۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه


يك آخوند حراستي , با تهمت زدن به يك دختر دانشجو او را به كام مرگ كشاند

alt
روزچهارشنبه 12 مرداد  یک آخوند عضو حراست و دفتر نمایندگی در دانشگاه آزاد مبارکه بدون دلیل خاصی به پدر یکی از دختران دانشگاه تلفن میکند و به او میگوید دخترش با چند پسر ارتباط دارد و از او میخواهد فکری برای دخترش کند! پدر متعصب بدون هیچ تحقیق دختر خود را به باد کتک میگیرد و در حین کتک زدن اورا محکم به دیوار میکوبد,  دختر بیهوش شده و بعد از دو ساعت به دلیل ضربه مغزی فوت میکند.
این دختر بیگناه که سمیه رئیسی نام داشته به گفته دوستان - فامیل و همسایه ها یکی از نجیب ترین دختران شهر بوده,  بعد از واقعه آخوند برای فرار از عواقب ماجرا تلفن را انکار میکند ولی دوستان سمیه شهادت داده اند که یکی از بسیجی های دانشگاه که خواستگار سمیه هم بوده و جواب رد شنیده مرتب برای او ایجاد مزاحمت میکرده و چون با این آخوند کثیف هم رابطه نزدیک داشته احتمالا یک حرکت برنامه ریزی شده بوده ولی فکر نمیکردند کار به اینجا برسد .پدر بلافاصله بعد از مرگ دخترش و شنیدن واقعیت ماجرا تعادل روانی خود را ازدست داده است و هم اکنون در بیمارستان تحت نظارت پلیس بستری می باشد
.



زن کارتن خواب در خیابان «ایران» 

....آنقدر خوابش عمیق بود که متوجه عکس گرفتن ما نشد. یادم آمد در زمستان ۸۹ هم یک بار این زن را همین جا دیده ام. خدا نکند از آن موقع تا حالا او آواره این خیابان باشد که کلاه همه ما که او را دیده ایم و بی تفاوت از کنارش گذشته ایم ، پس معرکه است.


اینجا محله خیابان ایران است! زرین خامه نبش خورشید. ساعت۱۱ شب است و ما به منزل بر می گردیم که حضور یک زن تنها در این ساعت از شب در کنار خیابان توجه مان را به خود جلب می کند. زن میانسالی در کنار خیابان روی یک جعبه چوبی نشسته است؛ نه، انگار خوابیده است. بله خوابیده. در کنارش دو کارتن و یک گاری می بینیم که احتمالا تمام دارایی اش از دنیاست. آنقدر خوابش عمیق بود که متوجه عکس گرفتن ما نشد. یادم آمد در زمستان ۸۹ هم یک بار این زن را همین جا دیده ام. خدا نکند از آن موقع تا حالا او آواره این خیابان باشد که کلاه همه ما که او را دیده ایم و بی تفاوت از کنارش گذشته ایم ، پس معرکه است.
با خودم می اندیشم مومنین خیابان ایران در همین لحظه به چه خواب عمیقی فرورفته اند که متوجه می شوم نه خواب نیستند. هنوز مراسم افظاری روز اول ماه رمضانشان تمام نشده؛ این را از درهای باز حسینیه ها و جمعیتی که درون آنها در رفت و آمدند فهمیدم. با خودم گفتم کاش به جای اینکه سفره های افطار برای عده ای متمکن پهن کنیم به فکر سر پناهی باشیم برای این زن تنها، حداقل در یکی از همین حسینیه ها، که مجبور نباشد ماه ها شب را تا صبح و صبح را تا شب در خیابان سر کند. به عکس آن زن نگاه می کنم که چقدر با حیاست. تمام شب را نشسته می خوابد و با پارچه کهنه ای که دارد پاهایش را می پوشاند!
وبلاگ خاکستر

محکومیت سنگین پنج سال حبس برای دو متهم به همکاری با گروه های مذهبی
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: شعبه 28 دادگاه انقلاب اسلامی شهر تهران به ریاست قاضی مقیسه، دو تن از متهمان به همکاری با گروه های مذهبی به نام های پرویز عثمانی و لایق کردی پور را به تحمل پنج سال حبس تعزیری محکوم کرد.
به گزارش آژانس خبری موکریان، نامبردگان به همراه خلیل حمیدی و ستار امینی که علیرغم گذشت بیش از یک سال از زمان بازداشت همچنان در بلاتکلیفی بسر می برند، همگی اهل جوانرود کرمانشاه و با اتهامات مشابه در زندان رجایی شهر کرج بسر می برند.
خلیل حمیدی و ستار امینی که حدود یک سال پیش توسط نیروهای امنیتی بازداشت و زندانی شده بودند نیز علیرغم اتمام بازجویی‌ها تا کنون حکمی از سوی دادگاه برایشان صادر نشده است.

بازداشت کوهیار گودرزی و مادرش
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: با گذشت یک هفته از بازداشت کوهیار گودرزی فعال حقوق بشری و مادر او پروین مخترع، هنوز اطلاع دقیقی از محل نگهداری آنها در دست نیست.

بر اساس گزارش های تایید نشده، کوهیار گودرزی یک هفته پیش بازداشت شده و محل نگهداری او مشخص نیست اما گفته می شود مادر او پروین مخترع در بازداشتگاهی در کرمان است.
کوهیار گودرزی عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر و دانشجوی نمونه دانشگاه شریف است که پس از حوادث انتخابات دستگیر و مدت یک سال را در زندان سپری کرد.

پنج تن از شهروندان بهایی فعال در زمینه ی فعالیت اجتماعی در اصفهان بازداشت شدند


قابل ذکر است چهار تن از افراد بازداشت شده سنشان زیر ۲۰ سال می‌باشد.
کمیته گزارشگران حقوق بشر – امروز شنبه ۱۵ مردادماه ۱۳۹۰ پنج تن از شهروندان بهائی ساکن اصفهان که فعالیت اجتماعی داشته‌اند به نام‌های پریسا مقدس، یگانه آگاهی، متین جانمیان، متین حقیری و سروش بیاتی پس از مراجعه به ستاد خبری وزارت اطلاعات در خیابان رودکی اصفهان بازداشت گردیدند.
بر اساس این گزارش این شهروندان بهایی روز پنجشنبه ۱۳ مرداد ماه در یکی از فضاهای سبز شهر اصفهان توسط نیروهای لباس شخصی که با یک ون و دو ماشین شخصی هجوم آوردند بازداشت گردیدند، علت بازداشت این ۵ تن، فعالیت‌های اجتماعی و بهداشتی آن‌ها در پارک و آموزش‌هایی بوده است که در خصوص مضرات مصرف سیگار با کشیدن نقاشی بر روی کاغذ می‌داده‌اند.
پنجشنبه عصر پس از بازداشت، این فعالین اجتماعی توسط نیروهای لباس شخصی به زندان دستگرد اصفهان منتقل شدند و پس از یک دوره بازجویی به شکل موقت و با گرفتن مدارک شناسایی غروب‌‌ همان روز آزاد شده‌اند و از آن‌ها خواسته شده است که روز شنبه ۱۵ مردادماه خود را به ستادخبری وزارت اطلاعات در خیابان رودکی معرفی نمایند، که امروز شنبه در پی مراجعهٔ این پنج نفر به ستاد خبری همگی بازداشت شده و با دستبند به دادگاه انقلاب در بهارستان اصفهان منتقل شدند.
مسئولین در دادگاه انقلاب بهارستان اصفهان به خانواده‌های بازداشت شدگان اعلام داشته‌اند: «اتهام این پنج تن تبلیغ علیه نظام می‌باشد و دادگاه آنان تا فردا برگزار شده و نتیجهٔ حکم آنان را تا فردا اعلام می‌کنیم»
قابل ذکر است چهار تن از افراد بازداشت شده سنشان زیر ۲۰ سال می‌باشد.
مبارزه ، گروه خلاف جریان


میر جان تو بخواب که ما بیداریم!


عفو بین‌الملل: رژیم ایران می‌گوید سنگسار سکینه محمدی پابرجاست


سازمان عفو بین‌الملل خبرداده است که سفارت جمهوری اسلامی در اسپانیا با
فرستادن نامه‌ای به این نهاد مدافع حقوق بشر، تصریح کرده است که حکم
سنگسار سکینه محمدی آشتیانی و ۱۰ سال حبس او به خاطر «قتل» پابرجا است


"شهرنو"  خشت و گلی كه ويران شدفساد و فحشائی كه همه جائی شد


هنوز شاه سقوط نكرده بود كه خانه‌های "زال ممد" در خيابان جمشيد تهران سقوط كرد.
 در همان اولين روزهای سقوط نظام شاهنشاهی، شهرنو را با حكم آيت‌الله خلخالی و
 با بلدوزر ويران كردند. مالك اوليه زمين بسياری از آن ۱۰۰ تا ۱۵۰ خانه كوچك و پر
 اتاقی كه مثل لانه زنبور ديوار به ديوار هم ساخته شده بود "زال محمد" بود. از قمار
 بازها و پاانداز‌های قديمی‌و مشهور زمان پهلوی اول در تهران. او نخستين كسی بود كه
 در اين محله چند خانه برای زنان تن فروش ساخت تا هم در  آن زندگی كنند و هم كسب
 و كار! بعد از كودتای ۲۸ مرداد اين خانه‌ها زياد شدند و دو خيابان هم در آن كشيده شد.
 در يك خيابان خانه‌های شخصی زنان تن فروش بود و در خيابان ديگر خانه‌های محل
 كسب و كارشان. اولی را نجيب‌خانه جمشيد می‌گفتند و دومی‌ را شهرنو. فرزندان خردسال
 زنانی كه در خانه‌های جمشيد «نجيب خانه» سكونت داشتند به خيابان دوم راه نداشتند،
 پليس بچه‌های كم سن و سال را اگر در شهرنو می‌ديد جمع می‌كرد. آنها مثل كرم در
 خيابان دوم درهم می‌لوليدند. اغلب وقتی به سن ۱۵-۱۴ سالگی می‌رسيدند به جمع خيابان
 اول می‌پيوستند. دختران در اختيار مردان گذاشته می‌شدند و پسران خود نان آلوده به انواع
 بزهكاری را در می‌آوردند. خرج برخی از خانه‌های جمشيد را اغلب يكی از اوباش پولدار
 می‌پرداخت و خانه‌های خيابان اول سرقفلی داشت زيرا محل كسب نان از راه برده داری 
جنسی بود.

بندرت پدر بچه هائی كه در خيابان دوم ولو بودند معلوم بود. پسرها از همان ۱۲-۱۰
 سالگی جيب بری و قاچاق مواد مخدر را شروع می‌كردند و يا نوچه يكی از چاقوكش‌ها
 و دزدها و اوباش می‌شدند و تن به رابطه جنسی نیز می‌دادند. بيشتر زندانيان كم سن و
 سال دوران شاه در زندان‌های ايران را همين عده تشكيل می‌دادند. جمشيد مركز توزيع
مواد مخدر بود. هر روز صبح زود، كنار يكی از خانه‌های در بسته نجيب خانه عده‌ای از
 اين پسران جوان به زحمت روی زمين نشسته و برای بيداری و بر سرپا ايستادن هروئين
 زير بينی يكديگر می‌گرفتند. شب‌هائی كه تأمين كننده خرج زن و يا زنانی كه بصورت
همسايه در اين نجيب خانه زندگی می‌كردند به خانه می‌آمدند تا يك شب را با يكی از اين
زنان بگذرانند، اين پسر بچه‌ها را از خانه بيرون می‌كردند و آنها در كوچه شب را صبح
 می‌كردند و اين ملاقات‌های شبانه در طول تمام شب‌های هفته ادامه داشت. در همين
 خانه‌ها، دختران ۱۴-۱۲ ساله اين زنان مورد اولين تجاوزهای جنسی قرار می‌گرفتند
 و سپس در سال‌های بعد خود به زنی سابقه دار و آشنا با اين حرفه تبديل می‌شدند.
 بعضی از زنانی كه در جريان كودتای ۲۸ مرداد به اوباش تهران كمك كرده بودند
 و همراه آنها با شعار زنده باد شاه و مرگ بر توده‌ای، مرگ بر مصدق از جنوب تهران
 خود را به مركز شهر و اطراف خانه مصدق در خيابان پاستور رساندند، بعدها صاحب
 چند صد متر زمين در همين محله شدند كه همه آنها نيز به خانه‌های محل كسب و كار و
 نجيب خانه اختصاص يافت! در این جمع پری بلنده، مهين بچه‌باز، عصمت بابلی و ...
 خوش بخت‌ترين آنها كه در كودتای ۲۸ مرداد پشت سر اوباشی مانند هفت كچلان، حسن
انجيری، امير موبور، مصطفی زاغی، شعبان بی‌مخ، رضا جگركی و … در نقش توده
مردم راه افتادند "ملكه اعتضادی" بود. زنی فوق‌العاده زيبا و معشوقه افسران اسم و رسم
 دار ارتش شاه، از جمله سروان خسروانی، كه بعدها در ارتش شاه ژنرال شد و رئيس
 سازمان تربيت بدني (ورزش) ايران!

ملكه اعتضادی  با برخی از اعضای دربار شاه هم رابطه داشت. بعد از كودتای ۲۸ مرداد با استفاده از رابطه‌هائی كه داشت و خدماتی كه در كودتای ۲۸ مرداد كرده بود از سهامداران بانك ايران و ژاپن شد و پيش از انقلاب از ايران گريخت. گويا در اسرائيل مقيم شد و اخيراً مرد.. او در سال‌های بعد از كودتا به يكی از نزديكان اشرف پهلوی تبديل شده و شايعات زيادی در باره نقش او در شبكه قاچاق مواد مخدر در زمان شاه وجود داشت و اينكه با اشرف پهلوی در اين كار شريك بود. عكسی از او وجود دارد كه روز كودتا روی يكی از تانك‌های كودتاچی‌ها ايستاده و به سود شاه شعار می‌دهد!
 پروين غفاری را موطلائی شهر لقب داده بودند. يكی از پرخواننده‌ترين پاورقی‌های مطبوعات دهه ۳۰ و ۴۰ در ايران پاورقی بود با همين نام "موطلائی ‌شهرما" كه حسينقلی مستعان آن را برای تهران مصور می‌نوشت. نويسنده‌ای كه با علی دشتی و حجازی بر سر شناخت روح و روان زنان رقابت داشت و هر سه می‌خواستند بالزاك ايران شوند!
 پروين غفاری بعد از كودتا يكی از مشهورترين زنان ايران شد. رفيق شخصی مصطفی طوسی از چوبدارها و قصاب‌های معروف تهران پيش از "هژبر يزدانی" بود. بعدها "هژبر يزدانی" جای او را در قصاب‌خانه‌ تهران گرفت!

<br/><a href="http://oi53.tinypic.com/e6572r.jpg" target="_blank">View Raw Image</a>

 پروين غفاری مدتی هم معشوقه اردشير زاهدی وزير خارجه شاه بود. اين دوران كوتاه بود. پس از مدتی موطلائی تهران تبديل به دامی‌ برای يافتن دختران زيبا برای اعضای دربار و شخص شاه شد. پيش از رسيدن به ۴۰ سالگی، در چند فيلم فارسی هم بازی كرد، كه نقش دست سوم را داشت و بيشتر بدليل زيبائی‌اش از او در چند فيلم استفاده كردند. او را «پری غفاری» صدا می‌كردند، كه مخفف پروين است.
بعد از آنكه خانه‌های جمشيد را در دو خيابان شهرنو و نجيب‌خانه تهران ويران كردند، زنانی كه در آنها زندگی می‌كردند را ابتدا بردند در خانه ثابت پاسال در انتهای خيابان جُردن. ثابت پاسال نيز از سرمايه داران بزرگ زمان شاه بود كه دستی قوی در واردات داشت و بازاری‌ها و تجار سنتی ايران كه نانشان در زمان شاه آجر شده بود تشنه به خونش بودند. البته عده ای از زنان را نیز در خانه های شهر نو آتش زده و زنده زنده سوزاندند. تصویر زیر یکی از این زنان نگونبخت را روی دست مردم نشان می دهد.
 
خانه ثابت پاسال قصری بود با ديوارهای سنگی، نرسيده به خيابان فرشته، در كوچه‌ای با شماره ۱۴ در انتهای خيابان جُردن و گاندی.
در اين خانه بر سر اين زنان آب تربت ريختند و چادر مشگی سرشان كردند. حجت‌الاسلام كم سن و سالی بنام هادی غفاری سرپرستی ارشاد مذهبی ‌آنها را برعهده گرفت. بعد از چند ماه، از ميان اين زنان عده‌ای را كه سن و سالشان زيادتر بود دستچين كردند و بعنوان زنان مدافع اسلام و مخالف مجاهدين و كمونيست‌ها فرستادند مقابل دانشگاه تهران و در هر متينگ و سخنرانی كه در تهران برپا می‌شد. سرپرستی آنها را زنی بنام "زهراخانم" برعهده‌ داشت كه چادر به كمر می‌بست و به دختران و زنانی كه بحث سياسی می‌كردند حمله می‌كرد و حتی بعدها اطرافيان و همكارانش با چاقو به دخترها حمله می‌كردند. فيلسوف فاحشه‌ها بود، چون می‌توانست چند كلمه‌ای در باره قرآن و بدی كومونيسم حرف بزند. از جمله اينكه در كومونيسم زنان اشتراكی‌اند!
> از ميان همين زنان، عده‌ای كه جوان‌تر بودند برای نگهبانی ‌زندان‌ها انتخاب شدند و تعليم ديدند و از جمع آنها، قوی ترينشان به شكنجه‌گران زندان زنان تبديل شدند. به آنها گفته شده بود اگر شلاق بزنيد و كمونيست‌ها را شكنجه كنيد، گناهانتان پاك شده و به بهشت خواهيد رفت!
آنها كه طرح جمع آوری كودكان خيابانی و انتقال آنها به پادگان‌های ويژه مقاومت شهری را اجرا می‌كنند تا پس از اندكی آموزش مذهبی‌ به گاردهای محافظ ولايت در خيابان‌ها تبديل شوند، اين تجربه را پشت سر دارند؛ گرچه مانند "احمدی نژاد" شهردار حزب اللهی تهران نقش آفرين خانه ثابت پاسال نبوده باشند. نقش آفرينان آن دوران امثال حجت الاسلام غفاری بودند كه حالا صاحب كارخانه جوراب زنانه "استارلايت" است. نقش هژبر يزدانی‌ها را هم مؤتلفه اسلامی‌ برعهده گرفته است و بجای اداره و سلطه بر  قصابخانه تهران، يك كشور را به قصابخانه تبديل كرده است. خيابان جمشيد حالا شده سايت اينترنتی "صيغه" و در حاشيه همه خيابان‌های تهران، اتومبيل‌ها خيابان جمشيد را جستجو می‌كنند. شايد "فاطمه قائم مقامی" هم برای دورانی نقش ملكه اعتضادی را در جمهوری اسلامی‌ داشت. همان خانمی‌كه معشوقه علی فلاحيان بود و بدستور او توسط يكی از ايادی فلاحيان بنام "سنجری" در اتومبيلش با اسلحه كمری مجهز به صدا خفه كن ترور شد تا رابطه‌ها كور شود. (روزنامه‌های دوم خردادی را يكبار ديگر بايد از ابتدا خواند! تا كينه فلاحيان و ياران سعيد امامی‌ از امثال عمادالدين باقی و گنجی و حجاريان و ... را دوباره پيدا كرد.)
خيابان جمشيد را خلخالی با ساده لوحی آلوده به قساوت بجای قضاوت ويران كرد تا فساد و فحشاء در ايران ريشه كن شود. يا ندانسته پيشانی خاك را بوسيد و يا سرانجام فهميد فساد و فحشاء و اختلاس و هر سقوط اخلاقی ديگری در جامعه از دل حاكميت و نابرابری در آن جامعه بيرون می‌آيد. "ماهی از سر گنده گردد، نی زدم" فساد و تباهی اخلاقی امروز جامعه ايران بازتاب همين فساد در حاكميت است، جامعه آينه حاكميت است. اين فساد و فحشاء و سقوط اخلاقی بارها و بارها فراتر از دوران پيش از انقلاب است.
بدين ترتيب آن بازی تكراری كه اين روزها برای مبارزه با مفاسد در خيابان‌ها راه انداخته اند و به بهانه بدحجابی ‌به خانه سينما و يا فلان كنسرت حمله می‌كنند، نه برای مقابله با فساد كه اتفاقاً برای مقابله با اعتراض به اين فساد و تباهی است. اگر غير از اين بود، مقابله و مبارزه بايد ابتدا در حاكميت شروع می‌شد. شروع نيز خواهد شد، همانگونه كه شاه وحشت زده از بيم سقوط دست به آن زد و هويدا و نصيری (نخست وزير و رئيس ساواك) خود را زندانی كرد و در تلويزيون خطاب به مردم گفت: صدای انقلاب شما را شنيدم! اما تمام شواهد نشان می‌دهد كه اين شروع در جمهوری اسلامی‌ نيز با همان تأخير و نتيجه‌ای همراه خواهد بود كه در آخرين سال حكومت شاه همراه بود. چرا؟ به اين دليل ساده: چاقو دسته خود را نمی‌بُرد!

  ادعای بی شرمانه رئیس دانشگاه تهران : زنان و

 دختران عامل تجاوز‌ها هستند
article picture
 
رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ادعا کرد: زنان «اغواگر» و «اغفال‌گر» عامل تجاوز‌ها هستند

غلامرضا جمشیدی‌ها رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران زنان و دختران «اغفالگر، اغواگر و لجوج» را زمینه‌ساز جرایم باغ خمینی‌شهر، سعادت آباد و حادثه پل مدیریت معرفی کرد.

به گزارش «خبرگزاری دانشجو» وابسته به بسیج دانشجویی٬ آقای جمشیدی‌ها گفته که «در قضیه باغ خمینی‌شهر، ماجرای سعادت آباد و حادثه پل مدیریت رد پای زنان و دختران اغفالگر، اغواگر و لجوج را مشاهده می‌کنیم.»

به گفته وی «در باغ خمینی‌شهر، رقص‌های مختلط و وضعیت نامناسب پوشش، در ماجرای سعادت، اظهاراتی مبنی بر ارتباط نامشروع و در حادثه پل مدیریت لجبازی یک دختر و پسر دانشجو این حوادث را آفرید.»

جمشیدی‌ها افزوده است: «در اکثر قتل‌ها کار حرامی هم در بین بوده است و دوستی‌ها و ارتباط نامشروعی که زنان و دختران زمینه‌ساز آن بوده‌اند.»

اظهارات این مقام دانشگاهی در شرایطی ایراد می‌شود که پیش‌تر برخی روحانیون نیز به طور تلویحی زنان و دختران را عامل این حوادث معرفی کرده بودند.

در چند هفته گذشته گزارش‌هایی از قتل و تجاوز گروهی به چند زن و دختر در برخی شهر‌ستان‌ها منتشر شده که بازتاب‌های گسترده‌ای داشته است.

روحانیون حاکم بر ایران تلاش می‌کنند مهمترین علت این تجاوز‌ها و قتل‌ها را بی حجابی یا بد حجابی زنان و دختران معرفی کنند
برگرفته از دیگربان
 

مقام معظم و محاکمه مبارک
article picture
 
کاریکاتور از نیک آهنگ کوثر، روز
 

تابوی بکارت یک زن ... تبعیضی تا لای پا !!!

 http://www.asriran.com/content/img/news/28737_245.jpg
چند شب پیش !  ...
به طور اتفاقی در حال صحبت با یک خانمی بودم که 28 سال داشت و در ایران زندگی می کرد !
از همه چیز صحبت کردیم و از ازدواج و شرایط در داخل ایران و ...
حرف خیلی جالبی زد که شاید تا به همین امروز که این مطلب را می نویسم ! ذهنم را درگیر کرده بود !

گفت : (( من به عنوان یک دختر 28 ساله ! الان بزرگترین دغدغه زندگیم ترس از مرگ قبل از چشیدن لذت سکس است ))

گفتم منظورتان را درست متوجه نشدم ! میتونید بیشتر توضیح بدید!
گفت : (( بکارت در ایران برای من و امثال من تابو شده ! تا جایی که دخترهایی که از ازدواج گریزانند ! همجنس گرایند ! یا تمایلات جنسی شان دگر گونه می باشد یا ... به یکی از خواستگارانشان جواب مثبت می دهند و بعد از یک ماه طلاق میگیرند ! تا بتوانند پس از آن زندگی راحتی داشته باشند و نه خانواده کاری به آنان داشته باشد ! و نه پرده بکارت برایشان محدودیتی ))

گفتم : یعنی حاضرند زندگی شخص دیگه ای رو خراب کنند تا فقط به این خواسته برسند ! اصلا مگر در این یک ماه چه اتفاقی می افتد که دیگر نظارت خانواده بر روی آنان برداشته می شود ؟
گفت : (( در ایران نظارت خانواده بر یک دختر فقط و فقط برای حفظ آبرو و همان حفظ بکارت دختر است ! اگر دختر ازدواج کند ! خانواده از بابت بکارت خیالش راحت می شود و پس از آن نظارتش را بر دختر بسیار کم می کند ))

صحبت های دیگه ای هم کردیم !
اما مهم ترین قسمتش همین ها بود !
چیزی که تا همین الان ذهنم را درگیر کرده !
این بکارت لعنتی !!!

یاد یک شعر معروف از هادی خرسندی افتادم که می گفت :


الا اي شيخ جویای بکارت
به لاي پاي دخترها چه کارت؟

تو فرمودي بکارت ها که پاره ست
دقيقاً درصدش هفتاد و چار است


واقعا چرا موضوعی به این سادگی و مسخرگی اینقدر در ایران بزرگ شده ؟
چرا بکارت یک مرد هیچ وقت مورد پرسش و نظارت خانواده نیست و ... ؟
واقعا آیا الان تمام مشکلات مردم ما بکارت دختران ما است ؟
اگر فلان دختر ما دوست داشته باشد با معشوق خود همبستر شود ! چه باید بکند ؟

تبعیض علیه زنان تا کجا ؟
حتی تا لای پای دختران را هم کار داریم ؟

چرا نمیخواهیم خودمان را اصلاح بکنیم ؟
چرا به موضوعات اصلی نمی چسبیم ؟
چرا حاشیه مان همیشه بیشتر از متنمان هست ؟
به واقع چرا ؟
چرا ... ؟
چرا ... ؟

برگرفته از: وبلاگ ناخدا

هر شب درگیر یک تن بود !


فاحشه محل ما از چشمانش عشق می بارید !
حتی چشمانش را از چشمان مادربزرگم نیز بیشتر دوست داشتم ...
چشمان مادربزرگ چروکیده و پیر شده بودند و او زیاد حوصله ما بچه ها را نداشت !
اما ...
فاحشه محل ما چشمان شهلایی اش را همیشه به من می دوخت و چشمکی می زد !

وقتی رخت هایش را می شست ! من از بالای پشت بام او را می پاییدم ...
او می دانست و بیشتر خودش را پیچ و تاب می داد !
فاحشه محل ما ، پر بود از خوبی ...

حتی وقتی از پشت بام در پنجره دیدم در تن عباس آقا - بقال سر محل - می خندد و ناله می کند !
باز هم ناراحت نشدم ! او یک فاحشه بود!
یک فاحشه پر از ...

اسمش سیما بود و اهالی محل او را سیما لاته می نامیدند !
اولین بار این لقب را ناهید خانم همسایه روبرویی ما به او داده بود ... دلیلش را نمی دانم !

سیما ... به ما خیلی حال می داد ! نوجوانی مان را با اندام های لختش در حیاط خانه ای که از پشت بام منزل ما پیدا بود پر می کرد و پشت بام شده بود محل درس خواندن من به اصطلاح درس خوان !

سیما چشمک هایش دلم را می ریخت !
خواب های شبانه مان را با سیمای سیما می گذراندیم و حرف در راه مدرسه مان مشتری امشب سیما بود !
سیما جنجال محله ما بود ... و یک دنیا شهوت چشمانی ! که همه چیزمان شده بود !

روزها می گذشت و سیما هم یکی موهایش یا رو به ریخته گری می رفت یا آردی می شد !
پلک هایش پلک های مادربزرگم و ...
رخت شویی اش نا زیبا !
ناله هایش دیگر نه از سر تن عباس آقا در شهوت که از سردرد و پادرد و ... می شد !
و حتی عباس آقا هم تن معشوقه سال های سابقش را دوست نداشت !

اکنون سال ها از آن روزها و کوچه خاکی های قدیمی آبادان و ننه اکبر ها و شیخ سیدها می گذرد و ...
من در اتاقی در قلب اروپا نشسته ام پشت یک Note Book ! و به ساعتم نگاه می کنم که 4 بامداد را نشان می دهد و به قطره های باران که در نور چراغ آویزان بر طبقه 14 این برج 80 طبقه یکی یکی می ریزند و صدایی نحیف و آرام می آید از داریوش که می خواند و ته سیگاری تمام شده در دستانم ...
و یک بغض پر از نوستالوژی و ... 
یک دنیا ... !
و در خانه همیشگیِ ناخدایی ام می نویسم و نمی دانم چه بر سر سیما و سیماها آمد که از دنیا سهمشان تنشان بود چند ساله جوانی شان را ...
و بعد هم خلطی شدند در گلوی جامعه که تف شد روی زباله دانی تاریخ !

و کسی هم نفهمید !
سیمای فاحشه محل ما ...
به جز عباس آقا با هیچکس دیگر نخوابید !
و جرمش دوست داشتن عباس آقا بود !
و باقی داستان ها ...
رویاهای ذهن ما بچه های محل بود و ... !
پچ پچ های صف نانوایی زن های محل !
که آن روزها ... !!!

برگرفته از: وبلاگ ناخدا
آقا در تعطیلات تابستانی!
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin