان دچار گرفتگی عضله پا شد، به دنبال وخامت حالش به بهداری این زندان منتقل شد.
در همین حال، پزشکان بهداری توصیه کرده‌اند که خارج از زندان به وضعیت او رسیدگی شود که مسئولان زندان به این درخواست بی‌توجهی می‌کنند.
این فعال حقوق بشر که تاکنون از حق مرخصی محروم بوده به اتهام هواداری از سازمان‌های مخالف نظام جمهوری اسلامی هشتم شهریور ۱۳۸۷ بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. او  به ۱۰ سال حبس محکوم شده است.
فرانک فرید، زندانی دیگری است که از وضعیت جسمی او ابراز نگرانی شده است. این فعال حقوق زنان ۱۲ شهریور همزمان با تجمع فعالان محیط زیست در اعتراض به خشک شدن دریاچه ارومیه بازداشت شد.
کمیته گزارشگران حقوق بشر همان زمان نوشت که فرانک فرید هنگام بازداشت، «مورد ضرب و شتم» قرار گرفته که به آسیب دیدن بازو و پرده گوش چپ او منجر شده است. 
پس از انتخابات جنجال‌برانگیز ریاست‌جمهوری در سال ۸۸، تعداد زیادی از فعالان سیاسی، اجتماعی، حقوق بشر و روزنامه‌نگاران، بازداشت شدند.
در این مدت خبرهایی از برخورد ماموران زندان با این زندانیان و وضعیت نامناسب آنها منتشر شده که نگرانی خانواده‌های آنها و نهادی حقوق بشری را به دنبال داشته است. آنها بارها خواستار رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی شده‌اند.
به تازگی نیز خانواد‌ه‌ها و نزدیکان زندانیان سیاسی از گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران خواسته‌اند که هرچه زودتر برای رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی به ایران سفر کند.
ایران هنوز با سفر احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر موافقت نکرده‌ است.








زندانیان سیاسی رجایی‌شهر: زندانیان تنبیه و مجازات می‌شوند


شماری از زندانیان سیاسی رجایی شهر کرج در نامه‌ای به رئیس قوه قضاییه ایران خواستار اعزام هیئت ویژه به این زندان برای تحقیق و گفت‌وگو با زندانیان برای کشف حقایق شدند.


نمایی از داخل زندان رجایی‌شهر کرج /عکس از ایسنا

در این نامه که وب‌سایت جرس، نزدیک به مخالفان دولت متن آن را امروز، ۲۰ شهریور ماهمنتشر کرده، از عادی بودن «تنبیه بدنی» در زندان رجایی شهر کرج خبر داده شده است.زندانیان سیاسی رجایی شهر در نامه خود نوشته‌اند که علی‌رغم ممنوعیت تنبیه بدنی زندانیان طبق آیین‌نامه حقوق و تکالیف زندانیان، بعضی از مسئولان و ماموران زندان رجایی شهر برای برخورد با زندانیان از «مشت و لگد، باتوم چوبی و پلاستیکی» استفاده می‌کنند.به نوشته ۲۱ امضاکننده نامه، این‌گونه برخوردها نه فقط برای زندانیان عادی که حتا در مورد زندانیان سیاسی نیز به کار می‌گرفته می‌شود.آنها هدف ماموران زندان از ضرب‌وشتم زندانیان را «تنبیه و مجازات» و همچنین برای «سرکوب و ایجاد رعب و حشت» دانسته‌اند.در این نامه آمده است که در شش ماه گذشته، هشت نفر از زندانیان سیاسی، امنیتی سالن ۱۲ این زندان به شیوه‌های گوناگون «‌با توهین، تنبیه بدنی، هتک حرمت و حیثیت مواجه شده‌اند.»
این زندانیان در ادامه به یکی از آخرین موردهای اینگونه برخوردها در چهارم شهریورماه اشاره کرده‌ و آورده‌اند که «نگهبان‌های بندهای سه و چهار زندان رجایی شهر، جعفر اقدامی را که از بیماری شدید و رسیدگی نشده پا و کمر رنج می‌برد و علی عجمی را که در بهداری در حال کمک به او بوده، به بهانه عدم سرعت لازم در حرکت زیر مشت و لگد قرار دادند.»
مطابق این نامه، «نگهبان‌ها پس از زدن دستبند به یکی از آنها با ضربات باتوم بر سر‌، صورت، پشت و سینه آنها می‌کوبند، به‌طوری که این ضربات باعث کبودی ناحیه صورت، چشم چپ، کمر و تورم شدید منجر به خونریزی در ناحیه پای یکی از زندانیان شده است.»
در این نامه در شرایطی به برخورد با جعفر اقدامی اشاره شده است که همین امروز خبرهایی درمورد وضعیت جسمی نامناسب این زندانی سیاسی منتشر شده است.
۲۱ امضا‌کننده این نامه از صادق آملی لاریجانی خواسته‌اند تا با اعزام هئیت ویژه تحقیق، به رویه «غیر انسانی» و «خلاف قانون» در زندان رجایی شهر پایان بخشد.
آنها در عین حال تصریح کرده‌اند که هر وقت که یکی از زندانیان درصدد تظلم‌خواهی برآمده‌اند، با «گزارش‌‌های غیرواقعی و پرونده‌سازی» مواجه شده و به‌خاطر «ترس» از اضافه شدن بر مدت محکومیت، از پیگیری منصرف شده‌اند.
نویسندگان این نامه به اصل ۳۹ قانون اساسی که بر حفظ حرمت زندانی تاکید می‌کند، ماده ۵۷۹ قانون مجازات اسلامی که به مجازات مامورین متخلف می‌پردازد و آئین‌نامه داخلی زندان‌ها مبنی بر حفظ حقوق شهروندی و کرامت انسانی استناد کرده‌اند.
بعد از انتخابات پرحاشیه ریاست‌جمهوری در سال ۸۸، بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی، حقوق بشر و روزنامه‌نگاران در ایران بازداشت و با احکام سنگینی زندانی شدند. شماری از این زندانیان نیز به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدند.
این زندانیان بارها به «نقض گسترده» حقوق خود در این زندان اعتراض کرده‌ و حتا دست به اعتصاب غذا زده‌اند.
این نامه که ششم شهریورماه نوشته شده است، امضای عباس اسفندیاری، مصطفی اسکندری، افشین باایمانی، مسعودباستانی، رسول بداقی، رضابوکانی، شهرام پورمنصوری، رضاجوشن، ماشاالله حائری، منصور رادپور، الله وردی روحی، عیسی سحرخیز، داودسلیمانی، جمشید صادق الحسینی، کیوان صمیمی، حشمت الله طبرزدی، علی عجمی، امیرحسین فدایی، محمودناجی، سعیدماسوری و میثاق یزدان‌نژاد را پای خود دارد.






عکسهایی از سربازان امریکای جهانخوار!











      خودکشی حسین پناهی به روایت یغما گلرویی
تیغ های ریش تراشی را بسته ای می فروختند و تو با سماجت تنها یک دانه تیغ می خواستی. نه من دلیلش را دانستم، نه بقال مات مانده خیابان جهان آرا که اگر تو را نمی شناخت بدون شک هردوی ما را از دکانش بیرون می کرد! من که همیشه ریش داشتم و بی نیاز تیغ بودم و جایی برای پادرمیانی کردنم برای خریدن بسته ی تیغ ها نبود و تو مثل همیشه از خر شیطان پایین نمی آمدی! بالاخره بقال نگون بخت تسلیم شد و بسته ی تیغ ها را گشود و یک دانه تیغ به قواره ی یک بلیط اتوبوس را کف دست تو گذاشت. آن را لای برگ های کتابت گذاشتی و لبخند زدی! لبخندی به تلخی اسمرینف در آبی! از دکان بیرون آمدیم... شبی از شب های پرسه زنی مان بود. همیشه قدیم می زدیم مسیر تئاتر گلریز، تا اواسط خیابان جهان آرا که خانه ی تو آن جا بود. گپ می زدیم و شعر می خواندیم. سلیقه مان در شعر به هم می مانست. تو کتاب «این جا ایران است و من تو را دوست می دارم» مرا دوست داشتی و بدون این که بگذاری باخبر شوم تعداد زیادی از آن خریده بودی برای هدیه دادن به این و آن و من با «من و نازی» تو سال ها زندگی کرده بودم. در آن روزها تازه دکلمه ی شعرهایت را تمام کرده بودی و مدام از مجموعه ی کامل شعرهایت حرف می زدی که قرار بود با نام «خدا فارسی نمی داند» منتشر کنی. تنظیم و ویرایش کردن شعرها را به من سپرده بودی و هر چه سعی می کردم آن را به عهده ی خودت بگذارم، یا بخواهم که لااقل با هم این کار را انجام بدهیم، قبول نمی کردی و من دلیلش را نمی فهمیدم. آن قدر شعرهایت را دوست داشتم که حذف کردن سطری از آن ها برایم دشوار بود.
   تنها بعد از ورپریدنت دلیل اصرار تو را فهمیدم و با خودم کنار آمدم برای گزینش و گردآوری و بخش بندی شعرهایت. آن شعرها به صورت هفت دفتر منتشر شدند و مجموعه ی کامل هنوز به انتشار نرسیده و با نامی که تو می خواستی گمان نکنم هرگز منتشر شود. آن شب تا مقابل در خانه ات با تو آمدم. به رسم همیشه ی وداع هامان به آغوش کشیدم آن تن نحیف شکننده را که به شیشه ای می مانست که غولی را در خود پنهان دارد... و این آخرین دیدار ما بود! دو روز بعد در میانه ی یک مهمانی بودم که گوشی همراهم زنگ خورد و برای آخرین بار صدایت را شنیدم. همان صدای صمیمی و محجوب را که جای حرف زدن زمزمه می کرد و من کلمات را در غوغای صدای موزیک و رقص مهمان ها نمی شنیدم. گفتم فرصت بده به اتاقی بروم تا بشنوم چه می گویی و تو به اصرار گفتی کار مهمی نداری و می خواستی حالی بپرسی و موضوع کوچکی هست که بعد به من خواهی گفت و خدا حافظی کردی . . . هرگز نفهمیدم آن موضوع کوچک چه بود چون تو دیگر مشغول مردنت شده بودی. دیگر صدای تو را نشنیدم! حسین جان پناهی... چرا که دیگر گوشی را برنمی داشتی! فردایش تو در آن خانه ی کوچک خیابان جهان آرا، سرگرم گشودن رگ هایت بودی! با تیغی که با هم از بقالی آن خیابان خریده بودیم و تو آن را لای برگ های کتابت گذاشته بودی...
 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin