سنگسار در اسلام

دیدن این فیلم وحشتناک را به افراد زیر 18 سال و کسانی که قلب و احساسِ رقیقی 
دارند توصیه نمی کنیم




منبع MENTALZERO.COM


آنگاه که پای دین بمیان می آید، حرمت انسانی را محلی از اعراب نیست
آنکه فرمان سبعیت را صادر می کند، نانخور دکانی است که بر پایه ی فریب بنا شده و هیچ چیز جز منافع دستور دهنده ارزشِ بازنگری را ندارد! 
فرمانبران نیز سایه های اجیر شده ای بیش نیستند. آنان با وعده ی بهشت قلوه سنگ ها و پاره آجرها را بر می دارند و بسوی قربانی پرتاب می کنند تا با پرتابِ هر قلوه سنگ و پاره آجری به دروازه های بهشت نزدیکتر گردند.

بیایید بهر طریقِ ممکن آدم کشی را بویژه آنگاه که بنام دین انجام می پذیرد، نه تنها محکوم کنیم ، بلکه مبارزه ای را تا پای جان برای محوِ این اندیشه های 
سخیف سازمان دهیم


سنگسار برای گفت و گو با پسر همسایه


ایران، الف” دختری است از طایفه های بختیاری که در ازدواج اجباری به عقد پسرعمویش درآمده و در سالهای واپسین زندگی مشترکشان رابطه ای خواهر و برادری داشته اند. شوهرش ماه به ماه به خانه نمی آمده و ایران با تنها پسرش که ۹ ساله بوده، روزگار می گذرانده است. آشنایی با پسر همسایه او را به عشقی پنهانیکشانده، رابطه ای که به گفته ی او، تنها به نامه نگاری و گپی تلفنی محدود بوده است.ایران و پسر همسایه در حیاط خانه گرم گفت و گو بودند که شوهرش از دیوار وارد حیاط می شود و به زن حمله می کندآنقدر کتکم زد که دو دندان جلویم کاملا شکست و بیهوش و خون آلود روی زمین افتادم که در این زمان پسر همسایه شوهرم را با چاقو به قتل رسانداین را ایران می گوید. زنی که به جرم گفت و گو با پسر همسایه محکوم به سنگسار شده است. ایران تنها یک بار آن هم در اداره ی آگاهی به رابطه نامشروع اقرار کرده و پس از آن فقط گفته است که «تلفنی با هم حرف می زدیم و برای هم نامه می نوشتیم.» اما حکم او در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۸۴ از سوی دادگاه بدوی شهری بسیار کوچک در خوزستان صادر شد: پنج سال حبس تعزیری به دلیل معاونت در قتل و اجرای حد شرعی رجماین حکم در دیوان عالی کشور در تاریخ ۱۹ فروردین ۸۵ عینا مورد تایید قرار گرفتو تنها فرصت او شکایت به هیات تشخیص دیوان عالی کشور استاما با توجه به وضعیت اجتماعی و فرهنگی حاکم بر خانواده ایران، اگر او از زندان هم آزاد شود، احتمال اینکه از سوی مردان خانواده اش به قتل برسد،بسیار زیاد است.زندان سپیدار اهواز با این شرایط تا زمان اجرای حکم سنگسار پناهگاه اوست.

خفه ام کنند، اما سنگسار نه
«خفه ات می کنند و می میری، ولی خیلی سخت است که هی با سنگ بزنند توی سر آدم»شناسنامه اش می گوید ۳۸ ساله است، اما فرزندانش همه بزرگ هستند و خودش نیز بسیار مسن تر از شناسنامه اش نشان می دهد. در زندان اهواز روزگار می گذراند. با اینکه در قتل شوهرش هیچ دخالتی نداشته و دو بار هم پیش از قتل، جلو مردی را که با او رابطه داشته، گرفته بوده که شوهرش را نکشد، اما به اتهام معاونت در قتل محکوم شده است. کشاورز بوده و سر زمین پا به پای شوهرش کار می کرده، اما شوهرش بداخلاق بوده و هر شب با او دعوا می کرده و کتکش می زده. مردی پیدا شده از خویشان شوهرش که اخلاقی خوب داشته است. خیریه ضمن انکار نقش خود در قتل، به رابطه نامشروع، چهار بار اقرار کرده است. شعبه سوم دادگاه عمومی بهبهان در اردیبهشت ۱۳۸۱ خیریه را به اجرای حد رجم(سنگسار) بابت زنای محصنه صادر کرده است.خیریه می گوید: «حاضرم اعدام شوم، ولی سنگسارم نکنند. خفه ات می کنند و می میری؛ ولی خیلی سخت است که هی با سنگ بزنند توی سر آدم!» او مطمئن است که اگر آزاد شود، هیچ جایی ندارد برود و برادرانش او را خواهند کشت.

شوهرم را دوست نداشتم
صغری مولایی به اتهام همدستی با مردی افغانی در قتل شوهر خود و زنای محصنه در تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۸۴ از سوی قضات شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران به ۱۵سال حبس و سنگسار محکوم شده استعلیرضا دوست شوهر صغری، که او هم افغانی بوده، به مرگ محکوم شده است.صغری که یک زن ایرانی است، در بازجویی گفته است: «چند سال پیش پدرم به زور مرا به عقد عبدالله که مردی افغانی بود، درآورد. من اصلا او را دوست نداشتم و مرتب آزارم می داد، اما با این حال قصد کشتنش را نداشتم. شب حادثه علیرضا به خانه ما آمد، بعد از این که شوهرم را کشت، من ترسیدم در خانه بمانم. با خود فکر می کردم برادران شوهرم مرا می کشند، به خاطر همین با او فرار کردم.

سنگسار در عین وفاداری به همسر
شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران “فاطمه”را که بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۸۴ محاکمه شده بود، به اتهام مباشرت در قتل عمدی و رابطه نامشروع به قصاص و رجم محکوم کرد. “اصغر” شوهر این زن نیز به اتهام معاونت در قتل عمدی و جنایت بر میت به تحمل ۱۶ سال زندان محکوم شده است.فاطمه درباره نحوه ارتکاب جنایت به قاضی دادگاه گفته است: «یک روز عصر می خواستم به خانه مان بروم. داخل کوچه دو پسر جوان برایم مزاحمت ایجاد کردند. “محمود” که شاهد این اتفاق بود، جلو آنها را گرفت و بعد از چند روز به طریقی که اصلا نمی دانم، شماره تلفن خانه مان را به دست آورد و به من زنگ زد. وی با تماس تلفنی از من خواست تا بنای رابطه نامشروع را با او بگذارمدر این مدت او به خانه ما رفت و آمد داشت.سه روز قبل از حادثه، وقتی محمود به خانه ام آمد، به من گفت باید لباسهایت را جمع کنی و با هم فرار کنیم. اما من همسر، بچه ها و زندگی ام را دوست داشتم. همان روز موضوع را به همسرم گفتم. سپس یک چاقو و کمربند برایش آوردم تا هر کاری می خواهد با من بکند، اما او گفت من یک هفته داخل خانهمی مانم تا هر روزی او آمد، پسر جوان را با حرف از خانه بیرون کنیمحمود که وارد خانه شد، همسرم پشت در مخفی شده بود. به محض ورود به خانه شروع کرد به دعوا کردن با من که این چند روز کجا رفته بودم. من به او التماس کردم که از خانه ام بیرون برود. او که همیشه با خود چاقویی حمل می کرد تا در صورت هر گونه مقاومت، مرا تهدید کند. آن روز هم از او خواستم تا اززندگی ام بیرون برود، اما او دائما می گفت به من علاقه مند است و حاضر نیست این کار را بکندبعد از چند دقیقه که از ورود محمود به خانه ام گذشت، ناگهان اصغر (همسرمبیرون آمد و با هم درگیر شدند. محمود چاقو داشت و اصغر چوب. همسرم اول با چوب دو ضربه به دستش زد و در آن لحظه من با پایم به دستش زدم. چاقو از دستش افتاد. سپس از پشت او را گرفتم و محمود زمین خوردبر اساس گزارش روزنامه اعتماد، فاطمه در حالی که صحنه حادثه را برای مدیر دفتر شعبه ۷۱ بازسازی می کرد، گفت: «در آن موقع طنابی دیدم که کنار اتاق افتاده بود، آن را برداشتم و دور گردن محمود پیچاندم، سپس محکم فشار دادماصغر هم پاهایش را چسبیده بود. نمی دانستم چه کار می کنم. ناگهان دیدم که محمود سیاه شده است. طناب را رها کردم، اما دیگر او مرده بود. بعد از چند ساعت همسرم کارتن تلویزیون را آورد و جسدش را در حالی که ملافه پیچ بود، داخل کارتن گذاشتیم. اصغر با کرایه کردن چرخ دستی آهنگری جسد را به کنار ریل راه آهن برد و در آنجا آن را به آتش کشیدیم.ما قصد کشتن او را نداشتیم و فقط می خواستیم وقتی بی حال شد، دست و پایش را ببندیم و تحویل پلیس بدهیماین پرونده در حال حاضر در دیوان عالی کشور در جریان است.

شوهرم مرا می فروخت، من سنگسار می شوم
در پاییز سال ۱۳۸۳، ماموران دایره منکرات شیراز، وارد یک خانه فساد شدند و افراد حاضر در آن را دستگیر کردند. در آن میان زنی ۲۸ ساله حضور داشت به نام “پریسا، الف.” که در آن خانه توسط شوهرش در اختیار مردان دیگر قرار می گرفته است.او در تحقیقات مقدماتی نزد مراجع انتظامی و شعبه ۱۳ بازپرسی دادسرای شیراز، ضمن اقرار به زنا، گفته که شوهرش به دلیل بیکاری مجبورش کرده که این کار را بکند. این امر را شوهرش نیز تایید کرده است. اما نه دادگاه کیفری استان و نه دیوان عالی کشور هیچ یک سوالی درباره این مساله و همچنین ماهیت اکراهی روابط او با مردان دیگر نکرده اند. ضمن اینکه پریسا در تنها جلسه دادرسی تشکیل شده در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۸۳ اقرارهای قبلی خود را درباره زنا به شدت انکار کرده است، اما با وجود این انکار پس از اقرار که طبق قانون مستوجب سقوط حکم رجم است و نیز به حد نصاب چهار بار نرسیدن اقرارها در نزد قاضی که لزوم اثبات زنا است، شعبه ۵ دادگاه کیفری استان فارس او را که مادر یک پسر شیرخوار ۲ ساله و یک دختر ۱۲ ساله است، به اتهام زنای محصنه محکوم به حد رجم کرده است. این حکم در تاریخ ۲۴ آبان ۸۴ توسط شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور تایید شده استدر حال حاضر در پی اعتراض پریسا و وکلایش به هیات تشخیص دیوان عالی کشور، شعبه ۱۵ این هیات، اعتراض او را وارد دانسته و حکم سنگسار صادر شده را خلاف بین شرع و قانون تشخیص داده و پرونده را واجد رسیدگی مجدد دانسته استشوهرم ۱۲ سال مرا وادار به تن فروشی می کرد:”کبری ن” زنی است ۴۴ ساله در انتظار اجرای حکم سنگسار. به اتهام معاونت در قتل همسرش که ۱۲ سال او را وادار به تن فروشی کرده، ۸ سال زندانی بوده، دو سال است که محکومیتش پایان یافته و اکنون در زندان تبریز در انتظار اجرای حکم رجم استمی گوید: «کتکم می زد و مرا وادار به تن فروشی می کرد. مردان را به خانه می آورد و در اتاق می نشست تا همه چیز را از نزدیک ببیند. می گفت از دیدن رابطه ای که یک طرفش تویی لذت می برم.» زن دیپلمه است. اهل سنندج. روزی که در پی اصرار جنون آمیز همسرش وادار شد تن فروشی را آغاز کند، ۲۲ سال بیشتر نداشت. شوهرش فوق دیپلم برق داشته و سه ماه بعد از ازدواجشان به تبریز رفته بودند. شش ماه بیشتر در تبریز نماندند.  «هنوز یک سال از ازدواجمان نگذشته بود که معتاد شد. هروئین مصرف می کرد. به خاطر اعتیاد، کارش را از دست داد. هزینه زندگی بماند، خرج هروئینش را که کم آورد، مجبورم کرد به تن فروشی و خودش برایم مشتری می یافت.» بعد از تولد نخستین فرزندش، به دلیل بیکاری همسر و فقر مجبور شده بودند به خادم آباد شهریار نزد خانواده شوهرش بیایند. سالها در آنجا ماندند. حالا دیگر کبری مادر چهار فرزند بود. دو دختر و دو پسر. مادری که برای تامین هزینه زندگی، پرورش فرزندان و اعتیاد مردش، به اجبار روزگار و اصرار همسر، خود را در خانه اش، در اختیار مردان دیگر قرار می داد: «۱۲ سال مرا وادار به این کار کرد. چند سال اول که گذشت، از زندگی نکبت بارم خسته شدم و طلاق گرفتم. چهار فرزند داشتم بی پناه و پشتیبان. اعتیادش را ترک کرد. التماس کرد که به زندگی بازگردم. می گفت از کرده پشیمان است و روال گذشته را پی نخواهد گرفت. وقتی دیدم ترک کرده، برگشتم. به خاطر بچه هایم.» «یک سال سالم و بی دغدغه زندگی کردیم. کار می کرد و مشکل عمده ای میانمان نبود. تا اینکه دوباره معتاد شد. دیری نپایید که همه چیز از سر گرفته شدبچه هایم بزرگ شده بودند و دیگر همه چیز را می فهمیدند. می دیدند که پدرشان با زندگی ما چه می کند. از ضرب و شتم های بی امانش تا آوردن مردانی که در پی هوس به خانه ام می آمدندبعضی مشتری ها دیگر ثابت بودند. “حبیب”، پسر گلفروشی که دائم به خانه رفت و آمد داشت و با خانواده ام صمیمانه دوست بود، یکی از این مشتریهای دائمی بوددر اثنای رفت و آمدهایش داستان زندگی ام را برایش گفته بودم.» از۱۳۶۲ تا ۱۳۷۴، ۱۲ سال بود که مرد تن همسرش را با هروئین تاخت می زد، دود می کرد و به هوا می فرستاد. زندگی چهار فرزندش را هم. ۱۲ سال بود که کبریاینگونه زیسته بود، بی آنکه به این زندگی عادت کرده باشد:  «سال ۱۳۷۴ بود که یک روز باز مرا به باد کتک گرفت. می زد و فحاشی می کرد. از خانه بیرون زدم. تصمیم خود را گرفته بودم. به حبیب، گلفروش ۲۲ ساله زنگ زدم و گفتم که می خواهم شوهرم را بکشم. داستان زندگی ام را خط به خط می دانست. گفت کار را من تمام می کنم. تو فقط به ترفندی از خانه بیرونشبیاور. به خانه بازگشتم. دودلی وجودم را فراگرفته بود. ماجرا را به دختر بزرگم گفتم. ۱۵ ساله بود و بد و نیک زندگی را تشخیص می داد. دخترم با بغضی کینه توزانه گفت: این کار را بکن. راحت می شویمشب که شد، به شوهرم گفتم یک مشتری خوب پیدا کرده ام که پول خوبی هم می دهد، اما باید نزد او بروم. خوشحال شد و با هم راه افتادیم. فکر می کرد، به محل قرار با مشتری می برمش. اما من در آن بیابان با حبیب وعده داشتم. وقتی درگیر شدند، صحنه را ترک کردم و به خانه آمدم. ده دقیقه بعد حبیب آمد. با لباس خونین. آمده بود که بگوید کار را تمام کرده و می خواهد خود را به مراجع انتظامی معرفی کند. بچه هایم مانعش شدند و گفتند که ما شکایتی از تو نداریم و در واقع تو خانواده ی ما را نجات دادی. لباسهایش را شستم و همه آثار جرم را از بین بردم. اما حبیب تاب نیاورد و رفت تا خود را به قانونبسپارد.» اکنون ۱۰ سال از این حادثه می گذرد. “حبیب” به قصاص برای قتل نفس محکوم شد، اما هشت سال بعد با پرداخت دیه ۷۵ میلیون تومانی به اولیای دم ـ مادر، برادران و فرزندان مقتول ـ آزاد شد. ”کبری ن” به جرم معاونت در قتل و اخفای جرم هشت سال محکومیتش را گذرانده و دو سال است که در زندان تبریز در انتظار اجرای حکم سنگسار است به اتهام زنای در حال احصان.فرزندانش بزرگ شده اند. دخترانش ۲۵ ساله و ۱۸ ساله، و پسرانش ۲۴ ساله و ۲۲ ساله هستند. عاقل و بالغند و هیچ کدام مادرشان را که اکنون ۴۴ سال دارد، مقصرنمی دانند. دو سال از پایان محکومیت حبس کبری می گذرد و او برای سومین بار به کمیسیون عفو و بخشودگی نامه نوشته و همچنان منتظر پاسخ مقامات قضایی است.

مراد، ملک را قربانی سنگسار کرد
«مدتی مزاحم تلفنی داشتم. مردی به نام “مراد” که به من ابراز علاقه می کرد و نمی دانم از کجا شماره تلفن و آدرس مرا یافته بود. روزی در خانه تنها بودم که با موبایلش به من زنگ زد. مشغول صحبت بودم که زنگ در خانه را زدند. تلفن به دست، در را باز کردم. خودش بود، خواستم در را ببندم که پایش را لای در گذاشت و وارد شد. هر چه تقلا کردم بی فایده بود. چراغها را خاموش کرد و به من تجاوز کرد. برادرم سر رسیده و متوجه حضورش شده بود. شوهرم را خبر کرده بود و وقتی مراد می خواست از خانه خارج شود، او را گرفتند و با چاقو بهقتل رساندند. من هم از ضربات چاقو بی نصیب نماندم. وقتی چشم باز کردم، در بیمارستان بودماینها را “شمامه قربانی” معروف به “ملک” به الهام فهیمی وکیل مدافع داوطلبش می گویدفهیمی که هنوز موفق به خواندن پرونده ملک نشده، می گوید: «به گفته خود ملک، او برای نجات دادن شوهر و برادرش از اعدام، چهار بار به زنای محصنه اقرار کرده و موفق شده با اقرارش بر رای دادگاه تاثیر بگذارد و مجازات اعدامشان را به شش سال حبس کاهش دهد. اما اکنون تاکید می کند که مرتکب زنا نشده و ارتباطش با مراد همان یک بار بوده که بر خلاف میلش، به او تجاوز شده استملک، اهل نقده، دو فرزند دارد. پسر ۱۰ ساله اش، اکنون کلاس چهارم دبستان است و دختر ۹ ساله اش، از تحصیل محروم شده است. مادر این دو کودک که از پاییز سال ۱۳۸۴ در زندان ارومیه است و به رجم محکوم شده است.الهام فهیمی امیدوار است که حکم بدوی سنگسار موکلش در دیوان عالی کشور نقض شود.

این دو زن فعلا سنگسار نمی شوند
سال ۱۳۴۷ در مشهد به دنیا آمده است، اما ساکن تهران است. اکنون چهار فرزند دارد. در نخستین روز از اردیبهشت ماه ۱۳۸۱ به اتهام رابطه نامشروع با مردی به نام محمود که تبعه افغانستان بوده، و همچنین معاونت در قتل شوهرش با همین مرد، دستگیر و به‌ ۱۵ سال‌ حبس‌ و سنگسار‌ محكوم‌ شد.بیش از یك‌ ماه‌ پیش‌ در حالی‌ كه‌ اشرف‌ هنوز دوران‌ محكومیت‌ معاونت‌ در قتل‌ را می‌گذراند، مسوولان‌ زندان‌ به‌ او خبر دادند كه‌ باید خود رابرای‌ اجرای حکم رجم آماده‌ كند، اما اشرف‌ با نوشتن‌ نامه‌ای‌ به‌ رییس‌ قوه‌ قضاییه‌ اعلام‌ كرد كه‌ توبه‌ كرده‌ و از گناهی‌ كه‌ مرتكب‌ شده‌ بسیار پشیمان‌ است‌. این‌ نامه‌ كه‌ از سوی‌ شادی‌ صدر وكیل‌ مدافع‌ اشرف‌ به‌ دفتر رییس‌ قوه‌ قضاییه‌ ارسال‌ شد، توسط‌ آیت‌الله‌ شاهرودی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفت‌ و در نامه‌ای‌ از مسوولان‌ زندان‌ خواسته‌ شد تا صحت‌ گفته‌های‌ اشرف‌ مبنی‌ بر توبه‌ كردنش‌ بررسی‌ شود. وقتی‌ گفته‌های‌ اشرف‌ از سوی‌ مسوولان‌ زندان‌ مورد تایید قرار گرفت‌، رییس‌ قوه‌ قضاییه‌ به‌ عنوان‌ حاكم شرع‌ دستور توقف‌ حكم‌ اشرف‌ را صادر کرد، اما پرونده این زن هنوز به نتیجه قطعی نرسیده استاما حاجیه داستانی دیگر دارد: حکم سنگسار حاجیه اسماعیل وند، زن ۳۵ ساله ای که به اتهام زنای محصنه و معاونت در قتل همسرش محکوم به ۵ سال حبس تعزیری و رجم شده بود، پس از نقض از سوی رییس قوه قضاییه برای رسیدگی مجدد به شعبه یک دادگاه عمومی جلفا فرستاده شده استبهاره دولو، وکیل حاجیه، امیدوار است با حضور در دادگاه و دفاع از موکلش بتواند بی گناهی وی را ثابت کند و برایش حکم برائت بگیردحاجیه اسماعیل وند، در سال ۸۳ پس از گذراندن ۵ سال حبس، وقتی با دستور اجرای رجم روبه رو شد، توبه نامه ای به آیت الله محمود هاشمی شاهرودی، رییس قوه قضاییه نوشت و درخواست عفو و بخشودگی کرداین در حالی است که حاجیه هنوز هم اذعان می کند که هیچ گاه مرتکب زنا نشده و در هنگام تجاوز به وی از سوی مردی که بعدا همسر وی را به قتل رسانده، از ناموس خود دفاع کرده و تنها به دلیل تهدید شدن، برای حفظ جان فرزندانش سکوت کرده است.حاجیه به همراه همسر و دو فرزندش در خانه سرایداری یک مدرسه در شهر کوچک جلفا در شمال غربی ایران زندگی می کرده است. همسر وی به واسطه “خروس بازی” که یک تفریح نه چندان پسندیده ایرانی محسوب می شود، با مرد جوانی که در همسایگی خانه آنها زندگی می کرد، مراوداتی داشته که گاه نیز به درگیریهایی منجر می شده است، اما این ارتباط هیچ گاه قطع نمی شده است.یک روز حاجیه که به همراه دو فرزندش برای دیدن پدر و مادرش به تبریز رفته بوده، به خانه باز می گردد، مشاهده می کند که همسرش به همراه آن مرد جوان در خانه خوابیده اند. دختر ۹ ساله اش برای قفل کردن در بیرون می رود و حاجیه که مشغول انداختن رختخواب کودکان بوده، ناگهان مورد حمله مرد جوان قرار می گیرد. اما حاجیه مقاومت می کند و وقتی مرد متوجه بازگشت دختر می شود، حاجیه را رها می کند و می گریزدحاجیه وحشت زده از بازگو کردن ماجرا برای دختر خردسالش می هراسد. بعد از آن هم مرد جوان دائم او را به صورت تلفنی تهدید می کرده که اگر سکوتش را بشکند فرزندانش را خواهد کشت.درسال ۷۸ روزی که حاجیه برای معالجه بیماری فرزندش به تبریز نزد خانواده خود رفته بوده، نزاعی بر سر خروس های لاری میان همسرش و آن مرد جوان در می گیرد و آن مرد با میله ای آهنی بر سر وی می کوبد و او را از پا در می آوردحاجیه را از تبریز به بهانه بیماری همسرش فرا می خوانند و به محض بازگشت، به عنوان معاونت در قتل و دادن اطلاعات در خصوص همسرش به آن مرد دستگیر می کننددر هنگام رسیدگی به پرونده، اظهارات حاجیه از سوی دادگاه اشتباه تلقی می شود و او که اساسا معنای لغوی “زنا” را نمی دانسته، به اتهام معاونت در قتل همسر و زنای محصنه به ۵ سال حبس تعزیری و اعدام به طریقه حلق آویز به جای رجم محکوم می شودپس از گذراندن دوران حبس، در سال ۸۳ بر خلاف حکم اولیه، برای حاجیه اسماعیل وند، دستور اجرای حکم رجم صادر می شود، اما به علت ارسال نامه های متعدد از سوی وی به رییس قوه قضاییه، اجرای حکم متوقف می شودپس از رسیدگی آیت الله هاشمی شاهرودی به این مساله، پس از دو سال بلاتکلیفی، بالاخره حکم نقض شده و روز گذشته (شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۸۵) پرونده برای رسیدگی مجدد به شعبه یک دادگاه عمومی جلفا فرستاده شده استهم اکنون هفت سال است که حاجیه در زندان به سر می برد و در این مدت تمامی دوره های آموزشی را که در زندان ارائه می شود مثل قلاب بافی و خیاطی فرا گرفته است.

دو مرد در انتظار سنگهای مرگبار
هرچند تحقیقی درباره ی مردانی که محکوم به سنگسارند، نشده است، اما شبکه وکلای داوطلب برای دفاع از زنان در شرایط بحرانی در اثنای تحقیقات خود به دو مورد مرد محکوم به رجم برخورده اند. “نجف الف” که در زندان عادل آباد شیراز به سر می برد و “عبدالله ف” که در زندان ساری است.


بررسی حکم رجم
 
می توان با کمال اطمینان گفت که معنای کلی و عمومی واژه‌ی رجم، چیزی جز «اخراج»، به معنای «بیرون راندن» نیست  
یکی از مجازات های موجود در فقه رایج شریعت محمدی(ص) بحث «رجم» است. بحثی که در چند دهه ی اخیر و پس از توافق اکثر اندیشمندان حوزه ی علوم انسانی در مورد «حقوق بشر»، ذهن بسیاری از خردمندان جهان را نیز مشغول کرده و پرسش های بسیاری را برانگیخته است تا مگر کسی آنان را قانع کند و یا راهکاری علمی برای مجاب کردن جوامع اسلامی بیابند تا از اجرای چنین حکمی (که آن را مباین با حقوق بشر می شمارند) پرهیز کنند.

عالمان شریعت محمدی(ص) در دو سه دهه ی اخیر و خصوصا پس از دستیابی عمومی بشر به امکانات ارتباطی گسترده همچون اینترنت (که بدون سانسور می توان در آن تمامی مکنونات قلبی را آشکارا منتشر کرد) با ضرورت های جدیدی مواجه شده اند و آشکارا از پس همه ی پرسش های منتشر شده تاکنون بر نیامده اند. پرسش هایی که «تقیه» ی گسترده در جوامع اسلامی، ناشی از خوف طرد و تکفیر و تفسیق، سالها و بلکه قرن ها است که فروخورده شده و بر زبان و قلم ها جاری نمی شد، یکباره به سطح رسانه های عمومی منتقل شده و سرعت ابراز آن به گونه ای شتابان بوده که امکان منطقی برای پاسخگویی همزمان را باقی نگذاشته است.

البته پاسخ جامع و علمی به پرسش ها، اساسا نمی تواند با شتاب صورت گیرد. سرعت پاسخگویی، غالبا مرادف با عدم جامعیت است. شتابزدگی در کارعلمی، عمدتا به معنای عدم دقت در پژوهش ها و بررسی چند و چون پرسش ها و پاسخ ها است. بنابراین باید از هیجانات اجتماعی گذر کرد و در فضایی آرام و صرفا علمی، به بررسی دقیق مسائل پرداخت.
در بررسی مسأله ی «رجم» نیز باید به گونه ای رفتار کرد که پیش فرض های مشترک بشری و شرعی را درهم نریزیم و مبتنی بر آن ها(به عنوان اصول موضوعه) بحث را پی بگیریم.
مثلا باید «تناسب تکوین و تشریع»(حقوق فطری و قراردادی) و «تناسب حکم و موضوع» و «عدالت» را به عنوان اصول بشری، مورد توجه جدی قرار داده و هرگز از آن عدول نکنیم.

از سوی دیگر، اصول شرعی که باید مورد توجه قرار گیرند و در بررسی بحث رجم به عنوان پیش فرض پذیرفته شوند عبارتند از؛ «حجیت قرآن» (و عدم تحریف قرآن) و «حجیت روایات معتبرة» پس از انطباق آن ها با «حجت باطنی» یعنی «عقل» که هرگز نباید از آن ها غفلت کرد.

مبتنی بر پیش فرض های یادشده، طبیعتا می توان بحث را در دو حوزه ی «تکوین و تشریع» پی گرفت و آن را در فضایی صرفا علمی، به نتیجه رساند.
فقیهان شریعت محمدی(ص) دیر زمانی است که مبتنی بر دیدگاه های مختلف فقهی، با مراجعه به متون نقلی شریعت(قرآن و سنت) برای کشف «احکام شریعت» (که اصطلاحا آن را علم فقه نامیده اند) تلاش کرده اند. آنان با بهره گیری از علم «اصول فقه» که مبانی استدلال برای اثبات یا رد حکمی در شریعت را تبیین می کند، به موفقیت هایی در زدودن ابهام از برخی احکام شریعت، دست پیدا کرده اند و توانسته اند از تحمیل برخی بدعت ها در شریعت، جلوگیری کنند.

البته در این میان، رویکرد برخی فقهاء به شیوع برخی بدعت ها نیز انجامیده است و این امر، بخاطر دشواری های ناشی از «فاصله ی زمانی دراز مدت» از عصر حضور پیامبر (و ائمه در دیدگاه شیعه) و پیچیده بودن تحریفات تحریف کنندگان بوده است.

پدیده ی «تحریف غالین=ایجادکنندگان انحراف در شریعت از طریق غلوّ و افزودن چیزهایی که از شریعت نبوده به آن» در متن قرآن و روایات معتبرة با تأکید و تأیید جدی نسبت به خبر وقوع آن، گزارش شده است. گرچه «تحریف به نقیصه» نیز امکان وقوعی دارد ولی در لسان ادله، عمدتا سخن از «تحریف غالین» آمده است. می توان گفت که در قرآن به دو هردو پدیده با عناوین «کتمان حقیقت» و «غلو» تصریح شده است.

به عبارت دیگر؛ «پذیرفتن تحقق تحریف در شریعت» (عمدتا از نوع غلو و گاه به نقیصه) نیز جزو اصول موضوعه و اثبات شده است که در بررسی های علمی شرعی، هرگز نباید از امکان آن غفلت کرد.

سخن دیگر در مورد «لزوم پایبندی همگان به لوازم منطقی سخن و مبانی پذیرفته شده» است. بسیار دیده می شود که در نقد و بررسی های علمی در حوزه ی شریعت، این ضرورت علمی مورد بی توجهی قرار می گیرد. عدم غفلت از «لزوم پذیرش دلالات التزامیه» نقش بسزایی در نزدیک شدن دیدگاه نقد کنندگان و نقد شوندگان می گردد و امکان رسیدن به دیدگاه مشترک را افزایش می دهد.

با توجه به این مقدمات و پیش فرض ها، بحث اصلی در مورد «رجم» را با یاری گرفتن از خدای رحمان (و اگر او بخواهد و مهلت و همت و توفیق دهد) در پنج بخش پی می گیریم؛
یکم) رجم در لغت عرب.
دوم) بررسی اجمالی پیشینه ی حکم رجم(دیدگاه مفسران قرآن و فقیهان شریعت)
سوم) بررسی حکم رجم از نظر قرآن.
چهارم) بررسی حکم رجم از نظر روایات.
پنجم) بررسی اجمالی دیدگاه های جدید برخی فقیهان و محققان.
ششم) نتیجه گیری نهایی.
یکم) رجم در لغت عرب
در برخی از کتاب های اصلی و اولیه ی لغت عرب تصریح شده است که؛«رجم، اصل یگانه ای دارد» و در اکثر کتب یادشده آمده است که؛ «معنای اصلی آن عبارت است از "سنگ پراندن و هدف قرار دادن با سنگ" (وأصله الرمي بالحجارة) و سایر معانی وام گرفته ی از معنای اصلی است»(مجمع البحرین 2/154 و معجم مقاییس اللغة 2/493 و لسان العرب 12/227 و العین 6/119 و صحاح،جوهری 5/1928 و تاج العروس 16/271).
بسیاری از کتاب های لغت عرب، استعمال لفظ «رجم» به معنی «طرد و راندن، شتم و سرزنش کردن و ظن و گمان» را نیز گزارش داده اند(مجمع البحرین 2/154و 155 و معجم مقاییس اللغة 2/494 و لسان العرب 12/227 و العین 6/119و120 و النهاية في غريب الحديث لابن الأثير 2/205و 206).
البته در برخی از همین متون ادعا شده است که رجم به معنی «قتل» نیز استعمال شده است و یا «قتل بوسیله ی سنگ پرانی». استعمال این معنی را به قرآن نیز نسبت داده اند(لسان العرب و العین).

یکی از بحث های اصلی در مورد معنی یابی لغات عرب، این است که آیا قول «لغویین=واژه شناسان» حجت است یا خیر؟
آنانی که قول لغت شناسان را حجت می دانند، طبیعتا به گزارش عالمان علم لغت(واژه شناسان) اعتماد می کنند. در برابر این گروه، بسیاری معتقد به لزوم اجتهاد در لغت شناسی اند. طبیعتا در موارد اختلاف در مفهوم یابی واژگان، گروه دوم تابع استدلال های مورد قبول خویش خواهند بود و صرف گزارش نویسندگان کتاب های موجود در باره ی معانی واژگان و نظریات ترجیحی آنان را دلیل کافی برای ترجیح یک معنی از میان معانی و استعمالات گوناگون قرار نمی دهند.

اکثر فقیهان شریعت، با استناد به ترجیح عالمان علم لغت عرب، اقدام به تشخیص احکام شریعت کرده اند و این امر هنوز هم رواج دارد. این در حالی است که مستند بسیاری از عالمان واژه شناس عرب، آیات و روایاتی است که فقیهان در برداشت های خود از مفهوم آن نسبت به عالمان لغت، اولویت دارند. در حقیقت عالمان علم لغت با نمونه برداری از برداشت های برخی فقیهان در قرن دوم و سوم هجری، برای واژگان لغت عرب معنی یابی کرده اند و نتیجه ی اعتماد به ترجیحات گزارش شده در اکثر کتاب های لغت عرب، تبعیت و تقلید فقیهان از برداشت های فقیهان دو قرن یاد شده است. این درحالی است که امکان خطا در برداشت فقیهان، اصلی پذیرفته شده در فقه شیعه و حتی فقه اهل سنت است.

شاید با همین رویکرد و تحلیل بود که مرحوم استاد، علامه ی منتظری(رض) قائل به «اجتهاد در لغت» بودند (و ظاهرا استاد ایشان، مرحوم آیة الله سید حسین بروجردی) و اکثر دانش آموختگان مکتب او نیز بر این باورند و مسیر استنباط را شامل معنایابی مستدل برای واژگان بکار رفته در قرآن و حدیث و کلام بزرگان علم و ادب می دانند.

مبتنی بر این، گزارش کتاب های یادشده نسبت به تمامی مواردی که واژه ی «رجم» در آن بکار برده شده است، نشانگر آن است که؛ «معنا و مفهوم اصلی رجم، چیزی جز "بیرون راندن" نیست». تمامی استعمالات دیگر، بازگشت به این معنا و مفهوم دارند.
این معنا در استعمالات گوناگون و به اشکال مختلف بروز و ظهور می یابد و شامل؛«تیر انداختن، سنگ انداختن، سخن از زبان و دهان بیرون راندن، از جایگاهی طرد کردن و بیرون راندن و ...» می شود.

دلیل این سخن نیز علاوه بر گواهی گزارش های مختصر یا مفصل کتاب های لغت عرب، استعمال واژگان و تصاریف مختلفی از آن در قرآن است که به «لسان عربی مبین=زبان عربی آشکار»(بدون اجمال و ابهام) نازل شده است و در تمامی موارد بکار رفته در آن، هیچ سخنی از «قتل» نیست. خواه با سنگ یا بدون سنگ!!! گرچه ممکن است نتیجه ی بکاربردن برخی مصادیق رجم(مثل تیر انداختن یا سنگ انداختن) منجر به قتل هم بشود، ولی بین «امکان وقوع قتل» تا «لزوم تحقق قتل» تفاوت بسیاری است که بی توجهی به آن می تواند در استنباط حکمی از احکام شریعت محمدی(ص) آدمی را به انحراف و یا تحریف دچار کند.

البته فرق بین «اخراج از نوع رجم» با «اخراج از نوع تبعید و نفی بلد» ظاهرا در «دائمی بودن یا طولانی بودن رجم» و «موقت بودن و کوتاه بودن زمان تبعید و نفی بلد» است.
برای روشن شدن حقیقت مسأله، استعمالات قرآنی «ماده ی رجم» را مورد بررسی قرار می دهیم؛
استعمال رجم در قرآن 
تمامی واژگانی که مشتق از ماده ی «رجم» بوده و در قرآن کریم بکار رفته اند عبارتند از؛
رجیم؛ این واژه، صفت مشبهه است که به معنی «مفعول=مرجوم» بکار رفته است( آل عمران 36 ، الحجر 17 و 34، النحل 98، ص 77، التكوير 25).
عنوان؛«شیطان رجیم=شیطان بیرون رانده شده» که در تمامی این آیات آمده است، هیچ معنی و مفهومی جز «بیرون راندن=اخراج» ندارد. بلکه در دو آیه (حجر/34 و ص/77) تصریح شده است که؛ «قال فاخرج منها فإنك رجيم=خداوند گفت: بیرون رو از عرش، همانا تو رانده شده ای». بنابر این تحقق عنوان «رجیم=بیرون رانده شده»، به خاطر دستور «اخرج=بیرون رو» است.

به عبارت دیگر؛ همین که خداوند دستور خروج به شیطان داد، عنوان «رجیم=بیرون رانده شده» تحقق یافت. پس نفس دستور به خروج، عنوان «اخراج» و «رجم» را کاملا تحقق می بخشد.
در آیات دیگر قرآن هم بر دستور خروج(اخراج) تأکید شده است و صراحتا می خوانیم(الأعراف 13)؛«قال فاهبط منها فما يكون لك أن تتكبر فيها فاخرج إنك من الصاغرين=خداوند گفت: پایین رو از عرش، تو را نرسد که در این جایگاه خود را بزرگ بینی، پس بیرون رو همانا تو از کوچک شمردگانی». دستور به خروج را مجددا در آیه ی 18 همین سوره نیز تکرار می کند تا معلوم شود که «بیرون رانده شدن» چه نقشی در زندگی شیطان دارد!

هیچکس شیطان رجیم و مرجوم را به معنی شیطان «سنگسار شده» معنی نکرده است. خداوند نیز به هنگام دستور اخراج شیطان(پس از تمرد از دستور سجده به آدم و خود برتر بینی وی)، او را سنگسار نکرد و دستور سنگسارش را نیز صادر نکرد ولی او را از درگاه الهی اخراج کرد.
مرجومین؛ این واژه، اسم مفعول از ماده ی رجم است که در یک آیه ی قرآن آمده است (الشعراء/116)؛ «قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين= گفتند ای نوح اگر دست بر نداری، هرآینه از بیرون رانده شدگان خواهی بود».
گرچه برخی از مفسران با پیشفرض «رجم=سنگسار» آیه را به «تهدید به سنگسارکردن» تفسیر کرده اند ولی عدم صحت این برداشت را سایر آیات قرآن در همین موضوع، توضیح می دهند.

مثلا در سوره ی ابراهیم با تصریح به «پیامبران قوم نوح و عاد و ثمود و انبیاء پس از آنان(علیهم صلوات الله)»، تاکید می کند که مخالفان آنان به ایشان می گفتند:«لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فی ملتنا=یا شما را از سرزمین مان اخراج می کنیم یا باید به باورهای ما برگردید» که نشانگر اراده ی معنی «اخراج» از عنوان رجم در سایر آیات مرتبط با انبیاء یاد شده است(إبراهيم 9 تا 13# ألم يأتكم نبأ الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم إلا الله جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا أيديهم في أفواههم و قالوا إنا كفرنا بما أرسلتم به و إنا لفي شك مما تدعوننا إليه مريب# قالت رسلهم أفي الله شك فاطر السماوات و الأرض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم إلى أجل مسمى قالوا إن أنتم إلا بشر مثلنا تريدون أن تصدونا عما كان يعبد آباؤنا فأتونا بسلطان مبين# قالت لهم رسلهم إن نحن إلا بشر مثلكم و لكن الله يمن على من يشاء من عباده و ما كان لنا أن نأتيكم بسلطان إلا بإذن الله و على الله فليتوكل المؤمنون# و ما لنا ألا نتوكل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذيتمونا و على الله فليتوكل المتوكلون# و قال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من أرضنا أو لتعودن في ملتنا فأوحى إليهم ربهم لنهلكن الظالمین).

همچنین در سوره ی «شعراء /167» آمده است؛ «قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين=گفتند: اگر دست بر نداری ای لوط، هرآینه از بیرون رانده شدگان خواهی بود».
جالب است که این عبارت با آنچه در سوره ی شعراء در مورد نوح(ع) آمده بود، به لحاظ ترکیب جملات، کاملا یکسان است. تنها فرقی که هست در «خبر فعل کان ناقصه» است که در مورد لوط از عنوان «مرجومین» استفاده شده و در مورد لوط از عنوان «مخرجین» استفاده شده است.

با توجه به صریح آیات سوره ی ابراهیم، همه ی انبیاء با تهدید «اخراج» روبرو بوده اند و تعبیر از اخراج به «رجم» کاملا منطبق با مفاهیم ادبیات عرب است. در حقیقت این دو عنوان «مترادف» اند و بکاربردن هریک بجای دیگری، امری رایج است.
در مورد شعیب پیامبر(ع) نیز همین دوگانگی در تعبیر، با صراحت آمده است.این مطلب را در عنوان بعدی بررسی می کنیم.
رجمنا؛ قوم شعیب در مقام تهدید پیامبر خود به او گفتند: «يا شعيب ... لولا رهطك لرجمناك=ای شعیب، اگر خاندانت نبودند تو را اخراج می کردیم»(هود 91). اینجا از عنوان «رجم» استفاده شده و مفسران با پیشفرض های خود آن را به معنی «سنگسار» گرفته اند ولی در سوره ی «أعراف /88» به نقل از بزرگان قوم شعیب می خوانیم؛ «لنخرجنك يا شعيب والذين آمنوا معك من قريتنا أو لتعودن في ملتنا...=ای شعیب، یا تو و هم کیشانت را اخراج می کنیم و یا باید به باورهای ما برگردید...». پس معلوم می شود که عنوان «رجم» با عنوان «اخراج» مترادف شمرده شده که قرآن کریم در یک موضوع از آن با دو تعبیر یادشده به شرح ماجرا می پردازد.
علاوه بر اینکه در آیات سوره ی ابراهیم نیز تأیید «تهدید به اخراج» به عنوان رفتار عمومی مخالفان با پیامبران، گزارش شده بود که شامل حال شعیب نیز می گردد.
یرجمون؛ در سوره ی «كهف /20»می خوانیم: «إنهم إن يظهروا عليكم يرجموكم أو يعيدوكم في ملتهم و لن تفلحوا إذا أبدا=همانا آنان اگر بر شما چیره شوند، اخراجتان می کنند یا شما را وادار می کنند که به باورهاشان برگردید».

ترجمون؛ در سوره ی «دخان /20» از قول موسی(ع) می خوانیم؛ «و إني عذت بربي وربكم أن ترجمون=من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم اگر مرا بیرون برانید».
ارجم؛ در سوره ی «مريم /46» به نقل از پدر ابراهیم(ع) می خوانیم؛ «قال أراغب أنت عن آلهتي يا إبراهيم لئن لم تنته لأرجمنك و اهجرني مليا=آیا تو از خدایان من رویگردانی ای ابراهیم، اگر دست بر نداری هرآینه تو را اخراج می کنم و مرا ترک کن مدتی». ابراهیم نیز در پاسخ پدر گفت: «واعتزلکم و ماتعبدون من دون الله=من شما و آنچه غیر از خدا می پرستید را ترک کرده و کناره می گیرم»(مریم/48).
پیش از این به بررسی آیات آغازین سوره ی ابراهیم پرداختیم که تمامی انبیاء را با «تهدید اخراج» مواجه می دید و آن تهدیدها را با صراحت و با عنوان «اخراج» مطرح کرده بود. هرچند در برخی آیات دیگر از عنوان «رجم» بهره گرفته بود.
نرجم؛  در سوره ی «يس /18» در مورد یکی از اقوام و حضور پیامبران در میان شان گزارش می دهد که؛ «لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب الیم=اگر دست بر ندارید، شما را البته اخراج خواهیم کرد یا به دردناکی کیفرتان می کنیم».
بازهم این مورد مشمول آیات سوره ی ابراهیم است که «تهدید به اخراج» را عنوان ثانوی رجم قرار داده است (و قال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من أرضنا أو لتعودن في ملتنا فأوحى إليهم ربهم لنهلكن الظالمين /13).

مطلب دیگر در مورد این آیه این است که اگر «رجم» به معنی «به قتل رساندن از طریق سنگسار» باشد، تهدید بعدی که می گوید:«لیمسنّکم منا عذاب الیم=به دردناکی کیفرتان می کنیم» عبث و بیهوده خواهد بود، چرا که مرگ از طریق سنگسار، خود مصداق «عذاب الیم» است و معنی ندارد که بگویند: «یا شما را با سنگسار می کشیم یا به دردناکی کیفرتان می کنیم». مگر «قتل از طریق سنگسار کردن» کیفر آسانی است که به عنوان تهدید اولی و آسان تر از تهدید دومی«عذاب الیم» مطرح کرده بودند؟!!
اگر مفهوم رجم را به «اخراج» تفسیر کنیم این تهدید منطفی خواهد بود که «یا اخراجتان می کنیم یا به دردناکی کیفر تان می کنیم».

رجما؛ در سوره ی «كهف /22» می خوانیم؛ «سيقولون ثلاثة رابعهم كلبهم و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجما بالغيب=زود است که بگویند عدد اصحاب کهف، سه نفر بود که چهارمی شان سگشان است و می گویند پنج نفرند که ششمی،سگ شان است، سخنی بدون آگاهی».
هیچکس از مفسران تردیدی در این سخن ندارند که مراد از رجم در این آیه، چیزی جز «در انداختن حدس و گمان» گویندگان آن اعداد فرضی نیست. یعنی «سخن بدون اطلاع و آگاهی» وقتی از «دهان بیرون رانده می شود»، در مثل چون «تیری است که به تاریکی می اندازند» و قرآن این کار را به عنوان «رجم» معرفی کرده و «بیرون راندن سخن از روی ناآگاهی و جهل» را مصداق «رجما بالغیب» قرار داده است.
رجوما؛ سوره ی «ملك/5» نیز از ماده ی رجم بهره برده است. در این آیه می خوانیم؛ «و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين=ما حقیقتا آسمان دنیا را با چراغ هایی زینت دادیم و آن ها را اسباب راندن شیاطین قرار دادیم».
می دانیم که در متون شرایع خداوندی، تاریکی ها را محل حضور شیاطین معرفی می کنند که تاریکی جهل نیز بزرگ ترین محل حضور شیاطین است. بنابراین، نور ستارگان و شهاب سنگ ها که تاریکی ها را می شکافد، به خودی خود موجب برطرف شدن تاریکی شده و باعث «طرد شیاطین» شمرده شده که مفهوم حقیقی«رجوما للشیاطین» است. نه اینکه شهاب سنگ ها برای «رجم= سنگسار» شیاطین قرار داده شده اند!!
علاوه بر اینکه با فرض معنای «پرتاب کردن شهاب سنگ ها به سوی شیاطین»(که منافاتی هم با معنی مورد قبول ندارد) از کجای این آیه می توان «قتل شیاطین بوسیله ی سنگسار کردن» را فهمید و استنباط کرد؟!
نتیچه گیری
استعمالات قرآنی واژه ی «رجم» اساسا هیچ ارتباط مستقیمی با معنای «قتل با سنگسار کردن» ندارد و نشان می دهد که در «عربی مبین» چنین معنا و مفهومی برای «رجم» در نظر گرفته نشده و تنها معنای کلی «بیرون راندن» را با مصادیق گوناگون آن مورد نظر قرار داده است.
تمامی استعمالات گزارش شده در کتب لغت عرب و خصوصا گزارش هایی که از زبان عرب قبل از بعثت پیامبر خدا(ص) در شبه جزیره رواج داشته، با آنچه در قرآن آمده، کاملا منطبق است. برداشت های تفسیری از آیات و روایات نیز چون مبتنی بر برداشت های فقیهان قرن های دوم و سوم بوده و امکان خطا در برداشت های فقهی امری پذیرفته شده است، نمی تواند تعیین کننده ی معنای لغت باشد و حجیت ندارد.

در نهایت می توان با کمال اطمینان گفت که «معنای کلی و عمومی واژه‌ی "رجم" چیزی جز اخراج=بیرون راندن» نیست.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin