۱۳۹۰ تیر ۲۸, سه‌شنبه


مهناز محمدی، یک هفته در بیمارستان بستری بوده است

کمیته گزارشگران حقوق بشر- وضعیت جسمی مهناز محمدی، مستندساز و فعال حقوق زنان در زندان اوین رو به وخامت گذاشته و او سراسر هفته گذشته را در بیمارستان سپری کرده است.یک منبع نزدیک به خانواده مهناز محمدی، با اعلام این خبر به کمیته گزارشگران حقوق بشر گفت: «مهناز از دوشنبه هفتهٔ گذشته یعنی از روز ۲۰ تیرماه تا دیروز ۲۷ تیرماه، در بیمارستان بستری بوده است. روز گذشته مهناز سرانجام موفق شده تماس تلفنی کوتاهی با خانواده‌اش برقرار کند و موضوع بستری بودنش در بیمارستان را به خانواده اطلاع داده است».بیماری جسمی مهناز محمدی، نگرانی‌ها را در خصوص ادامه بازداشت و بی‌خبری از وی افزایش داده است. او مبتلا به بیماری شبیه به‌ام اس است و درصورت عدم دسترسی مستمر به دارو دچار درد عضلانی شدید و فلج موضعی می‌شود.
در شرایطی که وضعیت جسمی مهناز محمدی در زندان رو به وخامت گذاشته و نگرانی‌های جدی در مورد سلامت او وجود دارد، و به رغم انجام کلیه امور قانونی آزادی مهناز از سوی خانواده‌اش، بازجویی از وی ادامه دارد.
این منبع آگاه در همین رابطه می‌گوید: «مقامات قضایی، پیش‌تر به خانوادهٔ مهناز گفته بودند که او نیز همراه با مریم مجد، آزاد خواهد شد و چون سند نداشته‌اند دادگاه کفالت را قبول کرده و قرار بود مهناز را آزاد کنند، اما بعد گفته‌اند به دلیل بیماری بازجویی‌های او انجام نشده، آزاد نخواهد شد و در حالی که خانوادهٔ مهناز روز بیست و پنجم تیرماه تا ساعت ۴ صبح مقابل زندان اوین منتظر آزادی او بوده‌اند هیچ کس به آن‌ها اطلاع نداده که مهناز در بیمارستان است».
مهناز محمدی، مستندساز و فعال حوزهٔ زنان، از روز ۵ تیرماه در پی حمله ماموران امنیتی به منزل‌اش و تفتیش و ضبط وسایل او بازداشت شد. مسئولان قضایی تا به حال از ارائه هر گونه دلیلی پیرامون ادامه بازداشت مهناز خودداری کرده‌اند و پروندهٔ وی هم اکنون در دادسرای پارک شهر است.
همچنین امروز فرهاد توحيدی، نايب رئيس خانه سينما از تشکیل کمیته ای برای پيگيری وضعيت سينماگران زندانی در ايران، خبر داد و گفت «اين مسايل يک سالی هست که گريبانگير سينماست، ما تلاش خود را به کار می‌گيريم تا از طريق مجاری قانونی اين مسأله را حل کنيم.»
توحیدی در گفتگو با خبرگزاری کار ایران (ایلنا)، گفت: «مشکل اين سينماگران را پيگيری کرديم اما هنوز به جواب روشنی درباره نوع اتهامات و نحوه و دلايل دستگيری نرسيديم و جواب قانع کننده‌ای نيز دريافت نکرديم.»
عليرضا سجادپور، مدير اداره کل نظارت و ارزشيابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز در گفت‌وگو با «شرق» گفته است: «پيگيری حقوق صنفی سينماگران در حيطه مسووليت ماست اما درباره اين دستگيری‌ها اظهارنظری نمی‌کنم.»
مرضيه وفامهر، بازيگر، پگاه آهنگرانی، بازيگر و مستندساز و مهناز محمدی، مستندساز سه سينماگری هستند که در یک ماه گذشته توسط مأموران امنيتی بازداشت شده‌اند. بازداشت مهناز محمدی و پگاه آهنگرانی با واکنش‌ها و اعتراض‌های گستردهٔ مجامع حقوق بشری ایرانی و بین المللی مواجه شده است و در همین ارتباط روز گذشته نیز چهارسازمان مدافع آزادی بیان با انتشار نامه سرگشاده‌ای خطاب به لاریجانی، رییس قوه قضاییه، خواستار آزادی فوری مهناز محمدی و پگاه آهنگرانی شدند.


درخواست چهارسازمان مدافع آزادی بیان: مهناز محمدی و پگاه آهنگرانی را آزاد کنید




کمیته گزارشگران حقوق بشر- چهار سازمان مدافع آزادی بیان، با انتشارنامهٔ سرگشادهٔ مشترکی خطاب به رییس قوه قضاییه ایران، آیت الله لاریجانی، خواستار آزادی مهناز محمدی، مستندساز و فعال حقوق زنان و نیز پگاه آهنگرانی بازیگر سینما و مستندساز شدند.
مهناز محمدی، مستندساز و فعال حقوق زنان از روز پنجم تیرماه و پگاه آهنگرانی از هفتهٔ گذشته در بازداشت به سر می‌برند. در حالی که مقامات قضایی در مورد اعلام دلایل بازداشت مهناز محمدی سکوت کرده‌اند، یک مقام قضایی در دادستانی تهران در گفتگو با خبرگزاری ایسنا، بازداشت پگاه آهنگرانی را تایید کرده و گفت که تحقیقات در بارهٔ وی هنوز ادامه دارد.
آنیس کلامرد، مدیر کل سازمان حمایت از روزنامه نگاران، جوئل سایمون، مدیرکل سازمان آرتیکل ۱۹، آنی گیم، مدیرکل سازمان روزنامه نگاران کانادایی برای آزادی بیان، و جو گلنویل ادیتور نشریه ایندکس برای سانسور، امضا کنندگان این نامهٔ سرگشاده، خطاب به رییس قوه قضاییه همچنین از اقدامات اخیر حکومت ایران در بازداشت و تحت فشار قرار دادن فیلم سازان و روزنامه نگاران ابراز نگرانی کرده‌اند.
متن این نامهٔ سرگشاده را در ادامه بخوانید:
به: آیت الله آملی لاریجانی، رییس قوه قضاییه ایران عالی جناب، بدینوسیله نگرانی خود را از موج تازه دستگیری روزنامه نگاران و فیلمسازان در ایران ابراز می‌کنیم. به خصوص مایلیم توجه شما را به بازداشت مهناز محمدی، فیلمساز و پگاه آهنگرانی، بازیگر و مستندساز جلب کنیم.
ما مطلع شده‌ایم که مهناز محمدی در زندان اوین نگهداری می‌شود. او در روز ۵ تیر در خانه‌اش در تهران دستگیر شد. ما به دلیل گزارش‌های منتشر شده در خصوص اینکه او تا کنون اجازه تماس با خانواده و وکیل خود را نیافته و نیز نیاز مبرم وی به توجه ویژهٔ پزشکی به دلیل مشکلات جسمی‌اش، نگران وضعیت وی هستیم.
پگاه آهنگرانی، بازیگر و مستند ساز نیز هفته گذشته دستگیر شده است.
ما از اینکه که آن‌ها بدون هیچ اتهامی بازداشت شده و دسترسی به وکیل و امکانات پزشکی مورد نیاز خود ندارند ابراز نگرانی می‌کنیم و بدینوسیله از شما می‌خواهیم که آن‌ها را فورا آزاد کنید.
بازداشت آنان، بر شمار فزایندهٔ هنرمندان، روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشری که هم اکنون در ایران در زندان هستند می‌افزاید و این در حالی است که ایران در کنار چین یکی از کشورهایی است که به داشتن بالا‌ترین آمار روزنامه نگاران زندانی پیشرو مشهور است.
ما همچنین مایلیم، تعهد ایران به اجرای موازین بین المللی را یک بار دیگر خاطرنشان کنیم. ایران یکی از امضا کنندگان میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی است که حق آزادی بیان و عدم اجازه حکومت‌ها برای دستگیری‌ها و بازداشتهای فراقانونی را به رسمیت شناخته است. ما از شما درخواست می‌کنیم که تعهدات بین المللی ایران را محترم شمارده و تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی که به ناحق در زندان به سر می‌برند را آزاد کنید.
با اح

بی‌خبری از وضعیت زانیار و لقمان مرادی، زندانیان کرد


عثمان مرادی در گفت و گو با جرس از بی خبری و نگرانی از فرزندش لقمان و پسربرادرش زانیار می گوید.

در حالیکه زانیار مرادی زندانی کرد محکوم به اعدام در زندان به بیماری فتق دچار شده است بار‌ها تقاضای معالجه در بیمارستان را به مسئولین ارائه داده است که تا کنون با کارشکنی مسئولین زندان درمان این زندانی به تاخیر افتاده است.
عثمان مرادی پدر لقمان و عموی زانیار در این خصوص به “جرس” می گوید: “یکبار توانستم زانیار را ببینم اما بعد از آن دیگر اجازه نمی دهند چون پدرش هم ایران نیست غیر از خانواده اجازه ملاقات به او نمی دهند و کسی نمی تواند به ملاقاتش برود. بخاطر همین اطلاعی از وضعیت زانیار ندارم و نمی دانم الان در چه حالی است.”
پدر زانیار مرادی نزدیک به ۹ سال است که در عراق زندگی می کند، درباره شنیده‌هایش از وضعیت روحی و جسمی زانیار گفته است: “نزدیک به دو سال است که زانیار و لقمان در زندان هستند و من هیچگونه اطلاعی از سرنوشت پسرم ندارم. هر چه به دستم رسیده از طرف سایت های خبری و پدر و مادرم بوده است. آنها هم متاسفانه دو بار بیشتر او را ندیده اند که آن هم زمانی بوده که او در زندان سنندج بوده است. ولی وضعیت جسمیش را خودش در رنج نامه اش توضیح داده است که چه بلای سرشان آورده اند.”
لقمان مرادی و زانیار مرادی روز چهارشنبه اول دی ماه، به حکم قاضی صلواتی در دادگاه شعبه ۱۵ انقلاب تهران به اتهام عضویت در حزب کومله و دست داشتن در قتل پسر امام جمعه مریوان در شامگاه ۱۴ تیر ۱۳۸۸ به اعدام محکوم شدند. این درحالی است که این دو زندانی کرد بعد از انتقال به زندان رجایی شهر در دو “رنجنامه” جداگانه اتهام ترور فرزند امام جمعه را تکذیب و اعترافات تلویزیونی پخش شده از سوی صدا و سیما را بر اثر شکنجه های غیرانسانی وزارت اطلاعات قبول کرده اند. آنها در این نامه ضمن افشای سناریوی دستگاه امنیتی و شکنجه های اعمال شده در طول دوران بازداشت اعترافات پخش شده را دیکته وزارت اطلاعات اعلام کردند.
پدر زانیار مرادی پیش از این به جرس گفته بود: ” ما هیچ اطلاعی از وضعیت و سرنوشت آنها نداریم. فرزند من تحت فشار و شکنجه مجبور به اعتراف به کاری که نکرده، شده است. اگر در یک “محاکمه علنی” و با حضور وکلای خود فرزندانمان که حق دفاع داشته باشند، فکر نکنم نه تنها پسر من بلکه هیچ متهمی به کاری که نکرده اعتراف کند. من یک پدر هستم و درد پدری را می دانم. فرزند من هم قربانی نظام شده است و هیچ مرجعی پاسخ این شکنجه ها و مسائل را نمی دهد.”
عثمان مرادی با تکرار این جملات که “ما هیچ خبری از وضعیت زانیار نداریم” و اینکه “هیچ جوابی به ما نمی دهند” می گوید: “وضعیت طوری شده که الان ما هیچ خبری از بچه ها نداریم. فقط دو هفته پیش من به همراه مادر لقمان برای ملاقات با فرزندمان به تهران رفتیم. البته ملاقاتهایمان کابینی و کوتاه است اما همین که می توانیم ببینمش کمی از نگرانی هایمان کم می شود و حال جسمانی لقمان هم بد نبود. خوب راهمان هم خیلی دور است این مسیر رفت و آمد برایمان خیلی سخت است اما سعی می کنیم دو هفته یکبار به ملاقاتش برویم. اما خوب حال و روزمان معلوم است دیگر، ما پدر و مادر هستیم و هر لحظه برای فرزندمان نگران هستیم.”
وی در ادامه در خصوص پیگیری پرونده زانیار و لقمان می افزاید: “هیچ اطلاعی نداریم و هیچکس جوابی به ما نمی دهد. به همه جا از دادگاه انقلاب و دادگاه عدالت و دادسرا گرفته تا جاهایی که به ذهنم می رسیده رفته ام اما کسی جوابی نمی دهد و الان در بی خبری مطلق از وضعیت پرونده آنها بسر می بریم و کسی نیست که به ما جواب بدهد که بچه های ما تا به کی باید در بلاتکلیفی بسر ببرند. وکیلشان هم هیچ اطلاعی ندارد و می گوید اگر خبری شد به من نامه می دهند اما خبری نیست…

alt

زندان و شكنجه گاه جديد در ايران


آژانس ايران خبر : از اوايل تيرماه سال جاري زندان بزرگ ديگري افتتاح شده و به جمع ساير بازداشتگاه ها و اماكن شكنجه در كشور اضافه شده است.
 به گزارش كانون حمايت از خانواده جان باختگان و بازداشتي ها, آدرس دقيق اين زندان: نزديكي قرچك, اطراف بيابان هاي شاه عبدالعظيم, بين جاده ورامين و حسن آباد قم مي باشد. ابعاد اين زندان, به طور نسبي دو برابر زندان قزلحصار است و «تهران بزرگ» ناميده مي شود. گفته مي شود كه ساخت اين زندان به دست خود زندانيان و از طريق بيگاري گرفتن از آنها انجام شده است و تاكنون تعداد زيادي از بازداشت شدگان سابق را به اين مكان منتقل كرده اند. لازم به يادآوري است كه طبق اطلاعات كانون حمايت از خانواده ها و بازداشتي ها, از دو سال پيش نيز زندان بزرگ ديگري در دماوند ساخته شده و مورد بهره برداري قرار گرفته است.

«پگاه آهنگرانی اجازه گرفتن وکیل ندارد»

 
قرار بود به دعوت دویچه وله پگاه آهنگرانی به آلمان سفر کند تا در مورد بازی‌های جام جهانی فوتبال زنان وبلاگ‌نویسی کندپگاه آهنگرانی در زندان اوین و در سلولی انفرادی است. به گفته یک منبع آگاه، نیروهای امنیتی خانواده پگاه آهنگرانی را تحت فشار قرار داده تا با رسانه‌ها گفت‌و‌گو نکنند. پگاه آهنگرانی همچنین اجازه گرفتن وکیل ندارد.
بعد از گذشت ۱۰ روز از دستگیری پگاه آهنگرانی بازیگر سینما، به‌طور قطعی مشخص شد زندان اوین تهران محل نگهداری کنونی اوست. یک منبع آگاه در گفت‌و‌گو با دویچه وله می‌گوید: «در این مدت خانواده پگاه آهنگرانی به قوه قضاییه، نیروی انتظامی، اطلاعات، سپاه و... مراجعه می‌کرده و این نهادها از وضعیت خانم آهنگرانی اظهار بی‌اطلاعی می‌کرده‌اند.»
این منبع آگاه با بیان این‌که خانواده پگاه آهنگرانی "به‌شدت تحت فشار هستند" اظهار داشت که مقام‌های امنیتی «اجازه گرفتن وکیل را نمی‌دهند. خانواده پگاه را شدیدا تحت فشار قرار داده‌اند تا برای او وکیل نگیرند. تنها چیزی که مسئولان قوه قضاییه گفته‌اند این است که شاید تا پنجشنبه دلیل دستگیری پگاه مشخص شود یا او بتواند وکیل بگیرد. البته این قول مسئولان قوه قضاییه جمهوری اسلامی است و معلوم نیست چه‌قدر می‌شود به آن اطمینان کرد.»
پگاه آهنگرانی روز یکشنبه ۲۶ تیرماه، در دومین تماس تلفنی با خانواده‌اش، با بیان این‌که هنوز تفهیم اتهام نشده و معلوم نیست به چه علت دستگیر شده، درباره وضعیتی که در آن قرار دارد گفته است: « به‌تنهایی در یک سلول هستم.» دادستانی تهران بازداشت پگاه آهنگرانی را، یک هفته پس از ناپدید شدن او در تاریخ دوشنبه (۱۸ ژوئیه/۲۷ تیر) تایید کرده بود.
فشار بر خانواده پگاه آهنگرانی
به گفته این منبع آگاه، نیروهای امنیتی خانواده پگاه آهنگرانی را از گفت‌و‌گو با رسانه‌ها منع کرده‌اند. این خویشاوند پگاه آهنگرانی در ادامه می‌گوید: «از همان موقع که خانواده پگاه دنبال کار او رفته‌اند، دائما  این مسئله را به طور مستقیم و غیرمستقیم مطرح کرده‌اند که حتی صحبت معمولی با رسانه‌ها، جرم پگاه را بیشتر می کند.»
پگاه آهنگرانی کارگردان و بازیگر سینما، فرزند منیژه حکمت و جمشید آهنگرانی، دو سینماگر ایران است که ۱۹ تیرماه در منزل خود در تهران توسط عوامل حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی بازداشت و بعد از آن به اطلاعات سپاه تحویل داده شده است.
هم‌اکنون فیلم "ورود آقایان ممنوع" و "آقا یوسف" با بازیگری پگاه آهنگرانی در سینما‌های ایران در حال اکران است.
قرار بوده است پگاه آهنگرانی به دعوت دویچه وله به آلمان سفر کند تا در مورد بازی‌های جام جهانی فوتبال زنان وبلاگ‌نویسی کند. روز جمعه (۱۵ ژوئیه / ۲۴ تیر) کلاودیا روت، رهبر حزب سبزهای آلمان، نیز با انتشار بیانیه‌ای خواستار آزادی فوری پگاه آهنگرانی شده بود.
تیتراژ فیلم

درگیرها (۱۹۵)- تیتراژ فیلم
کارتونی از مانا نيستانی

حسین علیزاده : نامه سرگشاده یک دیپلمات به گزارشگر

 ویژه حقوق بشر

-1Hossein-Alizadeh
 حسین علیزاده دیپلمات سابق کشورمان که در اعتراض به وقایع پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ با استعفای خود به جنبش یبز مردم ایران پیوسته است در نامه ای به گزارشگر ویژه حقوق بشر از وی خواسته است تا بدون اغماض و وارد نمودن معادلات سیاسی در وظیفه خطیر خود، به بررسی ابعاد گسترده نقض حقوق بشر در ایران بپردازد.
به گزارش تحول سبز وی در این نامه  محمد نوری زاد، نرگس محمدی، نسرین ستوده و دیگر زندانیان سیاسی رابه عنوان شهدای زنده ای معرفی می کند که قادرند گزارش فجایع ضد انسانی جمهوری اسلامی را روایت کنند و گوشه ای و تنها گوشه ای از این جنایات را برای گزارشگر ویژه حقوق بشر به تصویر بکشند.
در این نامه آمده است: ” این رنج نامه را می نگارم تا درکنار براهین متقنی که دارید، استدلال ساده خود را در وخامت وضعیت حقوق بشر ایران با این سخن مدلل کنم که واکنش تند مقامات عالیه جمهوری مبنی بر “راه ندادن  گزارشگر به خاک ایران”، جز آن نیست که عمق فاجعه چنان وحشتناک و دهشتناک است که رژیم  حاضر است انگ نپذیرفتن را بر ننگ مشاهدات  شما از فجایع آنان ترجیح دهد.”
متن کامل نامه سرگشاده حسین علیزاده به دکتراحمد شهید که در اختیار تحول سبز قرار گرفته است در پی می آید:
آن را که حساب پاک است …………از محاسبه چه باک است
جناب دکتر احمد شهید
گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد
با سلام و احترام
آنچه مرا واداشته تا این نامه برایتان بنگارم، پیشینه مشترکی است که ما دو را به عنوان دیپلمات های کشورهایمان به هم نزدیک می کند. چنین اشتراکی می توانند درک متقابل ما از   وضعیت حقوق بشر به همراه داشته باشد. حسن پیشینه شما در کسوت وزیر خارجه مالدیو، اینک شما را مورد اعتماد عالی ترین نهاد بین المللی (شورای حقوق بشر سازمان ملل) قرار داده تا به بررسی وضعیت حقوق بشر در کشور من بپردازید. اما من، کاردار موقت و معاون پیشین سفارت جمهوری اسلامی ایران در هلسینکی پس از ۲۱ سال خدمت در وزارت خارجه ایران، اینک پناهنده سیاسی نزد دولت میزبان، فنلاند، هستم.
عالیجناب
اینجانب و برخی دیگر از همکارانم در اعتراض به سرکوب بیرحمانه ملت ایران و به منظور رسانیدن فریاد ملتی رنجور و صد البته “بی پناه” به گوش جهانیان، خود را ناگزیر دیدیم تا با این اقدام سیاسی بازتاب دهنده صداهای خفته، دهان های دوخته، چانه های خرد شده، زندانیان به بند کشیده، شهیدان گمشده، مادران فرزند از دست داده، روزنامه های توقیف شده، احزاب تعطیل شده، اقلیت های دینی ممنوع شده و از همه بالاتر “وکیل مدافعان به کیفر رسیده این همه قربانیان نقض حقوق بشر” در جمهوری اسلامی باشیم.
عالیجناب
این نامه سرگشاده را ننوشته ام که به تکرار هزارباره نقض مستمر حقوق بشر در جمهوری اسلامی بپردازم چرا که اطمینان واثق دارم  ده ها قطعنامه سازمان ملل و صدها اعلامیه سازمان های مدافع حقوق بشر و هزاران گواه زنده فجایع ضد بشری در سیاهچالی به نام “جمهوری اسلامی” به قدر کافی و وافی ادله مثبته برای مجرمیت دولتمردانی رِشت خوی و حاکمانی درشت گوی هستند تا شما را  از فجایع ساری و جاری در جمهوری اسلامی آگاه سازند.
کدامین دلیل بالاتر از اینکه از زمان تاسیس شورای حقوق بشردر سال ۲۰۰۶ نخستین کشوری که اینک گزارشگر ویژه برای بررسی  و وارسی وضعیت حقوق بشر در آن تعیین شده، جمهوری اسلامی است. اگر نبود ادله و شواهد قانع کننده، هرگز شورا بر این صرافت نمی افتاد تا گزارشگری را برای آن تعیین کند.
پس این رنج نامه را می نگارم تا درکنار براهین متقنی که دارید، استدلال ساده خود را در وخامت وضعیت حقوق بشر ایران با این سخن مدلل کنم که واکنش تند مقامات عالیه جمهوری مبنی بر “راه ندادن  گزارشگر به خاک ایران”، جز آن نیست که عمق فاجعه چنان وحشتناک و دهشتناک است که رژیم  حاضر است انگ نپذیرفتن را بر ننگ مشاهدات  شما از فجایع آنان ترجیح دهد.
عالیجناب
قطعه شعر پارسی که در مطلع این نامه آمد، بیان ساده ما ایرانیان برای رسوا کردن هر دست آلوده به اعمال خلاف است. فرض بگیریم یک شهروند ایرانی درمظان اتهام به نگهداری مال مسروقه یا جسد دفن شده در خانه اش از سوی دادگاه محکوم به تفحص  گردیده، کدامین گواه بر ارتکاب جرم بهتر از این است که وقتی او خود را مبرا می داند، مانع تفحص منزلش توسط مقامات صاحب صلاحیت می شود؟ در چنین موقعی است که ضرب المثل فارسی می گوید:
آن را که حساب پاک است …………از محاسبه چه باک است
عالیجناب
این شرح حال دولتمردان جمهوری اسلامی از رییس قوه قضائیه گرفته تا وزیر خارجه و رییس کمیسون امنیت ملی مجلس و فرمانده سپاه پاسداران و… است که هر یک عَلم مخالفت با بازدید شما از کشور عزیزمان را برداشته اند. در هزل و هذیان گویی این دولتمردان، طًرفه همین بس که از یک سو رییس دولتش آن کشور را “آزاد ترین کشور دنیا” و دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه (جواد لاریجانی) آن را “تنها دمکراسی منطقه” می نامند آنگاه رییس قوه قضائیه با گستاخی تمام اعلام می دارد که “سیاست ما نپذیرفتن گزارشگر ویژه است”. وه که از انبان پر از قیل و قال های درسی چنان قاض القضاتی، چه پریشان گویی ها بیرون می آید که “مبانی حقوق بشر غربی قابل تحمیل نیست و ما نمی توانیم حقوق بشری که ‏آنها از مجموع فرهنگ ‏لیبرالی بر ما تحمیل می کنند، بپذیریم زیرا نظام دینی ما می تواند ‏خودش، نظام حقوق بشری بر اساس مبانی ‏خودش داشته باشد.” گویی جهانیان فراموش کرده اند تا همین دیروز جمهوری اسلامی خود شیفته عضویت در شورای حقوق بشر بود؟ وانگهی گویا او در هزاران آموخته خود، نیاموخته است که مادام دولتی امضای خود را زیر میثاق، پیمان یا کنوانسونی نهاده است ملزم به اجرای آن است مگر آنکه از آن خارج شود. مگر چه فرقی است بین پذیرش سرزده بازرسان آژانس بین المللی اتمی از تاسیسات اتمی ایران بر اساس تصمیم آژانس به عنوان یک مرجع بین المللی و پذیرش گزارشگر ویژه بر اساس تصمیم شورای حقوق بشر به عنوان یک مرجع بین المللی دیگر؟  ‏‎
عالیجناب
قاض القضات کشور ما نیک می داند که اگر نبود اعلامیه جهانی حقوق بشر و دیگر میثاق هایی که امضای جمهوری اسلامی را دارد، باز این حکومتگران به دلیل نقض قوانین ساری و جاری جمهوری اسلامی از جمله نقض قانون اساسی کشور نیز پرونده ای سنگین وننگین دارند چه رسد به تعهدات بین المللی خود که بر اساس میثاق های بین المللی بدان ها متعهد است. برای تبین موضوعی نظر شما را به مثال ساده ای جلب می کنم.
بر اساس قانون مدنی جمهوری اسلامی بر گرفته از فقه اسلامی، اصل بر برائت افراد از هر جرمی است مگر آنکه خلاف آن توسط دادگاه صالحه اثبات شود. طرفه حکایتی است که در کشور مدعی آزادی و دمکراسی، دو تن از شخصیت های برجسته جمهوری اسلامی آقایان میرحسین موسوی (نخست وزیرپیشین) و مهدی کروبی(رییس مجلس)، برای ۵ ماه متوالی در حبس خانگی به سر می برند و حال آنکه نه دادگاهی برای آنان تشکیل شده و نه حکمی بر محکومیت آنان صادر شده است. این تناقض آشکار با قانون مدنی و قانون اساسی جمهوری اسلامی، آنگاه مضحک است که بدانیم مهدی کروبی خود اعلام آمادگی حضور در دادگاه را نموده بود و مضحک تر است آنگاه که اگر این دو مجرمند چرا همسران آنان نیز دربند هستند؟ اذعان می دارید که مشکل جمهوری اسلامی از این مثال ساده آغاز می شود و به هزاران نقض “سیستماتیک” حقوق بشر (بنا به گفته خانم شیرین عبادی برنده صلح نوبل) ختم می شود.
عالیجناب
شما با سابقه مسلمانی بهتر از هر کس معنای “شهید” را که از قضا نام شماست می دانید. شهید به جانباخته ای گفته می شود که در راه حفظ کرامت و عزت و شرف و میهن خود جان برکف نهاده است. اینکه هزاران بی پناه ایرانی در زیر شکنجه های قرون وسطایی در ایران جان باخته و شهید شده اند جای تردید ندارد. اما مایلم یادآور شوم که در دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی، اصطلاحی رایج شد به نام “شهید زنده”.
شهید زنده در عرف رزمآوران مان، رزمنده ای بود که در میدان جنگ به شهادت نرسیده ولی با پیکر مصدوم و از کار افتاده خود شاهد زنده تجاوز صدام به ایران عزیز بود. اینک جناب دکتر شهید، اگر هزاران شهید راه آزادی و دمکراسی و حقوق بشر نیستند تا گزارش فجایع ضد انسانی جمهوری اسلامی را به سمع و نظرتان برسانند، سیاهچال جمهوری اسلامی پر است از شهیدان زنده که می توانند گوشه ای و تنها گوشه ای از این جنایات را برایتان به تصویر بکشند. محمد نوری زاد، نرگس محمدی، نسرین ستوده و… تنها تعدادی از این شهیدان زنده هستند.
سخن آخر
سخن آخر،اما، اینکه از یاد نبریم اگر چه پریشان گویی رهبران جمهوری اسلامی را پایانی نیست ولی این سخن حق را نیز از آنان و هزاران دلسوز و فعال حقوق بشری نمی توان نادیده گرفت که متاسفانه از حقوق بشر بعضاً به عنوان ابزار سیاسی برای اعمال قدرت در حق کشوری و اغماض نظر از کشوری دیگر استفاده می شود. امعان و اذعان دارید که چنین برخوردی، جز گستاخ تر شدن کشورهایی چون جمهوری اسلامی را در نقض حقوق بشر به همراه ندارد. گرچه نیک می دانم علاج این مشکل نه در دستورکار شما و نه در دستان شماست ولی به عنوان فردی سرشناس در عرصه پیشبرد حقوق بشر در جهان، زبان شما گویاتر و برنده تر از هر کس دیگری برای پایان دادن به استفاده ابزاری از حقوق بشر کارا و تواناست.
برای شما،عالیجناب، در وظیفه خطیری که چشم یک ملت و تاریخ آیندگان بدان دوخته شده، آرزوی توفیق دارم.
حسین علیزاده
هلسینکی- ۱۰ جولای ۲۰۱۱

روسپیان سرزمین من ، شادمان و خنده به لب ، در هر کجا به تن فروشی مشغولند . و حال آن که خدا هیچ زنی را جز برای ابراز شرافت و پاکدامنی خلق نکرده است…
روسپیان سرزمین من ، شادمان و خنده به لب ، در هر کجا به تن فروشی مشغولند . و حال آن که خدا هیچ زنی را جز برای ابراز شرافت و پاکدامنی خلق نکرده است . هم من ، و هم همه ی شما نیک می دانیم که درپس خنده ها و قهقهه های روسپیان ، گریستنی است به پهنه ی اقیانوسی که از غرقاب اشک آنان جاری است . چرا ؟ چون خدا نه در مرد ، که خود را در زن ، به تجلی درآورده است . زن ، گوهر یک دانه ی آفرینش است . همان گوهری که جمال خدا را در زیباییش ، ومهراورا درمادری اش ، و جاذبه ی او را درمعشوقگی اش جای داده است .
روسپیان سرزمین من ، و همه ی روسپیان جهان ، همان یک دانه های خدای خوبند که با پای نهادن برگوهر وجودی خویش ، ناگزیر ، به تن فروشی روی می برند . یک روسپی ، پیش از هر مراوده ی جنسی ، ابتدا خود را به دست خود می کشد تا بتواند بر شراره های سرزنش آن خویشتن خفته  فائق آید .
از این پس، هرگاه به روسپیان سرزمین من نگریستید ، تلاش کنید از شماتت ، و از هرزگی نگاهتان بکاهید . چرا که آنان ، بانوان ، و دخترکان پاکدامن دیروز مایند . کسانی که افسوس هماره ی یک زندگی شرافتمندانه را با خود حمل می کنند . کور باشیم اگر که لخته های جگر خونین آنان را درپس خنده هایشان فهم نکنیم .
می خواهم فریاد بکشم : روسپیان سرزمین من ، گرچه آبروباختگان وادی شرافتند ، اینان اما ، با همه ی جرم وخطایی که هرروزه مرتکب می شوند ، بر روسپی پنهان کاری چون من شرافت دارند . چرا نفهمم که روسپیان سرزمینم ، باهربار تن فروشی، از من انتقام می گیرند . از منی که به آنان وعده های سرفرازی دادم ، و سرانجام وعده های من ، جزدرشعار وفریب رخ ننمود .
ای همه ی روسپیان سرزمین من ، ازهمه جا ، یک به یک ، پیش آیید و به صورت من تف کنید . به صورت من سیلی بزنید . مرا در زیر پای خود لگد مال کنید . از من هیچ مگذارید . تفاله ی مرا در چاله ای اندازید و همه ی آیه ها و حدیث های غیرتمندی را با من دفن کنید . مرگ یکباره برای من ، شیرین تر از تماشای مرگ هماره و مکرر شمایان است .
نفرین به من که از نردبان فریب شما بالا رفتم . خود را به بام بهره مندی رساندم و شما را در وادی درماندگی و سرگردانی وانهادم .
ای روسپیان سرزمین من ، جرم شما اگر تن فروشی است ، مرا جرم ، افزون تر از شماست . من ، قرار بود با شما از جاذبه ها و زیبایی های انسانی بگویم ، و این جذبه ها و زیبایی ها را به جان جامعه در اندازم . من قرار بود لبخند خدا را در انصاف و عدل ، درفرهنگ ، در اجتماع ، نشان شما بدهم . قرار بود دست شما را بگیرم و باهم به سراغ درستی ها برویم . قرار بود میان من و شما جز صداقت و فهم ورشد چیزی نباشد . قرار بود من برای شما بمیرم . غم شما را بخورم . قرار بود من شما را پیش از خود در کنار سفره ی برخورداری بنشانم .
ای روسپیان شهر من ، من اما با شما دغل کردم . به شما دروغ گفتم . و خیلی زود ، چهره ی مخوفی از خدا و دین خدا پرداختم . عدل و انصاف را به پستوهای رفاقت راندم . با شما بداخلاقی کردم . کام شما را برآشفتم . پیش از شما ، بساط کسب و کار خود آراستم و به منافع شخصی خویش بها دادم . هرچه شما فریاد برآوردید که در تنگنای فقر ، و درتنگنای داد و دانش و مهرید ، من ، بی نگاه به شما ، سربه اندرون مناسبات کاسبی خویش فرو بردم .
نفرین به من که رواج یک زندگی ساده را نیز از شما دریغ داشتم ، و شما را چاره ای جز تن فروشی نگذاردم . بی آنکه خود بدان مایل باشید . که خدا این تمایل را از ابتدا در شما فرو کشته بود . شما در هربار تن فروشی ، مرا ، آه چه می گویم ، حتی خدا را زیر پا می نهید . که زبانم لال ، اگر پاکدامنی نیز جای شما بود ، و در چنبره ی گرفتاری های شما دست و پا می زد ، تن به تن فروشی می سپرد . پس یک به یک پیش آیید و به صورت من تف کنید . این من بودم که شما را به وادی نفرت درانداختم . این من بودم که روشنایی روز را ، طلوع را ، رویش را ، و زندگی را برشما تباه ساختم .
شما برتن من ، لباسی از لباس پیامبر دیدید و به من اعتماد کردید ، اما شما کجا از زبان من ، عطوفت ومهرو گذشت و صبوری و غمخواری رسول خدا را چشیدید ؟ من برای شما ، شب و روز ، سخن از علی و فاطمه وخوبان خدا گفتم ، اما خود ، برخلاف سیره ی خوبان خدا راه گزیدم و برخلاف سیره ی آنان نیز با شما رفتار کردم .
مگر علی اجازه می داد گرسنگی ، تن فروشی یک دختر را ، و تن فروشی یک زن را تجویز کند ؟ مگر علی اجازه می داد دختران و زنان سرزمینش را برای تن فروشی به دوردست های کامجویی ببرند ؟ علی اگر امروز بود ، از اندوه تن فروشان سرزمین خویش جان می باخت . پس چگونه است که علی گویان و علی دوستان سرزمین من ، از این ننگ بزرگ ، جامه برتن نمی درند ؟
راستی سهم یک روسپی از نفت ، از جنگل ، از دریا ، از زمین ، و از آسمان سرزمین خویش کجاست که او را چاره ای جز از تن فروشی نیست؟
ای همه ی  روسپیان سرزمین من ، من از شما تقاضای بخشایش ندارم ، که از گناه من درگذرید ، برعکس ، بیایید و مرا در زیر آوار سرزنش های خویش دفن کنید . چاره ی من مرگ است . همان عقوبتی که شما با هر بار تن فروشی ، بدان دست می برید . چرا باران مرگ برمن نبارد ؟ که ریسمان تن فروشی شما ، در دستان من تاب می خورد .
روسپی شما نیستید ، روسپی منم . منی که کشورم را ، و آوازه های نیکبختی سرزمینم را ، با هرزه گویی های پخمه گون ، به چالشی جهانی در انداخته ام و همگان سرزمینم را به تحقیر و هول و هراسی عنقریب فرو رانده ام . روسپی شما نیستید . روسپی منم که اگر جوان و خام و هیچ نفهمم ، از قله ی غرور حامیان خویش پایین نمی آیم ، و اگر پیر و فرتوت و از نفس افتاده و پوک مغزم ، دست و دل از منصب های کلیدی کشورم برنمی دارم .
روسپی منم که بی سوادم ، و نسبت به مسئولیتی که پذیرفته ام خالی الذهنم ، اما با شهامتی به بزرگی جهل ، برصندلی همان مسئولیت می نشینم و سخن از عدالت و انصاف و قانون و قضا می رانم .
دخترکان سرزمین من، ای که شما را برای کامجویی به دوردست ها می برند وبه زیر دست و پای عرب ها و سایرین می اندازند تا آنان ، به اسم تحقیر ایرانیان واسلام و انقلاب ایرانیان ، وحشیانه با شما در آمیزند ، شما روسپی نیستید ، روسپی منم که نماینده ی مجلسم اما هرروزه ، در راس امور بودن مجلس را ، استقلال مجلس را ، قوانین مجلس را ، و سوگند نمایندگی ام را زیر پا می نهم تا از لاشه ی چیزی به اسم ” نمایندگی مردم ” ارتزاق کنم .
ای زنان خیابانی سرزمین من که گوهرشرافت خود را درناگزیر این روزهای قهقرا ، به تاراج این و آن می دهید ، شما روسپی نیستید ، روسپی منم که شعور بسیجی و پاسدار بودن را به دریوزگی قمه و غارت در انداخته ام . یک روز قرار بود منی که  بسیجی ام ، از غصه ی شما دق کنم . منی که  پاسدارم ، از حریم پاکدامنی شما پاسداری  کنم . چگونه است که من به آن کودنی متعمدانه ای روی برده ام که فساد را ، تنها و تنها  در حضور خیابانی شما می بینم ، اما همین فساد را درروسپی گری فلان وزیر و فلان معاون دزد و حامیان دریده ی آنان نمی بینم . همان وزیر و معاونی که آوازه ی پلیدی ها و رانت خواری ها و روسپی گری هایشان کمترین لرزه بر چارستون دستگاه قضایی ما نمی اندازد .
ای دخترکان و زنان روسپی سرزمین من ، یک به یک پیش آیید و به صورت من تف کنید ومرا از هیمنه ای که برای خویش افراخته ام به زیر بکشید . تا زمانی که شما هرروزه از سر ناچاری تن به تن فروشی می سپرید ، سخن از استقلال گفتن وسخن از انرژی هسته ای و مبارزه با آمریکا راندن ، یک شلتاق وارونه است . یک حماقت جاری است . و یا بهتر بگویم : آذین بستین استفراغ ناشی ازخورش فریب مردمان است .
آهای ، این من ، روسپی ام . که با نگاه به هرزگی هرروزه ی شما ، و در تحلیل عقاب وثواب ، کوه گناه را برشانه های شما بار می کنم . این من ، روسپی ام . که رنج هرروزه ی شما را می بینم اما از پله های منبر مساجد بالا نمی روم تا در لباس پیامبر ، عمامه از سر بگیرم و برزمین بکوبم و حنجره ام را وعده گاه تقاص و حق شمایان کنم و فریاد برآورم : آهای ای همه ی مسئولان ، این روسپیان ، ناموس و آبروی مایند . این روسپیان ، بانوان سرزمین مایند . اینان را کفتار ناگزیری ، به تن فروشی هر روزه می برد . ننگ و نفرین برمن که به جای ترس از خدا ، همه ی آموزه های سرفرازی خود را ازترس حاکمان به خاک انداخته ام وازتماشای این همه ظلم آشکار ، جامه برتن نمی درم و هیچ برنمی شورم .
دخترکان روسپی سرزمین من ، می دانم که شما را جز از آوارگی هر روزه چاره ای نیست .اما من که روسپی زیرکم ، با ظاهری پرازفریب ، و دکمه های بسته از بیخ ، حکایت روسپی گری خویش را به اختفا می برم . هر دوی ما روسپی ایم . هم شما ، هم من . شما سرمایه های شرافت خویش به حراج می نهید ، و من ، به اسم خدا ، سرمایه های شرافت تاریخ سرزمین خویش به تاراج می برم . پس روسپی حرفه ای منم ، نه شما . شما گوهر یک دانه ی آفرینش اید . همان گوهری که جمال خدا را در زیباییش ، و مهر او را در مادری اش ، و جاذبه ی او را در معشوقگی اش جای داده است .
تفاوت من با شما در این است که شما ، هرروزه ، از سر ناگزیری پای بر این گوهر یکدانه ی خویش می نهید ، و من ، که روسپی قهار این روزهای سرزمین خویشم ، پای برخود خدا می نهم و به اسم خدا ، حاجت های روسپی گری خویش  مطالبه می کنم .
اگرمن روسپی نبودم ، از رواج این همه اعتیاد و ورشکستگی گسترده در سرزمینم ، سربه اندرون خاک فرو می بردم و هرگز سخن ازمبارزه و خدا و پیغمبر نمی گفتم .من روسپی ام . که اگر نبودم ، تاریخ را ، به تماشای مضحکه ی اطوار کودنی خویش فرا نمی خواندم .
ای همه ی روسپیان سرزمین من ، ای دخترکان ، و ای زنان ناگزیر ، بگذارید در پیشگاه شما به زانو درافتم و صورت به خاک نهم تا شما پای بر صورت  من گذارید و روبه خدا ضجه برآورید که ای خدا : اگر هستی ، که هستی ، بدان و آگاه باش که این دریوزه ی صورت به خاک نهاده ، لباسی از قرآن به تن کرد و مارا فریفت . خود به نوا رسید و ما را به  قهقرای تحقیر و بی نوایی درانداخت .
ای خدا ، اگر هستی ، که هستی ، بیا  و تقاص ما را از این فریبکار هزار چهره بستان . با دستان پروردگاری ات ، چنگ به ریش تزویر او بزن وبه صورتش تف کن و به او بگو : چرا بندگان مرا از روال بدیهی رشدشان باز داشتی و از من خدا در انتشار دین خدا جلو زدی و به اسم من ، بندگان مرا از من گریزان ساختی و آغوش خداوندگاری مرا معطل گذاردی ؟

زندانیان سیاسی از حق هواخوری هم محروم شدند


جرس: در ادامه اعمال محدودیتهای بیشتر برای زندانیان سیاسی، از روز گذشته هواخوری زندانیان سیاسی رجایی‌شهر نیز لغو شده است.
zendani01_1110114
به گزارش رسیده به جرس، مسئولان زندان رجایی شهر از روز گذشته در اقدامی عجیب، به زندانیان اجازه ندادند برای استفاده از هوای آزاد به حیاط زندان بروند.
این درحالی است که مدت زمان هواخوری‌ زندانیان سیاسی رجایی‌شهر روزنه ۴ ساعت بیشتر نبوده است و بر اساس قانون سازمان زندانها، زندانیان می توانند در تمام طول روز از هوای آزاد استفاده کنند.
بر اساس این گزارش، در واکنش به این اقدام غیرقانونی، زندانیان نیز در آمارگیری روزانه زندان شرکت نکردند.
گفتنی است شرایط نگهداری زندانیان در زندان رجایی شهر کرج بسیار نامساعد است و این زندانیان علاوه بر محروم بودن از حق استفاده از تلفن، از تغذیه مناسبی نیز برخوردار نیستند.
در حال حاضر تعدادی از زندانیان سیاسی از جمله مسعود باستانی، داوود سلیمانی، احمد زید آبادی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رسول بداقی، عیسی سحرخیز، حشمت طبرزدی و....در زندان رجایی شهر با حداقل امکانات رفاهی نگهداری می شوند.

در کشور ما مقاماتی که خطا کرده اند، قلدری هم می کنند

ماشاالله شمس‌الواعظین
خانواده های زندانیان سیاسی رجایی شهر در مصاحبه با “روز” نسبت به وضعیتاین زندانیان هشدار داده و با اشاره به اینکه این زندانیان در واقع به نوعی شکنجه می شوند، خواهان توجه نهادهای بین المللی شدند.
خانواده های احمد زیدآبادی، مسعود باستانی، مهدی محمودیان و حشمت الله طبرزدی گفته اند که زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر از همه حقوق بدیهی و انسانی یک زندانی محروم هستند ونباید اجازه داد در آن تبعید گاه به فراموشی سپرده شوند.
همزمان، ماشاالله شمس الواعظین که برای اجرای حکم به زندان فراخوانده شده نیز به “روز” گفته است که هیچ مشکلی با زندان ندارد و سالهاست به حبس عادت کرده و این برخوردها را پیامدهای حفظ استقلال حرفه ای روزنامه نگاری میداند.
آقای شمس الواعظین سردبیر روزنامه های توقیف شده جامعه، توس، نشاط و عصر آزادگان و سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است که بعد از عاشورای ۸۸ بازداشت و بعد از دو ماه و نیم با قرار وثیقه آزاد شد.
او متهم به “تبلیغ علیه نظام” و “توهین به رئیس جمهور” شده و از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ۱۶ ماه حبس تعزیری محکوم است و اکنون در حالی که برای اجرای حکم به دادسرای زندان اوین فراخوانده شده می گوید: “من به حکم اعتراض کردم و تاکنون هیچ ابلاغی به من صورت نگرفته و یکباره این احضاریه آمده که باید برای اجرای حکم، خود را به زندان اوین معرفی کنم و در غیر این صورت جلب خواهم شد. از طرفی برای مادرم، ملوک شمس الواعظین که وثیقه گذار بنده بودند هم اخطاریه آمده که ظرف ۲۰ روز باید مرا معرفی کند. حالا خدا را شکر اخطاریه مادرم هم به در منزل ما آمده و او که بیمارست هنوز از موضوع با خبرنشده”.
شمس الواعظین که تاکنون ۵ بار زندانی شده، با اشاره به زندانی شدن متعدد خود در این سالها می گوید: “من هنوز نمیدانم حکم نهایی دادگاه تجدید نظر چیست و هیچ حکمی به من ابلاغ نشده؛ با این حال همین یکی دو روزه به دادسرای اوین خواهم رفت و هیچ مشکلی ندارم، من به زندان عادت کرده ام؛ مشکل را کسانی باید داشته باشند که به جای اینکه از مردم عذرخواهی کنند و بگویند که اصلاح طلبان تمام این سالها درباره محمود احمدی نژاد راست می گفته اند و ما خطا کرده ایم، فشار مضاعف بر روزنامه نگاران و فعالان می آورند.
این روزنامه نگار می افزاید: “اتفاقاتی کوچکتر از این مسائلی که در کشور ما می افتد اگر در کشورهای دیگر رخ دهد خیلی از مقامات این کشورها از سمت های خود کناره گیری می کنند اما اینجا آقایان خطا کرده اند و قلدری هم می کنند”.
وی سپس با اشاره به زندانی بودن وکیلش می گوید: “وکیل من آقای سیف زاده است که اکنون خودش نیز در زندان به سر می برد من هم که نمیدانم بالاخره حکم ام چیست اما این برخوردها را عوارض حفظ استقلال حرفه ای روزنامه نگاری میدانم و حرف دیگری در این رابطه ندارم”.
قطع هواخوری زندانیان سیاسی رجایی شهر
روز گذشته اخباری از قطع هواخوری زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر منتشر شدکه خانواده های این زندانیان و افکار عمومی را نگران کرده است. پس از قطع تلفن ها، محرومیت از مرخصی و قطع ملاقات های حضوری زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر این بار این زندانیان از هواخوری محروم شده اند.
احمد زیدآبادی، عیسی سحرخیز، مسعود باستانی، داوود سلیمانی، مهدی محمودیان، کیوان صمیمی، رسول بداقی و حشمت الله طبرزدی از جمله زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر هستند؛ زندانیانی که تاکنون از مرخصی محروم بوده اند و تنها داوود سلیمانی آن هم برای ۴۸ ساعت تاکنون به مرخصی آمده است.
محرومیت زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر از بدیهی ترین حقوق یک زندانی، مساله ای است که این روزها انتقادات و هشدارهای خانواده های این زندانیان را برانگیخته و آنها خواهان توجه بیشتر مجامع بین المللی شده اند.
چراهای همسر احمد
احمد زیدآبادی، روزنامه نگار سرشناس ایرانی از ۲۳ خرداد ۸۸ در بازداشت به سر می برد و تاکنون یک روز هم به مرخصی نیامده است.
آقای زیدابادی در زندان رجایی شهر به سر می برد و مهدیه محمدی، همسر او به “روز” می گوید که از قطع هواخوری اطلاعی ندارد و تا همسرش را نبیند نمی تواند این مساله را تایید یا تکذیب کند.
خانم محمدی اما از محرومیت همسرش از همه حقوق یک زندانی سخن می گوید و می پرسد: چرا مرخصی نمیدهند؟ طبق کدام قانون نمیدهند و با چه مجوزی از قانون تخطی میکنند؟ واقعا برای ما سوال شده که چرا شوهران ما بی گناه در زندان هستند و باید از حقوق اولیه یک زندانی هم محروم باشند؟ چرا؟ چرا احمد نباید بتواند بچه هایش را بغل کند؟ چون فکرش متفاوت است؟ مگر چکار کرده؟ جنگ مسلحانه کرده که با او چنین می کنند؟ چرا نباید بعد از دو سال بتواند برای یک روز حتی از زندان به مرخصی بیاید تا بتواند یک آزمایش در بیمارستانی تخصصی بدهد؟
همسر احمد زیدآبادی می افزاید: اینها واقعا درد است، ملاقات حضوری قطع است، وقتی هم میدهند دو دیوار کشیده اند، زندانی آن طرف دیوار می نشیند و خانواده این طرف دیوار. حتی دستشان هم به هم نمی رسد. تلفن ها قطع است و قطع شدن تلفن ها باعث شده ما دائم در استرس و اضطراب زندگی کنیم. دلشان میخواهد تلفن ها را قطع میکنند، ملاقات حضوری را قطع میکنند، مرخصی نمی دهند و نیازی هم نمی بینند که جوابگو باشند آخر مگر قانون نیست؟ این افراد، انسان هستند باید حق و حقوق یک زندانی را داشته باشند اما حتی ارتباط عاطفی یک زندانی را از او می گیرند.
خانم محمدی میگوید که تنها امیدش به خدا است که شاید فرجی حاصل شود وگرنه “هر روز شرایط مان بدتر هم می شود؛ هر بار عیدی در پیش است چقدر خانواده ها منتظرند شاید این بچه ها را برای عید هم که شده یک روزی به مرخصی بفرستند. روزهای عید به خانواده ها زنگ بزنید ببینید چه حالی دارند، عید میگذرد و نمی آیند و همه ناراحت و افسرده می شوند، آخر کمی وجدان داشته باشید و کسانی که تا به حال یک روز هم به مرخصی نیامده اند را لااقل برای چند روزی بفرستید مرخصی”.
همسر احمد زیدآبادی اوایل تیر ماه از کاهش وزن شدید همسرش خبر داده و گفته بود “من نگرانم که آقای زید آبادی به یک نوع بیماری مبتلا شده باشد که در زندان قابل تشخیص نیست”.
او خواهان مرخصی و درمان همسرش شده بود؛ خانم محمدی در همین زمینه می گوید: در بهداری زندان از احمد آزمایش گرفته اند و از پزشکی قانونی کرج هم دکتری از طرف دادستانی رفته و احمد را دیده اما استناد این پزشک هم به آزمایشات بهداری زندان بوده؛ ما هیچ اعتمادی به بهداری زندان و آزمایشات آنها نداریم و باید آزمایشات احمد بیرون از زندان و در یک بیمارستان تخصصی انجام شود.
او سپس می پرسد: آخر چرا نباید بیاید؟ یکی برای ما توضیح دهد که چرا احمد نباید مرخصی بیاید؟ چرا نباید در بیمارستان تخصصی آزمایش دهد؟
همسر آقای زیدابادی با بیان اینکه گویا در زندان رجایی شهر هیچ قانونی نیست می افزاید: اصلا کرج بودن احمد وبقیه هم غیر قانونی است، باید تهران باشند در حوزه ای که زندگی میکرده اند باید باشند؛ اما انگار برای هیچ کس مهم نیست تلفن ندارند، ملاقات حضوری ندارند، ارتباطشان با سایر زندانیان قطع است و تحت فشارند. انگار که فراموش شده اند و آنها را آنجا انداخته اند و هیچ حق و حقوقی هم برایشان قائل نیستند.
آقای زیدآبادی به ۶ سال زندان، ۵ سال تبعید به گناباد و محرومیت دائمی از فعالیت های سیاسی و اجتماعی محکوم شده است.
افزایش فشارها بر رجایی شهری ها
مسعود باستانی دیگر روزنامه نگار ایرانی است که در زندان رجایی شهر به سر می برد او نیز تاکنون از حق مرخصی محروم بوده. معصومه ملول، مادر مسعود به “روز” می گوید: وضعیت زندان رجایی شهر مرتب بدتر می شود یعنی فشارهایی که روی زندانیان است روز به روز بیشتر می شود و غیر از قطعی تلفن ها، تاکنون جز یک نفر که آن هم تنها برای ۴۸ ساعت بوده هیچ یک از زند انیان سیاسی زندان رجایی شهر به مرخصی نیامده اند و فضایی به وجود امده که به نظر می رسد اصلا نمیخواهند به زندانیان رجایی شهر مرخصی بدهند، انگار هر کسی را که به این زندان منتقل کرده اند در پرونده اش نوشته اند بدون مرخصی.
مادر مسعود باستانی می افزاید: امروز هم که خبر آمد هواخوری را قطع کرده اند این نشان میدهد که میخواهند فشارها را بیشتر کنند. تا امروز زندانیان سیاسی روزی ۴ ساعت هواخوری داشتند اما آن را هم قطع کردند و باتوجه به اینکه هیچ ویتامین و پروتئینی به بچه ها نمی رسد اکنون نور آفتاب را هم از آنها دریغ میکنند و این خیلی نگران کننده است.
او سپس با اشاره به قطع ملاقات حضوری زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر می گوید: بعد از دوندگی و اصرار و کلی رفت آمد ملاقات حضوری هم بدهند سالن ملاقات حضوری زندان رجایی شهر واقعا فاجعه است. دیواری کشیده اند و زندانی دو متر آن سوی دیوار می نشیند و خانواد ه دو متر این سوی دیوار. تنها سر زندانی را می توانیم ببینیم و باید بلند حرف بزنیم که صدا برسد و در این صورت همه نگهبانان و کسانی که در سالن حضور دارند کاملا حرف های ما را می شنوند. از طرفی نه دست او را می توانیم بگیریم و نه در آغوشش بکشیم؛ یکی از همسران زندانیان که اخیرا ملاقات حضوری گرفته بود بعد از دیدن وضعیت حاضر به ملاقات نشد و درخواست ملاقات کابینی کرد، بچه یکی از زندانیان هم بعد از این نوع ملاقات حضوری به شدت بیمار شد، این کودک میخواست پدرش را در آغوش بکشد و این بار شیشه کابین نبود اما دیوار بود اسمش را هم گذاشته بودند ملاقات حضوری.
خانم ملول می افزاید: اینها مشکلات بسیار بزرگی است بخصوص اینکه تلفن ها هم قطع است و ما تنها دو هفته یکبار آن هم ۲۰ دقیقه به صورت کابینی مسعود را می بینیم و غیر از آن از وضعیت او کاملا بی خبر هستیم. از طرفی مسعود و زندانیان سیاسی را انداخته اند بندی که هیچ دسترسی به انها نیست و اگر یکی از آنها حالش بد شود ساعت ها باید به در بکوبد تا کسی در را باز کند و را به بهداری ببرند؛ این وضعیت خطرناکی است؛اخیرا هم میدانید که مسعود را جلو ما کتک زدند و سربازی سر او را به دیوار کوبید.
نگذارید فراموش شوند
مادر مسعود باستانی سپس خواستار توجه بیشتر مجامع بین المللی به وضعیت زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر می شود و می گوید: خود زندانیان سیاسی رجایی شهر می گویند که ما افتاده ایم در جزیره ای دور افتاده و فراموش شده. به نظر میرسد مجامع بین المللی هم توجه چندانی به این زندان ندارند و این خیلی بد است واقعا توجه بیشتری لازم است و حساسیت ها باید نسبت به این وضعیت بیشتر شود.
او می افزاید: در این گرما ما خانواده ها پول گذاشتیم که بتوانند کولری بخرند اما اجازه ندادند حتی با هزینه خود ما کولری خریداری شود تنها یک کولر است که کفاف آن سالن را نمی دهد. از نظر بهداری هم همه میدانند که زندان رجایی شهر برای زندانیان با جرائم بسیار سنگین است و زندانیان عادی نیستند همین باعث نگرانی بیشتر ما شده که وقتی بچه های ما را به بهداری می برند خدای نکرده بیماری خطرناکی از سایر زندانیان به آنها منتقل نشود. فروشگاه زندان هم که اصلا مواد غذایی مناسبی ندارد و نه گوشت، نه میوه و نه سبزی میآورند تنها گاهی مرغ می آورند و والسلام.
خانم ملول آنگاه به تغییر مسولان زندان رجایی شهر اشاره می کند و می گوید: مسئولان زندان را هم که کمک حال ما بودند و درک میکردند و برخی اوقات کمکی جزئی به ما میکردند عوض کرده اند و کسانی که جدید آمده اند فشارها را زیاد تر کرده اند. آن بار که ملاقات زنان بود پسر ۸ ساله یک زندانی سیاسی را اجازه ندادند وارد شود در حالیکه همیشه اجازه میدادند.
مادر مسعود باستانی می گوید: من از همه خواهش میکنم توجه کنند وضعیت بچه ها در زندان رجایی شهر خیلی بد است آنها چون از مواضع خود کوتاه نیامده اند خیلی تحت فشارند و نباید تنهایشان گذاشت.
نگرانی از وضعیت مهدی محمودیان
مهدی محمودیان، روزنامه نگار و عضو جبهه مشارکت دیگر زندانی سیاسی زندان رجایی شهر است. مادرش در مصاحبه با “روز” می گوید: وضعیت این بچه ها خیلی بد است هم از نظر غذایی، هم از نظر بهداشتی و… طبق معمول هر چه هم می گوییم اصلا کسی جوابی نمیدهد.
آقای محمودیان نیز تاکنون به مرخصی نیامده و مادرش می گوید: این بچه ها، بچه های همین جامعه هستند اما کمترین حقوق زندانی را نیز ندارند و از وقتی به سالن ۱۲ منتقل شده اند هیچ امکاناتی در اختیار ندارند و وضعیت شان از سابق هم بدتر شده است.
خانم محمودیان می افزاید: ما فقط ۱۵ روز یکبار مهدی را می بینیم و در این میان تا ۱۵ روز بعدی کاملا از او بی خبر هستیم و هر اتفاقی بیفتد خبردار نمی شویم الان هم که مهدی مریض است سر درد دارد و بهداری هم او را برده اند اما فایده ای نداشته. خودش می گفت “وقتی بلند می شوم سرم گیج می رود چشمانم سیاهی می رود و نمی توانم جایی را ببینم نبضم می زند و اگر جایی را نگیرم می افتم”. خیلی نگران هستیم و نمیدانیم دیگر چه باید بکنیم.
مادر مهدی محمودیان ایستادگی فرزندش و سایر زندانیان زندانیان رجایی شهر را دلیل این فشارهای مضاعف می داند و می گوید: رجایی شهری ها ایستاده اند و برای همین روی آنها فشار بیشتری می آورند. اما مگر ما چه میخواهیم؟ تنها میخواهیم آقایان قانون را اجرا کنند یک زندانی انسان است که حق و حقوقی قانونی دارد و چرا از این حقوق باید محروم باشد؟
او می افزاید: کارها و حرف های بچه های ما جرم نبوده آقایان این حرف ها را نمی پسندیدند آن را جرم کردند اما این دلیل نمی شود که حقوق شان را نادیده بگیرند مرخصی، ملاقات، تلفن و هر چیزی که حق زندانی است از بچه های ما گرفته اند.
شکنجه خانواده و زندانی
حشمت الله طبرزدی هم روزنامه نگار و دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران است که در زندان رجایی شهر از مرخصی محروم است. فرزندش هفته قبل در مصاحبه با “روز” از عارضه قلبی آقای طبرزدی خبر داده بود و اکنون به “روز” می گوید: بعد از عارضه قلبی پدرم یکبار با او ملاقات کردیم از نظر قلبی در شرایط بهتری به سر می برد اما قلب یک عارضه است که نشان نمیدهد چه زمانی به مرحله خطر می رسد و این مساله ما را نگران کرده است؛ بخصوص اینکه در زندان پزشک متخصصی نیست و در بهداری زندان تنها در حد کمک های اولیه امکانات است.
علی طبرزدی می افزاید: پی گیر مرخصی هستیم اما تاکنون که نداده اند پدر من باید بیرون از زندان تحت مداوا قرار گیرد و پزشک متخصص او را ببیند حالا هم نمیدانیم اگر هم موافقت کنند برای مرخصی چه شرایطی خواهند گذاشت و منوط به چه خواهند کرد و پدرم هم میدانیم که هیچ شرطی را نخواهد پذیرفت.
او درباره وضعیت پدرش و سایر زندانیان زندان رجایی شهر می گوید: بلاتکلیفی، بودن در تبعید گاه رجایی شهر، قطع تلفن ها، عدم مرخصی و همه تضییقاتی که می آورند همه به نوعی شکنجه است هم شکنجه زندانیان هم شکنجه خانواده ها و ما واقعا امیدواریم به این روند خاتمه دهند.
تهیه و تنظیم _ فرشته قاضی
روزآنلاین
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin