۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

حکم شلاق منصور فرجی اجرا شد
از طرف شعبه 1 اجرای احکام ، حکم 30 ضربه شلاق اجرا شد .محکومیت منصور فرجی به سه سال حبس تعلیقی و ۳۰ ضربه شلاق شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، منصور فرجی فعال سیاسی را به سه سال حبس تعلیقی، ۳۰ ضربه شلاق و پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرد. این فعال سیاسی حزب دموکرات ایران، به اتهام «اقدام علیه امنیت» به دو سال حبس تعلیقی، به اتهام «تبلیغ علیه نظام با انتشار بیانیه و تشکیل حزب دموکرات ایران و عضویت در آن» به یک سال حبس تعلیقی به مدت پنج سال و ۱۰ میلیون جزای نقدی و به اتهام «خروج غیرقانونی از کشور، استفاده از سند مجعول و نگهداری تجهیزات دریافت از ماهواره» به تحمل ۳۰ ضربه شلاق و پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی محکوم شد. پیش از این، شعبه ۱۳ دادگاه انقلاب، این فعال سیاسی را به یک سال حبس تعزیری و پرداخت سه میلیون ریال جزای نقدی محکوم کرده بود. منصور فرجی، ۱۸ شهریورماه سال ۸۶ بازداشت شده و پس از تحمل ۸۰ روز حبس، با تودیع وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی آزاد شده بود. 





مقام شیخی و ملایی!


یکی از طلاب از بنده پرسید چگونه به مقامی شیخی و ملایی رسیدم من هم گفتم با زحمت بسیار و طی این مراحل...


<br/><a href="http://oi52.tinypic.com/35jmq89.jpg" target="_blank">View Raw Image</a>
برگرفته از صفحه فیس‌بوک آیت‌الله بهشادی


سیر افشای اعدامهای تابستان ۶٧ و نامه های اعتراضی آیت الله منتظری به روایت اسناد
سیر افشای اعدامهای تابستان ۶٧ و نامه های اعتراضی آیت الله منتظری به روایت اسناد
جــرس: در آستانه سالگردِ اعدام های دسته جمعیِ زندانیان سیاسی در تابستان 67، ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور ایران که در تبعید به سر می برد، با انتشار اسناد و مدارکی، به بخشی دیگر از ابعاد اعدامهای سال 67 پرداخته و ضمن اشاره به اعتراضاتِ همان زمانِ مرحوم آیت الله منتظری نسبت به اعدامهای دسته جمعی در زندان، آنها را مدارکی "غیر قابل انکار" ذکر کرد.

نشریه «انقلاب اسلامی در تبعید»، در مقدمۀ این گزارش که به افشاگری های وقتِ ابوالحسن بنی صدر نیز می پردازد، آورده است "مطلب حاضر به شرح انتشار گزارشهای نشریه آقای بنی صدر درباره اعدامهای دسته جمعی تابستان 67 و افشای سه نامه اعتراضی آقای منتظری(نوشته شده در 9، 13 و 24 مرداد 67) بعنوان مدارک غیر قابل انکار اعدامهای 67 در اسفند 67 و فروردین 68 می پردازد. برخی از سیاسیون در آنزمان علت برکناری آقای منتظری در 8 فروردین 1368 را افشای نامه های اعتراضی وی توسط بنی صدر عنوان کرده بودند."
در این گزارش آمده است اولین بار در تاریخ 7 شهریور 67 در شماره 184 نشریه انقلاب اسلامی در هجرت خبر اعدامها منتشر شده است. در خبر آمده بود که تعداد اعدام شدگان 500 نفر بوده و از هواداران مجاهدین و گروههای چپ بوده اند و اشاره شده است که برای ما اعدامها محرز هستند اما در باره تعداد و گرایشهای سیاسی منتظر اطلاعات دقیقتر هستیم.

در تاریخ 18 مهرماه 1367 تیتر "موج اعدامها رویه اعتراض آمیز منتظری و روحانیون" در شماره 187 نشریه مشاهده می شود. در خبر مربوطه آمده است که بنابر بر اطلاع داده شده توسط آقای علی بابائی شمار اعدام شدگان بالغ بر 2500 نفر است و خبر اضافه کرده که منتظری به خمینی نامه نوشته است و مضمون بخشی از نامه هم در خبر آمده است بدون اینکه سندش ارائه شود.

در شماره 191 به تاریخ 14 آذر تیتر اول نشریه چنین است: "ملاتاریا در خون جنایتهایش فرو میغلطد". در این شماره اولین لیست از اعدامیان منتشر شده است. در شماره 194 به تاریخ 26 دیماه خبر "دو نامه از منتظری در مخالفت با اعدامها" درج شده است. اما نوشته شده است که "تا این زمان متن نامه ها بدست ما نرسیده است". در همین شماره این خبر آمده است که "پس از این اعدامها، نوبت به مخالفان خارج از کشور میرسد".
در اسفند سال 1367 یعنی 7 ماه بعد از شروع اعدامهای وسیع در زندانهای ایران، نامه ای بدون اسم فرستنده از ترکیه بهمراه 3 نامه اعتراضی آیت الله منتظری در باره اعدامها بدست آقای بنی صدر میرسد. نویسنده خطاب به آقای بنی صدر نوشته بود "از این نامه ها در حمایت از حقوق ایرانیان آنطور که صلاح میدانید استفاده کنید". بمحض رسیدن این نامه ها، آقای بنی صدر نامه ای خطاب به 50 شخصیت و سازمان حقوق بشر می نویسد و نسخه ای از نامه های اعتراضی منتظری را برای آنها می فرستد.

همچنین متن نامه بنی صدر به شخصیت ها و سازمان های حقوق بشری را چنین آورده است:

در اواخر ماه ژوئیه، آقای منتظری، جانشین آقای خمینی، دو نامه به او و یک نامه به هیئت سه نفری که از سوی آقای خمینی مامور اعدام زندانیان شده است، نوشته است. هیچ مدرکی، هیچ شرحی، هیچ شاهدی نمی تواند به صراحت و دقت جمله های ساده ای که آقای منتظری نوشته است، شدت و وسعت جنایاتی را که رژیم مرتکب می شود، توصیف کند:
- نامه ها پس از هفت ماه از بندهای سانسور عبور می کنند و به خارج می رسند. خبرنگاری خارجی که جرات کرده بود یکی از نامه ها را با خود بیاورد، بازجوئی کردند و نامه ها را از او ستاندند. رفتاری را که با نامه های "دومین" شخصیت رژیم به "اولین" مقام آن، می کنند، شدت سانسور را به روشنی تمام تصویر نمی کند؟

- با خواندن این نامه ها شما نیز تصدیق خواهید کرد که بی رحمی و وحشیگری "کمیسیون اعدام" که آقای خمینی تشکیل داده است، اندازه نمی شناسد:

همانطور که آقای منتظری می نویسد، نه قانون، نه انصاف، نه داد، نه دین، نه آئین، رعایت نشده اند. دستور "همه را اعدام کنید"، جای اینها همه را گرفته است.

یقین دارم شما نیز وقتی نامه های آقای منتظری را می خوانید با من هم عقیده می شوید که در قبال جنایات استثنائی، تدابیر استثنائی باید اتخاذ بشوند. تنها با محکوم کردن این جنایات، نمی توان از تکرار آنها جلوگیری کرد. شما را به اتخاذ این تدابیر می خوانم. به نظر اینجانب کار آمد ترین تدبیرها، جلب همکاری وسائل ارتباط جمعی در افشای روزمرده این جنایات است. دعوت از دولتها به خودداری از روابطی که از حد عادی فراتر می روند و نوعی مشروعیت به این رژیم می دهند، تدبیر موثر دیگری است. ابراز همدردی با مردم ایران و افزایش فشار افکار عمومی برای استقرار صلح قطعی، در افزایش میل مبارزه در مردم ایران برای استقرار آزادیها، تاثیر تعیین کننده دارد.
با احترام – ابوالحسن بنی صدر

بر اساس این گزارش، همان زمان دفتر بنی صدر نامه ها را در اختیار رادیوهای ایرانی خارج از کشور قرار می دهد و ترجمه نامه ها را نیز به مطبوعات غرب می فرستد و از جمله روزنامه لوموند خلاصه نامه را منتشر می کند. رادیو بی بی سی در تاریخ 5 فروردین سال 68 نامه ها را منتشر می کند که با واکنش تند رهبر وقت ایران در نامه مورخه 6 فروردین 68 روبرو می شود و در نهایت منجر به برکناری منتظری در 8 فروردین 68 می شود.

در این یادداشت آمده است "بدین قسم بعد از گذشت 6 ماه از پایان اعدام ها، برای اولین بار مدارک غیرقابل انکار این اعدامها منتشر شدند. 12 سال بعد خود آقای منتظری در کتابش این نامه ها را منتشر ساخت که نشان از درست بودن صحت خبر منتشر شده از سوی دفتر بنی صدر داشت."

در انتهای این گزارش، اسناد مورد اشاره علاوه بر امکان دریافت از طریق زیر:
 پیرامون موارد منتشره آمده است:

سحرخیز در زندان به دو سال حبس دیگر محکوم شد


عیسی سحرخیز در دادگاه موسوم به «کودتای مخملی»
ع
خبرها از ایران حاکی است که عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار و فعال سیاسی، که هم‌اکنون در زندان به سر می‌برد به خاطر «فعالیت‌های مطبوعاتی سابق خود» به دو سال حبس دیگر محکوم شده است.


آقای سحرخیز روز پنج‌شنبه حکم جدید برای دو سال حبس دیگر را در زندان دریافت کرده است.


مهدی سحرخیز، فرزند این روزنامه‌نگار زندانی، که در خارج از کشور به سر می‌برد در گفت‌وگو با رادیوفردا خبر افزایش محکومیت پدرش را تایید کرد.


به گفته مهدی سحرخیز، اتهام عیسی سحرخیز در این حکم تازه دقیقا مشخص نشده و در حکم او فقط از «جرم مطبوعاتی» یاد شده است. او افزود که حکم جدید در مرحله تجدیدنظر است.


عیسی سحرخیز که در وزارت ارشاد دولت محمد خاتمی مقام مدیریت داشت در حالی این حکم جدید را دریافت کرده است که از تابستان سال ۱۳۸۸ تاکنون در زندان به سر می‌برد.


آقای سحرخیز در سال ۱۳۸۸ به دنبال اعتراضات مردم به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری به اتهام «توهین به رهبری» و «تبلیغ علیه نظام» به سه سال حبس قطعی محکوم شد.


این روزنامه‌نگار و فعال سیاسی منتقد دولت محمود احمدی‌نژاد که وضعیت جسمی خوبی ندارد و دچار چند بیماری و عارضه است در تیرماه در نامه‌ای به گزارشگر ویژه سازمان ملل برای ایران وضع زندان‌های ایران را «مصداق جنایت علیه بشریت» دانست.


عیسی سحرخیز در این نامه به احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل برای ایران، نوشت که با وجود گذشت نیمی از دوران محکومیتش، اجازه یک روز مرخصی حتی برای درمان پزشکی را هم نداشته است.

تقوایی: گزارشگر سازمان ملل با زندانیان دیدار کند

در همین حال ناصر تقوایی، فیلمساز سرشناس ایرانی، در گفت‌وگویی با یک سازمان مدافع حقوق بشر که روز پنج‌شنبه منتشر شد با انتقاد از این که مرضیه وفامهر، همسرش، هم‌چنان در زندان به سر می‌برد خواستار آن شد که گزارشگر ویژه سازمان ملل خود را هر چه زودتر به ایران برساند.


خانم وفامهر که به دلیل بازی در فیلم «تهران من، حراج» بازداشت شده است بیش از یک ماه است که در زندان قرچک ورامین به سر می‌برد و هنوز از آزادی او خبری نیست.


به گفته ناصر تقوایی، به رغم وعده سخنگوی قوه قضاییه مبنی بر آزادی سینماگران زن، همسرش هم‌چنان در زندان به سر می‌برد.


غلامحسین محسنی اژه‌ای حدود یک هفته گذشته اعلام کرد که سینماگران زن زندانی آزاد خواهند شد، اما به دنبال این وعده فقط پگاه آهنگرانی، بازیگر و مستندساز، و مهناز محمدی، مستندساز، آزاد شدند.


آقای تقوایی در گفت‌وگوی تازه خود قاضی پرونده همسرش را به «برخورد سلیقه‌ای» متهم کرده و از قول این قاضی گفته است که همسرش به دلیل مصاحبه‌های او با رسانه‌های خارجی آزاد نشده است.


به گفته ناصر تقوایی، قاضی پرونده حتی با وجود پادرمیانی رخشان بنی‌اعتماد، امین تارخ و پرویز پرستویی نیز حاضر به آزاد کردن مرضیه وفامهر نشده است.


Mothers of Park Laleh Stand By Mourning Families

http://www.en-hrana.org/images/stories/mohammad-kamrani.jpg
His smile was as wide as his faceHis eyes filled with tearsThe father telling the tale of his sonWith dignity and prideRemembering Mohammad, Amir, Mohsen and Romin
Recounting the tragic tale of Kahrizak
A while ago, Mothers of Park Laleh visited Mohammad Kamrani’s family to comfort them. This is the tale of Mohammad’s plight recounted by the Mothers of Park Laleh as they heard it from his father during their visit:
Mothers of Park Laleh – Father, Mother and children came to greet us. Nostalgia filled the air as we entered. The restlessness from the pain endured for two years hung in the surroundings. The patient mother with eyes full of sorrow gazed in silent pain. The father, though, with a knot in his throat, bursting into tears now and then to allow himself some relief, talked about what his son had endured in those few days.
Someone evil-hearted from the lot of the wicked and wretched souls whose eagerness to please their superiors surpasses expectations arrested Mohammad on the afternoon of July 9, 2009, a day forever to remain in infamy. At that very first moment of arrest, this man slapped Mohammad so hard that his glasses were knocked off his face and thrown a few meters away.
Meanwhile the eighteen year old Mohammad was totally in the dark about what was conspiring since he had merely gone to see his teacher to discuss a problem before taking the upcoming college entrance exam. In spite of the explanations provided by Mohammad, the hired-gun paid no attention, and before long, Mohammad together with other detainees was transferred to a horrific place of death and torture known as Kahrizak Prison. This is the same detention center where the damned judge and the murderous commander with all others tasked to carry out the brutal repression after 2009 presidential elections were pompously roaming so that for services rendered, they would rise up the ranks to reach higher on the totem pole. This is the same killing fields still hunting those who escaped it while making other survivals wish to have died there themselves.
During the days when Mohammad and others were enduring the lethal heat, shameless physical and psychological tortures and unbearable hunger and thirst in Kahrizak Prison, Mohammad’s strong and athletic body was damaged to the degree that in spite of his youth and good health, it could bear no more.
Soon, because of repeated inquires and appeals made by Mohammad’s family and friends, Iranian officials decided to release him. The news of his release was then delivered to the family: He would be set free on the afternoon of July 11, 2009. Subsequently, Mohammad’s family gathered in front of Evin Prison, waiting there behind the gate impatiently. However, before long, relatives contacted Mr. Kamrani to tell him that Mohammad was in Kahrizak Prison, and the father had to go there alone. While Mr. Kamrani was heading towards Kahrizak, he received another phone call beckoning him to Loghman Hospital. At that precise moment, the father’s heart skipped a beat. Something had gone awfully wrong.
Arriving at the hospital, Mr. Kamrani found his son unconscious and chained to a bed. Embracing Mohammad, the father felt as if he was set ablaze by his son’s burning fever. Seeing their son under such circumstances, the family protested and demanded Mohammad to be transferred to another hospital. During the transfer, the executioners shamelessly wanted Mohammad’s father to confirm that his son was delivered to the family safe and sound, but the family members stood firm and refused to comply with the request.
At the next hospital, physicians and nurses were deeply dismayed at the sight of Mohammad’s tormented body and plight. Although they knew that only a miracle could save Mohammad’s life, hospital staff promised to do all they could and true to their word, they tried wholeheartedly. Alas, their efforts were futile given that the extent of Mohammad’s injuries, the thirst he had endured and the infections had caused both of his kidneys to fail.
In the early morning of July 14, 2009, the news of Mohammad’s death reached his family. For what crime did they wither a blossom not yet fully flourished?
Since then, it has been two years during which the Kamranis have gone from one judiciary to another in search of answers. Mohammad’s father further described, “When I heard that Mohammad was arrested, I searched everywhere. No one gave me any answers, and sometimes they were even rude. However, after Mohammad’s death and my written grievance, everyone was sympathetic just because they had received an order from their superiors to investigate and identify those responsible for this crime.”
Mr. Kamrani played an important role in revealing the crimes that occurred in Kahrizak Prison. Because he and the families of other victims didn’t give up, the tale of Kahrizak has not been forgotten, and the need for further investigations has remained at the forefront.
Mohammad’s father has announced, “Mr. Ruhoalamini and I are determined to get to the bottom of this case. I have given up everything and live only for the day when my son’s killer will be punished.”
Mothers of Park Laleh can’t help but wonder how the damned, conscienceless judge can claim himself to be cleared of all charges. Maybe he is right since the case has been investigated only superficially. What is obviously evident is the fact that some of the individuals responsible for these crimes are merely shuffled around from one position to another while others are promoted and given such a sensitive and important post as to fight against currency smuggling.
Through it all, Mohammad’s family continues to worry about everyone who was locked up behind bars in Kahrizak Prison during those horrific, painful days. The family understands the victims’ sense of loneliness and sympathizes with their unbearable torment and sorrow. Isn’t it our duty as human beings to understand them, honor them and ease their burden by sharing their pain?
Sympathizing with the Kamranis and other victims of Kahrizak Prison, Mothers of Park Laleh announce their commitment not to allow the blood of those lost and the right of those tortured to be trampled. Mothers of Park Laleh once again insist on their demands to prosecute the perpetrators of hangings, mass executions, religious and ethnic cleansings, arrests, tortures, rapes, assassinations, house raids, university dormitory attacks and all other crimes that have occurred since the 80’s till today. Additionally, Mothers of Park Laleh demand the immediate and unconditional release of all political prisoners and prisoners of conscience.


article picture

سکتۀ قلبی و وضعیت حاد یک زندانی سیاسی و عدم درمان وی در زندان گوهردشت کرج 

alt
بنابه گزارشات رسیده به “فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران” زندانی سیاسی رضا جوشن دچار سکتۀ قلبی گردید و در حالت نسبتا حادی بسر می برد.
روز چهارشنبه 12 مرداد ماه زندانی سیاسی رضا جوشن 26 ساله دچار سکتۀ قلبی گردید و برای مدتی در حالت اغما فرو رفت.او پس از بهوش آمدن برای مدتی  دچار لکنت زبان و بی حس شدن قسمتی از بدنش گردید.پس از سکتۀ قلبی دچار سرگیجه ، حالت تهوع و تاردیدن چشمانش شده است.متوجه شدن و اقدام به موقع همبندیانش باعث گردید که جان وی نجات یابد.
علیرغم وضعیت وخیم این زندانی سیاسی و تقاضای کمک زندانیان سیاسی برای نجات جان همبندیشان تالیوردی رئیس بند 4 و پاسداربندها در انتقال او به بهداری زندان تعلل می کردند که با اعتراضات زندانیان سیاسی مواجه شد و ناچار به انتقال وی به بهداری زندان شدند .اما پس از مدت کوتاهی و تنها با دادن قرص آسپرین او را به سالن ایزوله شده  بازگرداند.
زندانی سیاسی رضا جوشن همچنان از سرگیجه، ضعف و حالت تهوع رنج می برد اما از درمان وی خوداری می کنند.در صورت عدم درمان وی در یکی از بیمارستانهای خارج از زندان جان این زندانی سیاسی در معرض خطر جدی قرار خواهد گرفت.

دادگاه اكبر اميني روز چهاشنبه 12مرداد تشكيل جلسه داد


دادگاه اكبر اميني روز چهاشنبه 12مرداد تشكيل جلسه داد
كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها :  ساعت 10 صبح روز چهارشنبه 12 مرداد، محاكمه اكبر اميني در شعبه 26 دادگاه انقلاب به رياست پير عباسي تشكيل گرديد .اكبر اميني به اتهام تبليغ عليه نظام و تشويش اذهان عمومي توسط پير عباسي محاكمه گرديد.وكالت آقاي اميني بعهده فعال حقوق بشر، وكيل پايه يك دادگستري، آقاي عبدالفتاح سلطاني بود كه از وي دفاع بعمل آورد.دادگاه تا ساعت 11 صبح ادامه داشت و نتيجه دادگاه بر اساس گفته قاضي طي 20 روز تا يكماه آينده به وكيل آقاي اميني ابلاغ خواهد شد.اكبر اميني در روز 25 بهمن ماه 1389 در تهران دستگير گرديد و چندين ماه را در انفرادي 209 زندان اوين محبوس بود.او پس از دستگيري بشدت مورد ضرب وشتم  و شكنجه مأموران امنيتي قرار گرفت و طي بازجويي هاي شبانه روزي دچار آسيب ديدگي هاي مختلف گرديد.او نهايتاً به بند 350 اوين منتقل گرديده و در آنجا محبوس بود. اكبر اميني در ايام نيمه شعبان تا كنون در مرخصي به سر ميبرد. 

به فتوای آیت‌الله گرامی‌ خوردن آلت مرد روزه را باطل نمیکند

<br/><a href="http://oi54.tinypic.com/2pop6co.jpg" target="_blank">View Raw Image</a>
قسم به اسم آزادی
قسم به باورهای سبزمان که تا آخر ایستادیم


هر ماه ۳۰۰ نفر به زندانیان استان فارس افزوده می‌شوند



مدیر کل زندانهای استان فارس گفت: «ماهیانه ۳۰۰نفر به زندانیان استان اضافه می‌شود». ناصر جعفرقلی ظهر پنجشنبه در نشست خبری افزود: «ظرفیت زندان عادل‌آباد شیراز حدود یک هزارو ۴۰۰نفر است ولی در حال حاضر 4هزار نفر زندانی در این زندان موجود است».

به گزارش خبرگزاری مهر وابسته به وزارت اطلاعات رژیم ۱۳مرداد، مدیر کل زندانهای استان فارس گفت: «ماهیانه ۳۰۰نفر به زندانیان استان اضافه می‌شود».
ناصر جعفرقلی ظهر پنجشنبه در نشست خبری افزود: «ظرفیت زندان عادل‌آباد شیراز حدود یک هزارو ۴۰۰نفر است ولی در حال حاضر 4هزار نفر زندانی در این زندان موجود است».
تهدید به اخراج؛ در صورت بازگردانده شدن به ایران چیزی جز زندان و شکنجه در انتظار آنان نخواهد بود

Sahar Naizi hotas av utvisning till Iran tillsammans med sin man och son.FOTO: PRIVAT
سحر نیازی همراه همسر و کودک خردسال ایشان


روزنامۀ "دالا- دموکراتن" (Dala Demokraten) گفتگویی با خانم سحر نیازی، فعال حقوق زنان داشته که در تاریخ سوم آگوست سال جاری به زبان سوئدی به چاپ رسیده است. در زیر، شرح گفتگوی سحر نیازی با "رولاند انگوال" گزارشگر روزنامۀ سوئدی دالادموکراتن به زبان فارسی ارائه می گردد:
در ایران، زنان عملا از هیچ حقوقی برخوردار نیستند. آنها نمی تواند لزبین باشند یا تغییر مذهب دهند. اگر  معلوم شود که زنی لزبین است یا تغییر مذهب داده است چیزی جز زندان و یا بدتر از آن مرگ در انتظار آنان نیست. 
سحر که خود فمینیست است و مجبور به فرار از کشور پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 2009 شده است، می گوید:
-  در طرح جداسازی جنسیتی، حتی در کلاس های دانشگاه در ایران، مردان و زنان باید جدا از هم باشند.
سحر همراه با شوهر و پسرش به سوئد پناه برد. پدر شوهر او در جنگ علیه عراق در دهۀ 1980 کشته شد. به همین دلیل، همۀ بستگان نزدیک موفق به دریافت حمایت مالی از سوی نظام می شوند. در این میان، کسانی که کاملا به نظام حاکم وفادار نیاشند به سختی مجازات می شوند. در سال 2009 ، شوهر سحر به دلیل شرکت در اعتراضات علیه نظام بازداشت شد و بار دوم که در تظاهرات خیابانی توسط نیروهای اسلامی دستگیر شد، با حملۀ مردم به نیروهای لباس شخصی موفق به فرار شد اما کارت شناسایی وی نزد آنان مانده بود. بنابر این، او به شدت در خطر بازداشت مجدد قرار داشت.
در نتیجه، سحر نیازی و شوهر او مجبور به فرار از کشور و پناه بردن به سوئد و سپس به هدمورا شدند. درست قبل از سال نو، خانواده یک پاسخ منفی برای گرفتن اقامت از اداره مهاجرت در هدمورا دریافت کرد. بنا به نامۀ ادارۀ مهاجرت، آنها دلایل کافی برای اقامت ندارند.
سحر نیازی می گوید: "ادارۀ مهاجرت به آنان گفتند که در معرض خطر جدی نیستند.
پس از دریافت نامۀ اداره مهاجرت، سحر با چشمان اشکبار از پله های ساختمان مهاجرت پایین می رود.
- "ما اجازۀ اقامت نداریم. درخواست ما رد شده است. برای من بهتر است که همینجا بمیرم تا به ایران برگردم."
این همه در مستند "در میان هیچ کجا" که در مورد سرنوشت چهار زن ایرانی پناهجو توسط فرح شیلاندری و روبین سونداستروم ساخته شده است، به تصویر کشیده می شود. این فیلم مستند در یک جشنواره بزرگ بین المللی فیلم در ماه آوریل در پاریس نمایش داده شد. هفتاد فیلم کوتاه از کشورهای مختلف در پنج روز در این فستیوال به نمایش گذاشته شد.
سحر همچنین مقالاتی علیه نظام نوشته و خواستار حقوق برابر برای زنان ایرانی شده است. از آنجا که آزادی بیان در رژیم توتالیتر ایران وجود ندارد، سحر نیازی از بازگشت به ایران بسیار واهمه دارد.
طلاقدر مورد طلاق، تمام حقوق متعلق به مرد است. مرد است که تصمیم می گیرد با طلاق موافقت کند و یا به ازدواج فعلی ادامه دهد. اگر زن موفق به گرفتن طلاق شود، حضانت فرزندان به مرد تعلق دارد.  در اسلام، مردان می توانند تا چهار همسر داشته باشند، اما زنان باید از هر گونه رابطۀ خارج از ازدواج خودداری کنند. اگر زنی متاهل با مرد دیگری رابطه جنسی برقرار کند، به مرگ با سنگسار محکوم خواهد شد!
بر اساس دکترین اسلام، زنان نصف یک مرد محسوب می شوند. بنابراین، از نیمی از حقوق یک انسان برخوردارند. به عنوان یک شاهد عینی، یک زن نمی تواند در دادگاه شهادت دهد، بلکه شهادت چهار زن پذیرفته می شود چرا که دادگاه های اسلامی به شهادت دو مرد نیاز دارند.

در شانزدهم آگوست، این زن و شوهر باید در برابر دادگاه ادارۀ مهاجرت بایستند و به پرسش های دادگاه پاسخ دهند. حالا باید صبر کرد و دید آیا این خانواده به ایران بازگردانده و در نتیجه با نیروهای امنیتی، زندان، شکنجه و یا اعدام روبرو خواهند شد؟ یا ادارۀ مهاجرت به آنان اجازۀ زنده ماندن در سوئد خواهد داد؟
رولاند انگوال
ترجمۀ فرح شیلاندری
03.08.2011
نامه سرگشاده به اداره مهاجرت سوئد در مورد بازداشت "نوید میر پورزاده " فعال سیاسی و پناهجوی ایرانی
دو نهاد حقوق بشری و سیاسی وابسته به ایرانیان در سوئد با انتشار نامه ای به اداره مهاجرت این کشور با انتقاد از موج بازداشت پناهندگان ایرانی در سوئد به بازداشت و حکم دیپورت یکی از فعالین سیاسی و پناهندگی در این کشور اعتراض کردند .
به گزارش گروه خبری" ایران پرس دایجست" در این نامه آمده است : ما سازمانهای امضا کننده این نامه مراتب اعتراض شدید خود را در خصوص باز داشت نوید میر پورزاده یکی از فعالین سیاسی و اجتماعی ایرانی در سوئد از سوی پلیس و با تصمیم اداره مهاجرت سوئد اعلام ، این اقدام را نقض آشکار حقوق بشر و پناهندگی دانسته و این گونه اقدامات غیر منطقی را از سوی اداره مهاجرت و پلیس سوئد نشان از سقوط ارزشهای انسانی و چشم پوشی بر آنچه که نقض اشکار حقوق بشر در ایران نام دارد می دانیم .
ما معتقدیم این روند بر خلاف داعیه حقوق بشر در دستگاه سیاسی سوئد بوده و نشان از افول ارزشهایی را دارد که دولت سوئد خود را همواره مدافع آن دانسته و بی شک ادامه آن افکار عمومی این جامعه را بر علیه آن به چالش خواهند کشاند .
این نامه می افزاید : ما تردید نداریم که طبق اسناد موجود در مورد اقدامات و مبارزات سیاسی" نوید میرپور زاده " برعلیه جمهوری اسلامی -- که قطعا برای اداره مهاجرت نیز پوشیده نیست -- دیپورت وی به ایران و چنگال رژیمی که جز شکنجه و اعدام راهی برای سرکوب مخالفان سیاسی خود ندارد ، اقدامی غیر انسانی ، نا عادلانه و غیر قانونی است که امنیت وی را به طور جدی به خطر خواهد انداخت .
بر همین اساس و البته با توجه به سابقه و مدارک مرتبط با نوید ، از اداره مهاجرت و دستگاههای تصمیم گیر مرتبط می خواهیم تا ضمن لغو سریع حکم مذکور وضعیت وی را مورد تجدید نظر و بررسی قرار داده و درخواست پناهندگی وی را به عنوان یک فعال سیاسی به رسمیت بشناسد.

کانون پناهجویان ایرانی در سوئد
کمیته پناهندگی و حقوق بشر اتحادیه سراسری ایرانیان - واحد غرب سوئد 
خامنه‌ای قاتله ولایتش باطله

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin