۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه



آقای ابراهیم نبوی عزیز، چرا مغلطه میکنید؟ (نقدی بر مقاله استبداد زدگی ملی، در سایت جرس)

 آقای ابراهیم نبوی مطلبی نوشته اید در جرس و معتقدید که شرکت در انتخابات، کار درستی هست و لازمه دموکراسی! و بدون آن به هیچ نمیرسیم! نقدی بر کلام شما: مغلطه اول - "مردم ایران انقلابی هستند"کجا این مردم انقلابی هستند؟ ملتی که 32 سال هر تحقیر و ذلتی را تحمل کرده و اجازه داده در قرن بیست و یکم، با او مثل قرون وسطی برخورد شود، انقلابی است؟ ملتی که حتی در پوشیدن لباس آزاد نیست، 32 سال است که در خیابان تحقیر میشود، انقلابی است؟ ملتی که 14 سال هست مثل بره سرش را پایین انداخته در انتخابات فرمایشی شرکت میکند، بلکه ذره ای اوضاع بهتر شود، انقلابی هست؟ ملتی که در خیابان کشته میدهد و کسانی را که به سمتش شلیک کرده اند، رها میکند و به آنها آب میدهد، انقلابی هست؟ ملتی که با وجود ثروت های کلان نفتی، بدترین شرایط اقتصادی را دارد و دم نمی زند، انقلابی هست؟ این ملت تا کی به شما و جناب خاتمی و امثالهم بدهکارند و باید ثابت کنند که انقلابی نیستند؟ دیگر چه کار باید بکنند که ثابت بکنند میخواهند از راههای مسالمت آمیز تغییر ایجاد بکنند؟ اگر اسم این انقلابی است، پس مفهوم سازش کار چیست؟ نه آقای نبوی عزیز، این ملت انقلابی نیست بلکه اتفاقا بیش از حد سازش کار هست و خسته از نخبگانی که مغلطه میکنند و آدرس غلط میدهند!    
در پی ابلاغ از سوی اجرای احکام

«هشت سال زندان برای امیر شیبانی»

اردوان روزبه / رادیو کوچه
ardavan@koochehmail.com
هشتم مهرماه سال هشتاد و نه بود که «امیر شیبانی» دانش‌جوی دانش‌گاه آزاد مشهد توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه مشهد دستگیر شد. پس از بیست و نه روز انفرادی با تحمل مواردی بارز آزار و اذیت از سوی بازجویان با اتهام ایجاد اغتشاش، هم‌کاری با رسانه‌های بیگانه، انتقال اطلاعات به بیگانه‌گان، ایجاد گروه‌ها و دسته‌های معترض به شعبه چهارم دادسرای انقلاب شهر مشهد فرا خوانده شد و در نهایت با وثیقه یک صد میلیون ریالی به طور موقت آزاد شد.
فایل صوتی را از اینجا بشنوید
دانلود فایل صوتی

اینک به تازه‌گی این فعال دانش‌جویی به شعبه مذکور احضار شده و به وی اعلام شده است که روز دوازدهم مرداد ماه خود را برای اجرای حکم معرفی کند. این در حالی است که فقط در دادگاه بدوی وی حاضر شده بوده است و اظهارات نهایی و یا حکم جهت اعتراض به وی ابلاغ نشده است. اینک این دانش‌جوی محروم از تحصیل با هشت سال زندان و بیست میلیون ریال جریمه نقدی روبه‌رو است و در صورتی که دادگاه اعتراض وی را نپذیرد وی باید جهت تحمل حکم راهی زندان شود.
از او خواستم در خصوص این حکم و هم‌چنین حکم‌های مشابهی که برای فعالان دانش‌جویی در مشهد صادر شده است، توضیح بیش‌تری دهد که در پی می‌آید:
آقای شیبانی‌زاده مطلع شدیم که شما از طرف شعبه چهار دادگاه انقلاب مشهد، برای اجرای حکم مجددن به دادگاه انقلاب احضار شدید. توضیح دهید که علت دستگیری شما در مرحله اول چه بوده و در چه شرایطی قرار گرفتین و اینک اجرای حکم به چه دلیل است؟
پس از حوادث بعد از انتخابات به دلیل فعالیت‌هایی که داشتم چند بار بازداشت شدم، به خاطر پرونده سخن‌رانی که در 16 آذر داشتم در هفتم بهمن ماه به دادگاه احضار شدم و دفاعیاتم را به آقای قاضی تحویل دادم اما بعد که خواستم از شعبه بیرون بیایم، اجازه این کار را ندادند. بعد از چند دقیقه ماموران اطلاعات سپاه اما رضا با دست‌بند و چشم‌بند من را از دادگاه به یک مکان نامعلوم منتقل کردند. حدود 29 روز در انفرادی بودم که این مدت با فشارهای روحی و جسمی هم‌راه بود، من را کتک می‌زدند، مشهد آن زمان خیلی سرد بود و با یک لباس نازک که بر تن داشتم با دست‌بند و پابند من را به یک صندلی می‌بستند و زیر برف نگه می‌داشتند که من بعدن دچار مشکلات زیادی شدم.
سپاه در این پرونده اتهامات واهی زده است. اقدام علیه امنیت ملی از طریق شرکت در اغتشاشات، تحریک جوان‌ها و سازمان‌دهی آن‌ها، توهین به رهبری و رییس جمهوری، تشویش اذهان عمومی از طریق پخش شایعات کذب و ارتباط با رسانه‌های بیگانه و فرستادن اطلاعات محرمانه برای آن‌ها از طریق سایت. بعد از 29 روز من را به زندان وکیل‌آباد بردند و پس از دوازده روز با تحت کفالت 10 میلیون تومانی آزاد شدم.
در دفاعیاتی که تحویل دادم نوشتم: «گیرم که می‌برید، گیرم که می‌زنید، گیرم که می‌کشید، با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟» که متاسفانه بازپرس شعبه لطف کردند و این دفاعیه را نیز جز اتهامات بنده آوردند، یعنی من حق چنین دفاعی هم از خودم نداشتم
در دفاعیاتی که تحویل دادم نوشتم: «گیرم که می‌برید، گیرم که می‌زنید، گیرم که می‌کشید، با رویش ناگزیر جوانه چه می‌کنید؟» که متاسفانه بازپرس شعبه لطف کردند و این دفاعیه را نیز جز اتهامات بنده آوردند، یعنی من حق چنین دفاعی هم از خودم نداشتم.
آیا مشابه شما در آن زمان دیگر فعالان مشهدی هم دستگیر شدند؟
در یک پروسه زمانی فشار زیادی روی فعالین مشهد بود. در آن زمان آقای لطفی که از فعالان دانش‌جویی دانش‌گاه آزاد و از فعالین حقوق بشر بودند هم بازداشت شدند، هم‌راه با من خانم فائزه گوهری (از فعالین دانش‌جویی) و خانم اعظم مهدیان نیز بازداشت شدند. همه ما با اتهامات تقریبن یک‌دستی روبه‌رو شدیم.
در مدارکی که برای این اتهامات می‌دادند چنین مواردی وجود نداشت و همه را به گزارش واصله و یا به علم قاضی می‌گفتند و بیش از این هم نبود.
برای شما که برای اجرای حکم احضار شدید چه حکمی در نظر گرفتند و چقدر است؟
حدود یک ماه پیش برای مسئله دیگری به دادگاه رفتم که گفتند شما در شعبه چهار پرونده‌ای دارید که باید پی‌گیری کنید. به آن شعبه رفتم و رییس شعبه پرونده بنده را بیرون آورد و گفتند که به هشت سال حبس تعزیری و 2 میلیون تومان جریمه نقدی محکوم شدید. در صورتی که من برای دفاعیه در دادگاه احضار نشده بودم و وقتی اعتراض کردم با تهدید من را از دادگاه بیرون انداختند.
وکیل من آقای دکتر شیخ‌الاسلامی مسایل را پی‌گیری کردند اما نتوانستند به پرونده من دست‌رسی داشته باشند. به حکم اعتراض زدیم که روز پنج‌شنبه از دادگاه انقلاب تماس گرفتند و فرمودند 10 مرداد برای اجرای حکم باید به دادگاه  شعبه چهار به ریاست آقای صدفی بروم.
 فضای فعالان دانش‌جویی در مشهد بعد از 18 تیر در چه شرایطی است؟
فضای خفقانی بین فعالان دانش‌جویی مشهد وجود دارد
فضای خفقانی بین فعالان دانش‌جویی مشهد وجود دارد. دوستانی مانند آقای صادق تابعی و مهدی صالحی‌نکو در دانش‌گاه خیام با مجوز دانش‌گاه نشریه «دگر‌پذیری» را پخش می‌ردند که هر کدام با احکام یک ترم تعلیق مواجه شدند و با وجود این‌که اعتراض زدند باز هم این احکام تایید شد. بعضی از دوستان در دانش‌گاه فردوسی هستند که با وجود این‌که درس‌شان تمام شده اما هنوز کارنامه‌ای به آن‌ها ندادند و اجازه ندادند برای کارشناسی‌ارشد شرکت کنند.
با فعالان دانش‌جویی مشهد که فعالیت‌های زیر ساختی دارند هم از طرف وزارت اطلاعات و هم از طرف سپاه برخوردهای شدیدی می‌شود. به خصوص این‌که اطلاعات سپاه الان بیش‌تر پرونده‌های دانش‌جوها را در دست خود گرفته است. به خاطر این‌که بیش‌تر دوستان در دادگاه انقلاب پرونده دارند با کوچک‌ترین حرکتی با این پرونده‌ها تهدید می‌شوند.

مرگ یکی از زندانیان محبوس در زندان رجایی شهر بر اثر خودکشی

خبرگزاری هرانا - سه شنبهٔ گذشته یکی از زندانیان عادی محبوس در زندان رجایی شهر کرج به نام "علی اشرف نوروزی" به علت خودکشی در زندان جان باخت.

بنا بر گزارش وبسایت فعالین حقوق بشر و دموکراسی، روز سه شنبه ۲۸ تیرماه علی اشرف نوروزی، ۴۰ ساله، که در بند ۷ متادون (بند سابق زنان) زندان رجایی شهر کرج محبوس بود اقدام به خودکشی نمود.
بر اساس این گزارش وی که پس از مدتی طولانی و تعلل زیاد مسئولان به بهداری زندان انتقال یافت، در‌‌ همان محل جان خود را از دست داد.

شایان ذکر است که سالانه تعداد قابل توجهی از زندانیان عموما به علت شرایط سخت و طاقت فرسای زندان دست به خودکشی زده و بعضا جان خود را از دست می‌دهند.
وضع وخیم جسمانی حسن فرجی موسوی، زندانی سیاسی

  وضعیت جسمانی حسن فرجی موسوی ، زندانی سیاسی از بند ۳۵۰ وخیم گزارش می شود .
به گزارش خبرنگار کلمه ،این زندانی که حدود ۲۰ ماه است در زندان به سر می برد به بیماری روده مبتلاست، اما مسوولان زندان هیچگونه توجهی به وضعیت او ندارند .همچنین پزشکان زندان به او هشدار داده اند که ادامه این بیماری ممکن است منجر به سرطان روده شود، موضوعی که موجب نگرانی خانواده این زندانی شده است، اما دادستان تهران از دادن مرخصی درمانی به وی خودداری می کنند.
خبرهای رسیده به کلمه حاکی از آن است که برخی روزها این زندانی دچار دردهای شدید جسمی می شود که منجر به انتقال او به بهداری زندان می شود و با تزریق مسکن کمی دردهای وی تسکین می یابد. اما با این همه پزشکان زندان به او هشدار داده اند که به علت عفونت پیشرونده روده ها این زندانی هر چه زودتر باید مورد عمل جراحی قرار گیرد.
فوت سه زندانی بند ۳۵۰ طی ماه های اخیر به دلیل عدم توجه مسوولان زندان نگرانی های زیادی را درباره وضعیت این زندانی به وجود آورده است .
طی شش ماه گذشته سه زندانی بند ۳۵۰ به نام های محسن دگمه چی ،حسن ناهید و هدی صابر به دلیل عدم رسیدگی مسوولان زندان درگذشته اند .
حسن فرجی موسوی به هفت سال حبس تعزیری محکوم است و درخواست دارد که هر چه زودتر با مرخصی پزشکی وی موافقت شود خانواده و هم بندان این زندانی به شدت نگران وضعیت جسمانی وی هستند .
نامه مادر پگاه به مناسبت روز تولد پگاه آهنگرانی
 
امروز ۲۷ ساله می‌شوی و من به یاد می‌آورم وقتی ۷ ساله شدی که باید تو را به جایی می‌فرستادم به نام مدرسه.تنها، بدون همراهی من. حس دوگانه‌ای داشتم، خوشحال از بزرگ شدنت و دلگیر که مثل قبل همیشه در کنارم نیستی، فکر می‌کنم این دلشوره همه مادران است که در غیابم با فرزندم چگونه رفتار می‌کنند؟ ولی همه این خطر را می‌کنند و کسی به خاطر این نگرانی فرزندش را از تحصیل محروم نمی کند، رشد و طراوت و بلوغ او می‌ارزد به این خطر و تجربه هم نشان داده راه دیگری نیست برای بزرگ شدن.
مگر می‌توانیم کودک را در خانه حبس کنیم و از هر نظر بهش برسیم و در ۲۷ سالگی فردی سالم و طبیعی تحویل بگیریم؟ کسی که بتواند در خطرها از خودش دفاع کند و قوه تشخیص داشته باشد.
چه شده که اینقدر دل نازک و حساس شدیم؟ از چه واهمه داریم؟ چرا نمی‌پذیریم بچه‌ها رشد طبیعی داشته باشند؟ حتی با قبول خطر آسیب زدن و آسیب دیدن؟ این کاریست که هر پدر ومادر دلسوزی می‌کند. با حبس کردن آنها خیال ما راحت می‌شود ولی به سر آنها چه می‌آید؟
پگاه جان من تو را اینگونه بزرگ کردم و اصلا ًپشیمان نیستم و اگر به ۲۷ سال پیش برگردیم باز همینطور عمل می‌کنم. مطمئنم تو هیچ کاری نکردی که آسیبی به کسی بزند یا مسئله‌ای رو به خطر بندازه یا ارزشی رو تهدید کند. تو آدم خاصی نیستی و هیچ توانایی فوق‌العاده‌ای نداری. فقط به طور طبیعی بزرگ شدی ولی شرایط امروزت طبیعی نیست. فکر کنم دچار والدین حساس‌تر و دلسوزتری شده‌ای و می‌دانم این را درک می‌کنی. راه دیگری برای بزرگ شدن نیست. به تشخیصت ایمان دارم فقط دلم برای خنده‌هایت خیلی تنگ شده. 
تولدت مبارک عزیزم.
فیس بوک بیست و پنجم بهمن
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin