۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه


  تائید اعدام های فله ای در زندان اوین و رجایی شهر
 
تائید اعدام ۲۲ زندانی در زندان اوین و رجایی شهر- احتمال وجود نوجوان بزهکار در میان اعدام شدگان دیروز.

طی روزهای گذشته "فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران" در چندین بیانیه در مورد انتقال ۳۷ زندانی از زندان قزل حصار به زندانهای اوین و رجایی شهر برای اجرای حکم اعدام خبر داده بود. بنا به این گزارش ها در بین اعدام شدگان روز یکشنبه دو نوجوان بزهکار که هر دو از اتباع افغانستان هستند به چشم میخورند و نامهای آنها از این قرار است: وحید مسلمی (فرزند حبیب هنگام دستگیری ۱۷ سال سن داشت و 2 سال است که در زندان قزل حصار زندانی است) و محمد نوروزی ( ۲۰ ساله حدود دو و نیم سال در زندان قزل حصار بسر می برد) .

***
حقوق بشر ایران، ۲۸ شهریور ماه ۱۳۹۰: روزنامه دولتی ایران امروز با تائید گزارش های سازمان های حقوق بشری مبنی بر اعدام بیش از ۲۰ نفر از زندانیان زندان قزل حصار از اعدام ۲۲ زندانی خبر داد و نوشت : حكم محكومان با تأييد دادستاني كل كشور سحرگاه ديروز - يكشنبه ۲۷ شهريور - در محوطه زندان‌هاي اوين و رجايي شهر اجرا شد.

این روزنامه اتهام این زندانیان "حمل، نگهداري، خريد و فروش و انتقال انواع مواد مخدربه داخل زندان" خواند. بدین صورت تعداد زندانیان اعدام شده، که توسط منابع رسمی تائید شده اند، در مدت زمان پس از پایان ماه رمضان (کمتر از سه هفته) به بیش از ۵۰ تن رسید. سازمان حقوق بشر ایران در بیانیه ای در۱۴ شهریورماهنسبت به آغاز یک موج جدید اعدام در ایران هشدار داده بود.

طی روزهای گذشته "فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران" در چنداین بیانیه در مورد انتقال ۳۷ زندانی از زندان قزل حصار به زندانهای اوین و رجایی شهر برای اجرای حکم اعدام خبر داده بود. بنا به این گزارش ها در بین اعدام شدگان روز یکشنبه دو نوجوان بزهکار که هر دو از اتباع افغانستان هستند به چشم میخورند و نامهای آنها از این قرار است: وحید مسلمی (فرزند حبیب هنگام دستگیری ۱۷ سال سن داشت و 2 سال است که در زندان قزل حصار زندانی است) و محمد نوروزی ( ۲۰ ساله حدود دو و نیم سال در زندان قزل حصار بسر می برد) .

سازمان حقوق بشر ایران از جامعه جهانی خواست که در مقابل موج اعدام در ایران واکنش نشان دهند. محمود امیری مقدم سخنگوی این سازمان ضمن محکومیت شدید اعدام های دسته جمعی دیروز از سازمان ملل خواهان واکنش فوری برای متوقف کردن این اعدام ها شد.

بر اساس گزارش روزنامه ایران اسامی ۲۲ زندانی که دیروز اعدام شدند بدین شاره است:

محمد – خ فروش 59 كيلو ترياك، محمد – ن انتقال 480 گرم هروئين به داخل زندان، عوض – پ تشكيل باند قاچاق مواد مخدر و نگهداري 683 كيلو ترياك، آقا – ح عضويت در باند قاچاق و نگهداري مواد مخدر، جان – ب انتقال 425 گرم هروئين به داخل زندان، علي – ژ انتقال 385 گرم كراك به داخل زندان، سعدي – س نگهداري 908 گرم كراك و 5/7 گرم ترياك و 15 گرم سوخته ترياك، اسماعيل – م تهيه و توزيع 150 كيلوگرم ترياك و فروش 50 كيلو مواد مخدر و نگهداري 20 كيلو ترياك، حسن – ت انتقال 265 گرم هروئين فشرده به داخل زندان، مهدي – پ نگهداري 67 كيلو كراك و 36 كيلو ترياك، محمد – ع مشاركت در انتقال 702 گرم هروئين و توزيع 650 گرم هروئين فشرده در داخل زندان، عباس – الف نگهداري 2 كيلو و 200 گرم هروئين، اميد – خ فروش چهار كيلو مرفين، وحيد – م انتقال 307 گرم كراك به داخل زندان، سعيد – م مشاركت در حمل يك كيلو هروئين فشرده، علي – پ انتقال 410 گرم هروئين فشرده به داخل زندان، شهرام – ش انتقال 670 گرم هروئين فشرده به داخل زندان، عبدالمجيد – م حمل 391 گرم هروئين فشرده به داخل زندان، كريم – ق فروش 49 كيلو و 500 گرم ترياك، مجيد – ف انتقال 346 گرم هروئين فشرده به داخل زندان، علي – ن انتقال 420 گرم هروئين فشرده به داخل زندان، حاتم – م حمل 290 گرم هروئين فشرده به زندان.
...........
نوجوان محکوم به قتل روح الله داداشی صبح فردا اعدام خواهد شد
بر اساس گفته ی دادستان کرج "علیرضا ملاسلطانی"، نوجوان متهم به قتل روح الله داداشی بامداد فردا، چهارشنبه سی ام شهریورماه در ملاءعام اعدام خواهد شد.

بر اساس شواهد موجود، علیرضا ملاسلطانی در حالی صبح فردا در محل وقوع حادثه به دار آویخته خواهد شد که در سن نوجوانی مرتکب قتل شده است.


روح الله داداشی ۳۰ ساله قهرمان قو‌ی‌ترین مردان ایران و جهان در ۲۵ تیر ماه در درگیری با سه تن در خیابان پونه گلشهر کرج به قتل رسید.

گفتنی ست اجرای احکام اعدام در ملاءعام که از مصادیق بارز بازتولید خشونت در جامعه محسوب می‌شود، در طی روزهای اخیر افزایش چشمگیری یافته است.

زنگ «پنج فرمان» مدارس دخترانه به صدا درآمد: ندو، نخند، نپر، نرقص و نخوان


راستی چرا به ما اجازه نمی دادند در حیاط مدرسه بدویم؟ ما که حیاط مدرسه مان خیلی هم بزرگ بود. چرا هیچ خاطره ای از خندیدن با صدای بلند در مدرسه ندارم؟ آیا می شد در همان سال های دبستان مسابقه ای برگزار شود که در آن هر کس بیشتر پرید، برنده باشد؟

روزهای پایانی شهریور و آغازین مهر، برایم یادآور احساسات و خاطرات عجیب و بعضا" تلخی است که هرساله در همین روزها تکرار و تکرار می شوند. احساساتی که ریشه هایش در همان کودکی ام باقی مانده اند و کمکی به تنومند شدن ساقه و شاداب تر شدن برگ های دیدگاه هایم نکرده اند. به مهر و مدرسه که فکر می کنم می بینم انگار هنوز هم دورم از همه آنچه باید تجربه می کردم و مدرسه با همان ساختارش نگذاشت. زنگ صدای تحکم آمیز ندو، نخند، نپر، نرقص و نخوان هنوز هم در گوشم می زند. چون من دختر بودم. همین 5 فرمانی که به نظرم آنقدر تعیین کننده و سرنوشت سازند که انگار می توان به واسطه آنها نه تنها سرنوشت من، بلکه سرنوشت یک جامعه را هم تغییر داد.
راستی چرا به ما اجازه نمی دادند در حیاط مدرسه بدویم؟ ما که حیاط مدرسه مان خیلی هم بزرگ بود. چرا هیچ خاطره ای از خندیدن با صدای بلند در مدرسه ندارم؟ آیا می شد در همان سال های دبستان مسابقه ای برگزار شود که در آن هر کس بیشتر پرید، برنده باشد؟
یادم هست که لوبیا می کاشتیم و می بردیم مدرسه. حتما قرار بود با کاشت لوبیا که حداکثر سه روزه سبز می شد، نحوه رویش را یاد بگیریم. چرا هیچ وقت، کسی نگفت بیائید یک درخت بکارید یا حتی یک گیاهی که عمرش کمی بیشتر از لوبیا باشد؟ حالا با خودم می گویم همان لوبیا کاشتن ها و دو روزه سبز شدن ها بود که رفت در مغز ما و هنوز هم که هنوز است خلقیات ما را جوری شکل داده که دلمان می خواهد دو روزه به همه مطلوب هایمان برسیم! بی آنکه حاضر باشیم کمی هم صبر و بردباری را در این رسیدن ها تجربه کنیم.
یادم هست بسیار از جغرافیای زمین خواندیم. یاد گرفتیم مهمترین رود افغانستان را، پایتخت کنیا را و محصول صادراتی کوبا را. اما هیچ درسی در مورد شناخت از حتا یک سانتی متر جغرافیای بدن مان نگرفتیم. چون ما دختر بودیم. همین بدنی که سالیان سال است با آن زندگی می کنیم و اصلا" زندگی مان به آن بند است. همین بدنی که در لحظه لحظه زندگی مان حضور دارد و ما چیز زیادی از آن نمی دانیم. از خودم می پرسم حتا اگر سیستم آموزشی با یک سیاست کلان، راه دانستن از واقعیتی چون بدن را بر ما بسته بود؛ اما دراین میان معلم هایمان چه می کردند آن روزها؟ آیا تلاش برای دادن سرنخ هایی به ما از آنچه واقعی بود و هست اینقدر سخت بود که من حتی یک معلم را هم به خاطر ندارم که یکبار درسی جز آنچه در کتاب بود به ما داده باشد؟ حالا به این فکر می کنم برای دختری مثل من دانستن از جیحون افغانستان، نایروبی کنیا و شکر کوبا؛ تا چه حد می تواند به زندگی انسانی تر من در مقایسه با دانستم از یک ویژگی فیزیولوژیکی بدنم کمک کند.
هیچ به یاد نمی آورم کسی در مدرسه برای یکبار هم که شده به من گفته باشد: "صاف بشین مریم" من که هیچ، حتی یادم نمی آید برای یکبار هم که شده در آن سالهایی که بدنم مثل سایر همکلاس هایم در حال تغییر و تحول ظاهری بود و ناخودآگاه همه جا مچاله می نشستم و قوز داشتم؛ هیچ معلمی یک توضیح 5 دقیقه ای راجع به شرایط جسمانی این نوع نشستن به ما دخترها بدهد. به این فکر می کنم که اصلا" نمی خواستیم کسی بیاید و برایمان شرح بدهد که حواس تان باشد که قوز کرده نشستن چه پیامدهای روانی منفی و چه آثار مخربی بر روی شخصیت تان دارد، اما کاش فقط یکی از معلم هایمان بودند که به زبان ساده به ما می گفت: وقتی قوز می کنید و با قوز می نشینید؛ ستون فقرات تان با ایراد شکل می گیرد. فقط همین و حتی نه بیشتر.
هنوز هم خوب یادم هست که یک روز معصومه که سر نیمکت می نشست؛ وسط درس و در همان حالت نشسته به زمین افتاد. انگار کسی او را بلند کند و به کف کلاس بکوبد. کلاس به هم ریخت و معلم بهداشت آمد و زنگ زدند اورژانس و معصومه را بردند خانه. فردا او اما سرحال دوباره در کلاس درس حاضر شد. دریغ از یک توضیح کوچک که مشکل معصومه آن روز چه بود؟ بچه ها به هم می گفتند غش کرده؛ غشی است. شاید اگر آن روز یکی از معلم هایمان با چند جمله ساده و کوچک راه ذهن مان را به چنین واقعیتی بازکرده بود؛ امروز که در اتوبوس دختر جوانی دچار این حالت شد؛ این جمله به گوش نمی رسید که: "بهش دست نزنید؛ نجس است"!
راستی چرا معلم هایمان هیچ چیزی را به ما نمی گفتند؟ نه اینکه هیچ نگویند که قطعا" گفته اند و زیاد هم گفته اند. منظورم از این هیچ؛ همان مسائل کوچک و ساده ای است که این همه امروز خلاء اش در زندگی عادی مان احساس می شود. مگر در این نوع گفتن ها چیزی جز آگاهی و دانش نهفته بود؟ مثلا" اگر ما از واقعیات فیزیولوژیک بدن مان به عنوان یک دختر چیزی یاد می گرفتیم به کسی لطمه می زدیم یا نان کسی به این واسطه آجر می شد؟! چرا ما حتی یک روز آزاد هم در آن 9 ماه تحصیلی نداشتیم؟ چرا برای یک روز هم که شده به ما اجازه نمی دادند با ناخن های لاک زده به مدرسه برویم تا حالا کمی کمتر از این، مرگ رنگ را در زندگی مان شاهد باشیم.
چرا نقاشی نکشیدیم و خط ننوشتیم؟ اینقدر نقاشی نکشیدیم و خط ننوشتیم که حالا هرجا مداد رنگی می بینیم دل مان می خواهد از فرط هیجان جیغ بکشیم و بازهم نمی کشیم. چرا برای همه نمره های خوبی که می گرفتیم جایزه هم داشتیم اما هیچ وقت اجازه نداشتیم مثلا صدای مان را حتا برای همدیگر به معرض داوری بگذاریم؟ شاید اگر می توانستیم گاهی وقت ها و فقط گاهی وقت ها که دلمان خواست، فقط کمی آواز بخوانیم؛ الان در حلقه دوستان مان با بیش از یک "آیناز" با یک صدای رویائی روبرو بودیم. باز هم حتما" چون ما دختر بودیم و برای دخترها خیلی از کارهای عادی هم ممنوع بود و هست.
کارهای ساده ای مثل دویدن، خندیدن، پریدن، رقصیدن و خواندن. معلم هایمان کجا بودند؟ آنها چه می کردند؟ آیا به ذهن شان نمی رسید گاهی ورای آنچه حاکم است، حرفی بزنند؟ آیا به این فکر نکرده بودند که می شود یک جلسه کتاب را بست و از بچه ها خواست حرف بزنند؟ آیا هنوز هم در مدارس دخترانه، همان شرایط زمان تحصیل ما غالب است؟ با همان شدت و حدت؟ ای کاش نباشد. خدا کند بین معلم ها، معلمی هم پیدا شود و با خودش بگوید چون دانش آموزانم دختر هستند باید خیلی چیزها را با آنها در میان بگذارم؛ حتی در حد یک اشاره گذرا و باز کردن یک فایل ذهنی برای خندیدن دخترها....
کار به کجا رسیده که در آرزوهایم هم فقط به یک معلم با چنین ویژگی هایی قناعت می کنم، و دعا می کنم همان یک معلم هم پیدا شود. با خودم فکر می کنم این بار شاید با یک گل بهار شود و با وجود همان یک معلم، حتا شده از میان میلیون ها حلقه دوستانه، فقط در یکی از حلقه های دخترانه، «آیناز» تنها نباشد و از او چندین و چند نمونه وجود داشته باشد.

برگرفته از : ایران گلوبال

یه ذره دیگه میکشیدن جاهای ناجور کفن پاره میشد آرمان های امام می ریخت بیرون





بازداشت خانواده های معترض دراویش گنابادی در برابر اوین

در ادامه تشدید فشارها بر دراویش طریقت نعمت اللهی گنابادی، امروز تجمع اعتراضی خانواده های دراویش گنابادی، که قرار بود در اعتراض به بازداشتها و سرکوبها در برابر زندان اوین برگزار شود، به دلیل جو شدید امنیتی لغو شد.

به رغم جلوگیری از برگزاری تجمع و حضور نیروهای امنیتی از شب گذشته در اطراف زندان اوین، خانواده های برخی از دراویش نعمت اللهی گنابادی در مقابل زندان اوین تجمع کردند و تعدادی از حاضرین، توسط نیروهای امنیتی و انتظامی بازداشت شدند.

دکتر مصطفی آزمایش، عرفان شناس ساکن اروپا در گفتگو با رادیوی بین المللی فرانسه، تصمیم به برگزاری یک تجمع در برابر زندان اوین را به دلیل حمله بسجیان به شهرستان کبار در استان فارس در هفته گذشته و آتش زدن مراکز کسب دراویش و اقدام به تیراندازی به سوی آنان که به کشته شدن یک تن انجامید و بازداشت گروهی از دراویش، اعلام کرد.

در پی این رویداد، و دستگیری افراد همکار با پایگاه خبری "مجذوبان نور" که به مدت 5 سال است که در زمینه امر خبررسانی در خصوص فعالیتهای دراویش گنابادی فعالیت می کند، خانواده های دستگیرشدگان تصمیم به برگزاری این تجمع گرفتند که در نهایت با واکنش شدید ماموران امنیتی روبرو شدند و این تجمع برگزار نشد. با این وجود خانواده ها در برابر زندان اوین حضور یافتند.

رادیو فرانسه 



ضرب و شتم فعالان مدنی تبريز در زندان و انتقال مجدد آنها به اطلاعات تبريز 
دانشجونيوز: گزارش ها از ايران حاکی از آن است که برخی از فعالان مدنی تبريز که در طی چند هفته گذشته به دنبال اعتراضات مردمی به وضعيت درياچه اروميه در تبريز بازداشت شده بودند در زندان تبريز توسط ماموران امنيتی ضرب و شتم قرار گرفته اند.

پس از آنکه گفته شد که ۱۱۰ تن از معترضين به وضعيت درياچه اروميه با وجود وضعيت بد جسمانی آنان و همچنين کمبود فضای بازداشتگاه ها در قرنطينه زندان تبريز در بازداشت به سر می بردند، خبرهای جديد از ضرب و شتم برخی از اين زندانيان که در مراسم افطاری فعالان مدنی آذربايجان در تبريز توسط نيروهای امنيتی بازداشت شده بودند، حکايت می کند.

پيشتر گفته شد که اين 110 نفر در بند قرنطينه زندان تبريز نگهداری می شوند که اين بند فضای کافی برای حضور اين تعداد زندانی را ندارد و زندانيان در شرايط بسيار سخت و غير استانداردی بسر می بردند.

در پی اين قادر نوروزي، وحيد علی مردای و فرزاد مهدوی به شدت دچار آسيب ديدگی شده اند و وضعيت جسمی آن ها بشدت نگران کننده گزارش شده است.

به دنبال اين آسيب ديدگی شکايت اين 3 تن از نحوه برخورد ماموران امنيتی- اطلاعاتی و ضرب و شتم آنها اين 3 فعال مدنی تبريز مجددا به بازداشتگاه وزارت اطلاعات تبريز منتقل شده اند که امکان هيچگونه دسترسی به وضعيت ايشان ندارد.

قادر نوروزي، وحيد عليمرادی و فرزاد مهدوی به همراه 26 تن ديگر در مراسم افطاری فعالان مدنی آذربايجان بازداشت شده بودند. 
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin