۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

ساندیس خوران نروژ, لطفا شناسایی کنید

لیلا توسلی با عدم تمدید مرخصی به زندان اوین بازگشت

لیلا توسلی با عدم تمدید مرخصی به زندان اوین بازگشت

لیلا توسلی زندانی سیاسی که در مرخصی به سر می‌برد با عدم تمدید مرخصی ظهر دیروز به زندان اوین بازگشت.
لیلا توسلی که شاهد قتل زیر گرفته شدن یک شهروند توسط ماشین نیروهای انتظامی درحوادث عاشورای سال ۸۸ بوده است برای سپری کردن دوران محکومیت امروز ظهر به زندان اوین بازگشت.
به گزارش خانه حقوق بشر ایران توسلی از مدت ۱۰ روز در مرخصی به سر می‌برد با عدم تمدید مرخصی به زندان بازگردانده شد.
وی دختر دکتر محمد توسلی، عضو ارشد حزب نهضت آزادی و خواهرزاده ابراهیم یزدی، وزیر خارجه دولت موقت جمهوری اسلامی بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ و دبیر کل حزب نهضت آزادی ایران نیز هست.
لیلا توسلی در تاریخ ۷ دی ماه ۱۳۸۸ نیمه شب در منزلش در تهران بازداشت  و به زندان اوین تهران منتقل شد.
لیلا توسلی در دادگاهی به ریاست قاضی مقیسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب  که تنها ۲۰ دقیقه طول کشید، به دو سال حبس تعزیری محکوم شد. شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب لیلا توسلی را به اتهام حضور در راهپیمایی ۲۵ خرداد و روز عاشورا و با تأکید بر عدم حضور وی در در تجمع اعتراضی مردم تهران که از آن به عنوان «اغتشاشات» نام می‌برد و همچنین مصاحبه با رادیو فردا و بی بی سی به عنوان شاهد عینی کشته شدن یکی از شهروندان توسط خودرو نیروی انتظامی و عبور از روی جسد وی، به استناد ماده ۶۱۰ قانون مجازات و با رعایت ماده ۴۶ قانون مجازات به تحمل دو سال حبس تعزیری محکوم کرد.
فرد مقتول شهرام فرجی زاده است که در میدان ولیعصر به وسلیه خودروی نیروی انتظامی کشته شد و خودرو این نیرو به طرز عمدی از بدن وی عبور کرد.
نامه امیر حسین قنبری برزی، زندانی سیاسی به پدرش

کلمه :امیر حسین قنبری برزی ، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که از بازداشت شدگان روز عاشورای تهران در سال ۸۸ است .در نامه ای از زندان خطاب به پدرش می نویسد :« پدر !شاد باش برای تمام پدرهایی که فرزندان شان را آزاد تربیت کردند .شادباش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شاد باش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شادباش برای نسلی که روشنایی را انتخاب کردند». 
این زندانی ۲۷ ساله که فارغ التحصیل مهندسی عمران است بر اساس حکم دادگاه بدوی به سه سال زندان و ۷۰ ضربه شلاق محکوم شده که این حکم در دادگاه تجدید نظر به یک سال زندان، جریمه نقدی و ۷۰ ضربه شلاق کاهش یافت.امیرحسین قنبری همچنان در اوین به سر می برد.وی مدتی را با قرار وثیقه در بیرون از زندان سپری کرده است. 
او از بند ۳۵۰ زندان اوین خطاب به پدرش نوشته ! من کوچکترین عضو جنبش سبز مردم ایران که اکنون با سربلندی و افتخار در زندان اوین ،جایگاه دلاوران و ره پویان راه آزادی ودمکراسی هستم ، فقط به این امید زنده ام که ایمان دارم فردای رهایی از ظلم و سیاهی و ناعدالتی را خواهم دید و آن روز را با تمام پدران ،مادران و خانواده های ایران بزرگ جشن خواهیم گرفت. 
متن کامل نامه ی این زندانی حامی جنبش سبز که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است: 
تقدیم به پدر عزیزم و تمامی پدران سبزاندیشان راه آزادی 
همیشه از شادترین سمت خانه، صدای تو بر می خواست آنگاه که ما را به جرعه ای گوارا از عاطفه مهمان می کنی، آسمان در اتاق من است . وقتی آغوش گرم تو باشد که هست، سایه ی آسایش همه جا هست :کنار پنجره می آیم، پنجره را می گشایم و می بینم دنیایی که تو نشانم داده ای چقدر مهربان است . 
ولی … 
پدر اکنون که کنار آینه های اوین هستم و خودم را می بینم ایستاده بر بلندای افتخار .پدری چون تو تکیه گاه من است . می خواهم چیزی بگویم .هر چه می گذرد دلسوزی های تو بیش از این بر من اشکار می شود.بارها پیش آمده است که من بوده ام و واقعه ای دقیق و مقطعی حساس . 
وقتی ستاره های آسمان در اوین بودند و یک نفس به راحتی کشیدن آرزو شد . وقتی شجاعت مرد و زبان اعتراض بریده شد . وقتی حق انتخاب را گرفتند. وقتی با سیب زمینی و ساندیس و پول تغییر عقیده ندادند . وقتی مانتوی کوتاه و عشق جوانی سو پیشینه شد . وقتی هر معترضی ضد انقلاب و ضد دین شد .اعتراض با سکوت، فریاد شد و خانه دوم آزادگان اوین شد .پدر دیدن قطره قطره اشکهایت هر هفته از پشت شیشه ی دو جداره ی کابین ملاقات دلم را به درد می آورد ولی برای من و آن بزرگانی که با تباهی و سیاهی جنگیدیم اشک نریز . 
اشک بریز! برای نابودی اعتقادات و باورهایمان . اشک بریز برای آرزوهای نابود شده ی نسل تان . 
پدر !شاد باش برای تمام پدرهایی که فرزندان شان را آزاد تربیت کردند .شادباش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شاد باش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شادباش برای نسلی که روشنایی را انتخاب کردند . 
پدر ! من کوچکترین عضو جنبش سبز مردم ایران که اکنون با سربلندی و افتخار در زندان اوین ،جایگاه دلاوران و ره پویان راه آزادی ودمکراسی هستم ، فقط به این امید زنده ام که ایمان دارم فردای رهایی از ظلم و سیاهی و ناعدالتی را خواهم دید و آن روز را با تمام پدران ،مادران و خانواده های ایران بزرگ جشن خواهیم گرفت .

امیرحسین قنبری
بند ۳۵۰ اوین
یه نگاه شرعی قبل پسندیدن و ازدواج !!


یه نگاه شرعی قبل پسندیدن و ازدواج !!
نظر شما چیه ؟؟؟
دروغ احمدی نژاد



امام جمعه!!!




تجمع كارگران نساجي مازندران در مقابل استانداری مازندران



خبرگزاری هرانا - تعدادي از كارگران واحد نساجي مازندران صبح امروز به دليل عدم دريافت13 ماه حقوق خود برای چندمین بار در مقابل استانداری مازندران تجمع نمودند .
به گزارش ايلنا، این کارگران که هفته گذشته با تجمع در مقابل فرمانداری قائمشهر واستانداری مازندران خواستار مطالبات معوقه خود پس از ما هها شدند که با حضور معاون سیاسی وامنیتی استانداری مازندران در جمع کارگران وقول مساعد برای پیگیری حقوق بحق کارگران دادند.

تعدادی ازکارگران معترض در گفتگویی با ایلنا اظهار داشتند هفته گذشته استاندار مازندران ونماینده ولی فقیه دیداری از کارخانه داشتند وایشان بدون درک وضعیت معیشیتی ما ،از کارگران خواستند که با صبوری این وضعیت اسفناک را تحمل نمايند.
كارگران نساجي مازندران اظهارميدارند عليرغم اينكه مديران اعلام ميدارند با مشكلا ت نقدينگي روبرو هستند ظرف چند ماه گذشته 150 نفر به استخدام اين شركت درآمده اند واين مغايرت با گفته مسئولان شركت است.

قابل ذکر است تا لحظه ارسال خبر هیچ مسئولی در جمع کارگران حضور پیدا ننموده است.

  فقط در ماه تیر بیش از ۲۳۰ هزار مورد نقض حقوق بشر
 
مجموعه فعالان حقوق بشر با استناد به موارد انتشار یافته طی تیرماه امسال بیش از ۲۳۰ هزار مورد نقض حقوق بشر توسط دستگاه های امنیتی و قضایی رژیم، علیه مردم را ثبت و آن را طی گزارشی منتشر کرده است.

در میان آمار حقوق نقض شده و جرائم دسته بندی شده، تعداد اعدام های گروهی و انفرادی، برجسته و تکان دهنده اند. به اعتراف دادستان عمومی و انقلاب مشهد، ظرف یک ماه اخیر تنها در زندان وکیل آباد این شهر، ۵ مرحله اعدام گروهی صورت گرفته اند. او اعدام شدگان را متهم به انواع جرائم مربوط به مواد مخدر می داند و به تعداد دقیق اعدام شدگان هم اشاره ای نمی نماید. اما بر اساس گزارشات همین مراکز نشر آمار، در تیرماه سال جاری ۳۰ شهروند در چند شهر به دار آویخته شدند که احکام دستکم سه تن از این افراد در ملاء عام و در کرمانشاه به اجرا درآمده اند. بر اساس همین آمار از سوی دستگاه قضایی ۵۵ نفر نیز به مجازات مرگ محکوم شدند که تنها ۴۰ مورد از این احکام در اردبیل صادر شده اند.

بر اساس این آمار، بیشترین و وسیع ترین موارد نقض حقوق، به زندان ها و زندانیان مربوط می شوند. ناظران و مدافعان حقوق زندانیان، ظرف یکماه گذشته بیش از ۲۲۰ هزار مورد نقض حقوق زندانی را به ثبت رسانیده اند. تراکم جمعیت در زندان ها، تعمد در بی اعتنایی به زندانیان بیمار و گروگان گرفتن داروهای آنان، دریغ ورزی از ارائه امکانات و خدمات پزشکی و درمانی به زندانیان، محروم کردن زندانی از ملاقات و هواخوری، لغو مرخصی زندانیان، قرنطینه کردن زندانی و عدم تفکیک زندانی بر حسب جرم و انتقال زندانیان سیاسی به بند زندانیان عمومی، نقل و انتقال مخفیانه‌ زندانیان و بی خبری خانواده‌ های انان، پرونده‌ سازی جدید برای زندانیان در جریان نقل و انتقال انان از موارد نقض شده حقوق زندانیان در زندان هاست. یکی از آن موارد بسیار مستند نقض حقوق زندانیان بیمار که می توان به آن اشاره کرد، انتشار نامه ای است از سوی مدیر کل سازمان زندان ها که دستور به کاهش خدمات پزشکی در زندان را به مدیران تحت امر خود می دهد و از آنان می خواهد که ''در منابع مالی زندان صرفه جویی شود.''‌

تعداد موارد حقوق نقض شده مربوط به فعالان کارگری، هنرمندان و روشنفکرانی که یا دستگیر و به زندان منتقل شده اند یا حکم سنگین زندان گرفته اند و یا با وثیقه های سنگین موقتا آزاد گردیده اند نیز قابل توجه اند. نقض حقوق انسانی در حوزه کارگری، عملا زندگی و معیشت کارگران را نشانه رفته است. در طول ماه گذشته تعدادی از کارگران دستگیر و به زندان انتقال یافته اند، تعداد زیادی از کار تعلیق و بیکار شده اند، دستمزدهای ناچیز بسیاری از کارگران برای چندمین ماه بتعویق افتاده است، امنیت شغلی بسیاری از کارگران زیر سؤال رفته و چند مورد هم به دلیل سودجویی و نادیده گرفتن استانداردهای ایمنی محیط کار از سوی کارفرما، کارگران حادثه دیده اند. در طول یک ماه اخیر به علت نبود ایمنی در محل کار، ۵ کارگر جان خود را از دست داده اند.

موارد بسیاری از نقض حقوقی که در این آمار آمده است با اعلام آغاز طرح ''‌تفکیک جنسیتی‌'' در دانشگاه ها و در جریان اجرای طرح های ''‌امنیت محله محور‌'' و ''‌امنیت اخلاقی‌'' و ''‌حجاب و عفاف‌'' صورت گرفته اند. با آغاز اجرای این طرح ها از طریق زورگویی به مردم و برخورد خشونت آمیز به آنان بویژه به زنان، ابتدایی ترین حقوق بشری زیرپا گذاشته شده اند. بنا به همین آمار، نقض حقوق زنان در تیرماه امسال نسبت به تیرماه سال گذشته ۶۰ درصد افزایش یافته است. ظرف یکماه اخیر صدها زن را به بهانه بدحجابی در شهرهای مختلف بازداشت کرده اند. ممنوع کردن زنان از رفتن به قهوه خانه ها و زنانه کردن پارک چیتگر تهران، تازه ترین نمونه های نقض این حقوق در ماه گذشته است.

بی حرمتی به مردم در کوچه و محلات، هتک حرمت و حیثیت انسان ها در انظار عموم، اعمال تنبیهاتی که اساسا ماهیتی مرعوب کننده دارند مانند آویختن آفتابه به گردن بازداشت شدگان و گرداندن آنان در کوچه و خیابان به منظور ''‌عبرت آموزی‌''، مصداق روشن تحقیر انسان و تهدید جامعه است. این اقدامات به هر نامی و با هر هدفی صورت بگیرند، نقض آشکار ابتدایی ترین حقوق انسانی انسانهاست.

بر اساس این آمار در طول یکماه گذشته ۶۳ مورد نقض حقوق اقلیت های مذهبی صورت گرفته اند. به عنوان نمونه در مشهد ماموران امنیتی به شرکتی مراجعه می کنند و به زور مانع از ادامه فعالیت اقتصادی ۱۵ تن از کارمندان بهایی آن می شوند. یا برای ۱۴ تن از دراویش گنابادی حکم شلاق صادر می کنند.

در همین یکماه اخیر در منطقه مرزی کردستان ۷ کولبر را به قتل رسانده و ۷ تن دیگر را مجروح کرده و اموال کشته شدگان و مجروحان را به غارت برده اند. نیروهای حکومتی در جریان حضورشان در نقاط مرزی کردستان و توپباران نوار مرزی، روزانه بخشی از زمین های کشاورزی، جنگل ها و مراتع این منطقه را به آتش می کشند و زندگی عادی مردم منطقه را مختل نموده اند.

بر اساس این آمار در طول یکماه اخیر و در مقایسه با همین ماه در سال گذشته نقض حقوق کودکان نیز ۴۰ درصد افزایش داشته است. در این گزارش آمده است که چگونه ظرف این یکماه در نتیجه عدم حساسیت ارگان های ذیربط، دامنه کودک آزاری بشدت بالا گرفته است و چند کودک جان خود را در نتیجه اعمال خشونت از دست داده اند.

چنین رژیمی با این درجه از تجاوزگری و با این درجه از زیرپا نهادن ابتدایی ترین حقوق شهروندان شایسته زندگی انسان امروز نیست. رژیمی که بقایش به سلب ابتدایی ترین حقوق شهروندانش گره خورده باشد، باید به زباله دان تاریخ سپرده شود. با مبارزه متحدانه و متشکل و سراسری چنین سرنوشتی را برای رژیم جمهوری اسلامی باید تدارک دید.

نیروهای امنیتی تهدید می کنند که مصاحبه نکنیم

آرش بهمنی
آرش بهمنی
a.bahmani(at)roozonline.com
خانواده و نزدیکان شبنم مددزاده، مجید دری و ضیا نبوی در گفت‌وگو با "روز" درباره آخرین وضعیت این فعالان دانشجویی سخن گفته اند. در همین حال به دنبال تماس "روز" با خانواده برخی از فعالان دانشجویی، آن‌ها خبر از فشار نیروهای امنیتی برای عدم انجام مصاحبه داده‌اند. آنها اعلام کرده‌اند که از سوی نیروهای امنیتی تهدید شده‌اند که هرگونه مصاحبه و اطلاع‌رسانی درباره وضعیت نزدیکان‌شان، باعث بدتر شدن وضعیت آنان در زندان و پیچیده‌تر شدن پرونده آنان خواهد شد.

انتقال فرزاد مددزاده به زندن اوین
پدر شبنم و فرزاد مددزاده که از اسفند سال 87 در بازداشت به سر می‌برند، اعلام کرد پسر وی، بیش از یک ماه است که به زندان اوین منتقل شده. وی گفت: "فرزاد حدود یک ماه است که به زندان اوین منتقل شده و در سلول انفرادی نگهداری می‌شود. در این مدت نیز هیچ تماسی با ما نداشته است".
وی افزود: "هیچ مسوولی به ما جواب نمی‌دهد. مشخص نیست که به چه دلیلی فرزاد را به انفرادی برده‌اند. دست ما هم که به هیچ کجا بند نیست و هر چه می‌زنیم، به در بسته می‌خورد. فقط اطلاع داریم که او را به سلول انفرادی منتقل کرده‌اند".
وی ادامه داد: "در این مدت از بسیاری از مسوولان درخواست کرده‌ایم که امکان تماس تلفنی یا ملاقات با فرزاد را برای ما مهیا کنند، اما هیچ فایده‌ای نداشته است. آن‌ها حتی به ما نمی‌گویند که دلیل انتقال وی به سلول انفرادی چه بوده است".
پدر شبنم و فرزاد مددزاده همچنین گفت: "با شبنم هم ملاقات داریم. در این مدت هر چه درخواست کردیم امکان ملاقات حضوری یا مرخصی برای فرزندان‌مان مهیا شود، هیچ پاسخی دریافت نکردیم. اساسا کسی به ما پاسخی نمی‌دهد".

وضعیت مجید دری در زندان
مجید دری، از دانشجویان محروم از تحصیل، مدتی است که برای سپری کردن محکومیت خود به زندان شهر بهبهان تبعید شده است. یکی از نزدیکان دری با اشاره به وضعیت این دانشجوی زندانی به "روز" گفت: "متاسفانه مجید وضعیت خوبی در زندان ندارد. وضعیت جسمی او به شدت به هم ریخته است و روزهای سختی را در زندان می‌گذراند. او دچار بیماری میگرن هم هست و تشدید بیماری باعث نگرانی نزدیکان او شده است".
او در ادامه با اشاره به محروم بودن مجید دری از حق مرخصی در دو سال گذشته، گفت: "مجید در نخستین روزهای بعد از انتخابات بازداشت شده است. او دراین مدت شرایط سختی را تجربه کرده است. مدت‌ها در سلول انفرادی بوده وماه‌هاست که در تبعید زندان می‌گذراند. به هر حال باید قبول کرد که براساس اصل تفکیک متهمان نمی‌توان مجید را به عنوان یک فعال دانشجویی که به دنبال حق طبیعی تحصیل بوده، در کنار دیگر مجرمان قرار داد. این شرایط حتما باعث ضربه خوردن وی می‌شود. متاسفانه در این مدت هرگونه درخواست برای مرخصی مجید نیز بی نتیجه بوده".
وی با اشاره به اخراج دری از دانشگاه، اضافه کرد: "مجید پس از مدت‌ها محرومیت از تحصیل از دانشگاه به طور رسمی اخراج شده است. این هم به هر حال از کارهای جالب اقایان است. او از سال 87 از تحصیل محروم شده بود و در دو سال گذشته هم که بدون مرخصی در زندان بوده".

ضیا نبوی: زندان در تبعید
یک منبع نزدیک به خانواده ضیا نبوی، دیگر دانشجوی محروم از تحصیل نیز درباره آخرین وضعیت این فعال دانشجویی به "روز" چنین گفت: "خانواده ضیا عملا دچار استیصال شده‌اند. دو سال است که فرزندشان به بهانه‌های واهی در زندان است. ماه‌ها در سلول انفرادی سر کرده. تبعید شده. دراین مدت خانواده هم سکوت کرده‌اند. با این وجود هیچ خبری از مرخصی نیست. نه تنها به ضیا مرخصی نمی‌دهند، بلکه حتی او را به شهر نزدیک تری هم منتقل نمی‌کنند".
وی گفت: "بارها از مسوولان خواسته شده که ترتیبی اتخاذ کنند که وی به تهران منتقل شود. بارها درباره طولانی بودن مسافت برای ملاقات با ضیا صحبت شده. اما متاسفانه به این درخواست‌ها هیچ ترتیب اثری نمی‌دهند".
این فرد نزدیک به خانواده نبوی ادامه داد: "خود ضیا البته می گوید در زندان مشکلی ندارد. اما واقعا به نظر شما یک فعال سیاسی چه نسبتی با مجرمان عادی دارد؟ آیا او می‌تواند چنین شرایطی را تحمل کند؟"
پیش از این پدر ضیا نبوی نیز به روز گفته بود: "گرچه برخی محدودیت‌هاهنوز وجود دارد، اماحداقل او را به دلایل نامعلوم به مکان‌های دیگر انتقال نداده‌اند و این خودش جای شکردارد. ضمن اینکه برای ملاقات هم مثل سابق رفتار نمی‌کنند".
نبوی پیش از این و در زمستان گذشته، به طور ناگهانی از زندان عمومی به اداره اطلاعات منتقل شده بود. در آن زمان برخی منابع آگاه اعلام کرده بودند که ماموران امنیتی وی را تحت فشار قرار داده‌اند تا مصاحبه‌ای تلویزیونی انجام دهد و وجود دانشجویان ستارهدار را منکرشود؛ مساله‌ای که با مخالفت نبوی رو‌به‌روشده بود.

برنامه هفتگی نظام مقدس جمهوری اسلامی


  • 73 مورد تجاوز گروهی 


  •  2600 مورد طلاق


  • 1200 مورد درگیری خیابانی


  • 90 مورد آزار و اذیت کودکان


  • 48 مورد اعدام


  • 36700 مورد اعتیاد


  • 11200 مورد سرقت


  • 84000 مورد قتل


  • 999000 مورد فساد مالی مسوولین


  •  بازداشت به علت بالا بودن ارقام ثبت نشده است



  •   دراندرزگاه، زندانیان پیوسته شکنجه می شوند
     
    "اندرزگاه" جایی بود با پنج سلول انفرادی که دو تا سه سرباز وحشی و خشن، مسئول آن بودند... کوچکترین پسری که درآنجا‌ بود‌ به‌"حسین‌خالدار" معروف بود... او برای چیزهای خیلی کم مجبور بود خودش را دراختیار دیگران بگذارد، گاه حتا برای یک نخ سیگار... یک پسرافغان زحمت کشی هم بود که به جرم ورود غیر قانونی به ایران بازداشت شده بود... همان اولین شب ورودش به زندان به او تجاوز شده بود.
    روایت هژیر پلاسچی از زندان زیر هجده سال: دراندرزگاه، زندانیان پیوسته شکنجه می شوند
    عابر باشی یا ملاقاتی، سربالایی خیابان "شهر زیبا" برایت نفس گیر، است. به بالای خیابان که میرسی، بازدمت را پس نداده، نگاهت روی تابلوی "کانون اصلاح وتربیت نوجوانان" می ماند. آن سوی این دیوار، شهری است در دلِ تهران، آمیخته با قانون زندان، زندانی و زندانبان، که هر یک به زبان خود با تو سخن می گویند.
    با این که 70 درصد ساکنانش را، نوجوانان شهرستانی تشکیل می دهند، اما تهرانی وشهرستانی ندارد، زندان زندان است و همه این نوجوانان با جرم های سرقت، ضرب وجرح، مواد مخدرو قتل وگاهی سیاسی، درآن بسر می برند.
    کانون اصلاح وتربیت نوجوانان، برای اولین بار در سال 1348 با هدف اصلاح کودک- ایجاد ارتباط بین قاضی وکودک بزهکار، در تهران تشکیل و با افزایش جرائم مربوط به نوجوانان، در شهرهای اهواز و مشهد نیز راه اندازی شد. به گفته."علی رستمی" مدیر فعلی کانون اصلاح وتربیت نوجوانان، طی یک سال گذشته تعداد ساکنانش دو برابرشده و از 200 به 400 زندانی رسیده است که این خود، جای تامل دارد.
    از سوی دیگر در زندان زیر 18 سال نیز مکان هایی به نام "قرنطینه "، "نگهداری موقت" و"اندرزگاه" وجود دارد که هر یک، برای زندانی وزندان بان تعاریف متفاوتی دارد. "هژیرپلاسچی" 29 ساله وفعال سیاسی مقیم آلمان که دراواخر مرداد ماه سال 1378 ودر پی حوادث کوی دانشگاه دستگیر شد، روزهای زیادی را درمیان زندانیان کانون اصلاح وتربیت سپری کرد او در گفت وگوی تلفنی با بخش فارسی رادیو بین المللی فرانسه در این خصوص می گوید: "زندان زیر 18 سال تجربه لخت وعریان خشونتی است که در جامعه وجود دارد وگاه می توان درمیان زندانیان کانون، افرادی را دید که برای دزدین یک پفک نمکی، یا دوچرخه، اداره آگاهی وبازداشتگاه را تجربه می کنند وحتا مدافعان حقوق بشر، در خصوص این قسم از شکنجه های کودکان ونوجوانان سکوت کرده اند."
    ادامه این گفت وگودرپی می آید.
    دلیل اصلی بازداشت شما چه بود وچرا شما را به زندان زیر 18سال فرستادند؟
    درپی حوادث کوی دانشگاه دستگیر شدم وزارت اطلاعات، اسم من را در اطلاعیه شماره 5 رهبران اغتشاشات وکشاندن آن به نقاط مختلف شهر، اعلام کرده بود.
    از طرفی،"کانون" زندان سیاسی نبود. بقیه کسانی که زیر 18 سال بودند و دستگیر شدند را به بخش نوجوانان زندان اوین منتقل کردند. مرا از بازداشتگاه توحید به شعبه سوم دادگاه انقلاب فرستادند وبعد پیش قاضی"محسن مقدسی" بردند(که بعدها ترور شد) او بالای برگه " ارسال به زندان اوین " را نوشت، در همان حین، شخصی آمد و به او بریده ای از روزنامه صبح امروز را نشان دادند (که هیچ وقت نفهمیدم آن نوشته چه بود) وبعد قاضی مقدسی، زندان اوین را خط زد و بالای برگه نوشت "کانون اصلاح وتربیت" ومن تنها کسی بودم که در ارتباط با حوادث کوی دانشگاه دستگیرشده ومن را به کانون اصلاح وتربیت (که زندان زیر 18 سال است) انتقال دادند.
    شما تنها، زندانی سیاسی زیر 18 سال بودید که در ارتباط با حوادث کوی دانشگاه دستگیر شد؟
    نه ،خیلی ها هم سن و سال من بودند، بیشتر بچه های امیر آباد که دستگیر شدند زیر 18 سال بودند، که معروفترین شان" پیمان صاحبی" بود اما همه را به اوین منتقل کردند.
    اعتراض نکردی که چرا شما را به زندانی که بیشتر برای بزهکاران تعریف شده، می فرستند؟
    نه، آنقدر برایم عجیب بود وحالم از نظر جسمی وروحی خوب نبود و در بازداشتگاه هم کتک خورده وشکنجه شده بودم که نمی تونستم حرف بزنم.
    چه مدت در بازداشتگاه توحید بودی؟
    بعد ازدستگیری، یک ماه دربازداشتگاه "توحید" شکنجه شدم.
    زندانیان کانون، چطور یک فرد سیاسی را بین خودشان پذیرفتند؟
    در کانون که وارد شدم ( به رسم هر زندان دیگری) اول مرا به" قرنطینه" فرستادند (در" قرنطینه" همان شب اول، سربازی که بسیار قلدر است به زندانی می فهماند که وارد کجا شده) آن شب که مرا به "قرنطینه" بردند، سربازی به نام "یاشار" درآنجا بود که وظیفه داشت به زندانی بفهماند که باید به عنوان یک گوسفند سر براه، وارد" بند عمومی" شود. این خارج از قوانین نوشته شده زندان است که پیش از ورود به " بند" اجرا می شود. درآن روز اول، ما 78 زندانی در قرنطینه بودیم که "یاشار" به ما "بشین- پا شو" می داد. بقیه ازدادگاه انقلاب آمده وجرم های عادی مرتکب شده بودند . من بخاطر شکنجه های زیادی که در "توحید" داشتم، پاهایم بسیارآسیب دیده بودند و در همان 10 شماره اول افتادم، " یاشار" اول فکر کرد من تمارض دارم اما پاهایم را که دید وحشت زده شد، مرا به بهداری کانون فرستادند بعد همان روز "مقاره عابد" رئیس وقت کانون، گفت نیازی به قرنطینه نداری و می خواهیم تو رابه بند عمومی منتقل کنیم، آنها ترسیده بودند که زخم پاهایم عفونت کند.
    فضای فکریت، با سایر زندانیان فرق داشت این موجب نمی شد که شما را به جمع خودشان راه ندهند؟
    به واقع باید بگویم که کانون اصلاح وتربیت، یکی از بهترین تجربه های زندگی ام بود. با آدم هایی در یک جا زندگی می کردم که همیشه در صفحه حوادث روزنامه ها، آدم های خطر ناکی بودند .اما آنان آدم های ساده و راحتی بودند که نمونه های آنان را می شد در جامعه دید وبا آنان راحت بودم.
    البته اول نسبت به من، گارد داشتند وبه اصطلاح خودشان، فکر می کردند من یک بچه سوسول کتابخوان هستم. اما بعد دیدند که با آنها راحت هستم و مرا پذیرفتند. کم کم با بعضی ازآنها که شرورترین چهره های کانون بودند، دوستی خوبی برقرارکردم وحتا کمک هم می کردند. یک نوجوانی که با دو تا از پسرعموهایش درزندان بود وبه گروه "دالتون ها" معروف بودند و زیاد خود زنی می کردند، زمانی که به دلیل کمبود ویتامین آ، دچار یک نوع کچلی وزخم، در سرم شدم، برای من همیشه ازآشپزخانه برنج اضافه تر، می آوردند تا بخورم وزخم های سرم خوب شوند.
    پسر دیگری بود که به "گنده لات" آنجا معروف بود و به جرم دعوا او را گرفته بودند با اوهم رابطه دوستانه ای داشتم.
    از" خود زنی" گفتی، "خودزنی" در زندان چه معنی داشت و مسئولان زندان با این اتفاق چطور برخورد می کردند؟
    آدم هایی که درکانون بودند برای گرفتن حق خود به مثابه یک زندانی سیاسی آگاه، دست به اعتصاب غذا نمی زدند، آنان برای گرفتن حق خود آخرین راه را انتخاب کرده بودند، گاه فقط برای اعتراض به شرایطی که درآن زندگی می کردند، با شیشه پنجره یا مربا، یا حتی قاشقی که ازآشپزخانه دزدیده بودند وگوشه ی آن را تیز کرده بودند، بدن خود را زخمی می کردند. یکی از بدترین صحنه هایی که دیدم وهیچ وقت فراموش نمی کنم، روزی است که پسری به نام "قائم" را به بهداری کانون آوردند، آن روزها من برای انجام تست هوش از زندانی ها با بخش روان شناسی کانون همکاری می کردم واین بخش، کنار بهداری بود. پسرک، شاهرگش زده بود بیرون و تپش های آن دیده می شد، خوشبختانه شاهرگش قطع نشده بود. اما خب، به طورکلی کسانی که "خود زنی" می کردند را به اندرزگاه می فرستادند.
    اندرزگاه؟
    "اندرزگاه" جایی بود با 5 سلول انفرادی که دو تا سه سرباز وحشی وخشن، مسئول آن بودند. بعد از خودزنی، زندانی را به سلول های "اندرزگاه" می بردند واز پا، آنان را از سقف سلول آویزان می کردند وبا شیلنگ کتک شان می زدند و بعد برای این که زخم های شان عفونت نکند، روی آن نمک می پاشیدند .
    در پاسخ به اعتراض شان ومهار این اعتراضات این کار را می کردند. د رهمان ماه های اول یک گروه با نام "پلیس قضایی" به کانون آمدند ودرآنجا مستقرشدند وقبلی ها خلع شدند و تا آن زمان، نمی دانستم که دردستگاه قضایی چیزی با نام" پلیس قضایی" هم داریم.
    کسی که مدیر داخلی شده بود یک روز مرا صدا کرد وگفت، من کاری می کردم که زندانی خودش مثل بچه آدم برای اعدام می رفت پای چوبه دار ویا این که برای اجرا ی حکم قطع دست وپا ،می آمد.باید بگویم که به طور سیستمایتک در اندرزگاه در کانون شکنجه اعمال می شد .
    کوچکترین زندانی که در آنجا بود چند سال داشت؟
    زندان 5 بند داشت، اما یک بخشی جدای از 5 بند کانون بود که مجرمان زیر 12 سال را به آنجا می بردند ومن به آنان، زبان فارسی یاد می دادم وبرایشان کتاب می خواندم، بیشتر بچه ها 7-8 ساله بودند.
    به چه جرمی در زندان بودند؟
    بیشتر سرقت .
    با آنها هم رفتار خشونت آمیز می شد؟
    نمی دانم، چون وقتی حفاظت اطلاعات کانون، فهمید که من برای بچه های این بند، کتاب می برم وبرای شان کتاب هم می خوانم، جلوی کارم را گرفتند.
    آیا در بندهای کانون، بحث تجاوز بزرگترها به کوچکترها هم بود؟
    متاسفانه بله، یک مورد خیلی حادی داشتیم، پسری که 14سالش بود، کوچکترین پسری که در5 تا بند بود (جرمش دعوا بود) به "حسین خالدار" معروف بود. نمی دانم می شود این را تجاوز دانست یا نه؟ اما او برای چیزهای خیلی کم مجبور بود خودش را دراخیتار دیگران بگذارد، گاه حتا برای یک نخ سیگار، (چون همراه داشتن پول در زندان ممنوع بود) بعضی اوقات هم برای گرفتن 50 تومان پول حاضر می شد به او تعرض کنند. مسئولان کانون وقتی فهمیدند او را به اندرزگاه بردند وبه شدن کتکش زدند ."حسین خالدار" لیست همه کسانی که به او تعرض کرده بودند را لو، داد. علاوه برزندانیان اسامی برخی از مسئولان زندان وسربازها هم درآن بین دیده می شد. همین امر موجب شد که روی این پرونده درپوش گذاشته شد وپرونده را بستند. پسر مظلومی بود، دلم برایش می سوخت اما نمی توانستم برایش کاری انجام بدهم.
    یادم است، یک پسر افغان زحمتکشی هم بود که دائم همه جا را تمییز می کرد. به جرم ورود غیر قانونی به ایران بازداشت شده بود وبرایش" ردّ مرز" زده بودند تا او را به افغانستان برگردانند، همان اولین شب ورودش به زندان به او تجاوز شده بود. با قاشق های نوک تیز، او را تهدید کردند که صدایش در نیاید وفقط برای این که بعدها برای شان شاخ نشود واز بقیه فرمانبرداری کند قانون "بند" را اینطور به او فهماندن. این قانون در هر "بند" به یک روش، برای تازه وارد اعمال می شد.
    در بندی که من بودم، پسری به نام " نعیم " بود که مجری قانون بند بود وبه هر تازه وارد یک سیلی محکم می زد،روزی که رسیدم او نبود وهمه می گفتند، آماده باش که " نعیم"می آید وسیلی می زند، بعد یک آادم "گنده لات" آمد، آماده سیلی خوردن بود م، پرسید جرمت چیه؟ به او گفتم که جرمم سیاسی است درارتباط با حوادث کوی دانشگاه مرا گرفتند وسیلی نخوردم.
    پس" نعیم" هم فرق بین زندان سیاسی وغیر سیاسی را می فهمید؟
    بله خب، می فهمید. در آنجا پسری بود به نام "جاویدان" جرمش قتل بود، او هم این مسئله را می فهمید، البته گفتم که اوایل به من به عنوان یک بچه سوسول کتابخوان نگاه می کردند وهمان روز اول همه لوازمم را دزدیدند اما این آزار واذیت ها از یک جایی، پا فراتر نگذاشت وبه مرور مرا بین خودشان پذیرفتند.
    بیشتر از چه قشرو سطح خانوادگی بودند؟
    نمی شود حکم کلی داد، اما عموم آنها درحاشیه تهران زندگی می کردند. رباط کریم، قیام دشت، پاک دشت از این مناطق زیاد بودند. با این که کانون در تهران بود اما آمار شهرستانی هم زیاد بود که بیشتر مربوط به مناطق ترک نشین وکرد نشین وبه طورعمده جرم شان مواد مخدروسرقت بود.
    بعضی وقت ها واقعا به دلیل سرقت های کوچک درزندان بودند. پسری داشتیم که تنها به جرم دزدین یک پفک نمکی، 6 ماه در زندان بود . همیشه سارقان عجیب نبودند. پسر 16 ساله ای هم بود که جرمش سرقت دوچرخه بود. می گفت:"خانواده ام پول نداشتند برایم دوچرخه بخرند ومن دلم می خواست مثل خیلی ها دوچرخه داشته باشم."
    البته، بیشتراز خانواده های پر جمعیت بودند. وضع مالی خوبی نداشتند. مواردی هم بود که همزمان والدین بچه، هم به دلیل جرم های مشابه در زندان بزرگسالان بسر می بردند .
    اعدامی هم بین شما ها بود؟
    چندین نفر بودند. یکی دو نفر به جرم قاچاق مواد مخدرمحکوم به اعدام شده بودند."بهمن سلیمیان" هم که هنوز در زندان اصفهان بسر می برد آن زمان با ما بود، البته وقتی فهمید حکم اعدام برایش بریدند، دست به خودکشی زد اما به موقع نجاتش دادند. دچار افسردگی حاد شده بود ومادربزرگش را با چاقو کشته بود.می گفت مادربزرگم را از زجر کشیدن نجات دادم. با این که پزشکی قانونی تائید کرد که هنگام وقوع جرم، دچار افسردگی حاد بود اما هنوز حکمش پابرجاست. شاکی خصوصی دارد که رضایت نمی دهد. پسر خوبی بود .هر وقت خانواده ام به ملاقات می آمدند تمام روزنامه های یک هفته را برایم می آوردند واو کنارم می نشست وبا من روزنامه می خواند.
    ...
    " به نقل از خبرگزاری مهر، بر اساس آمار تحلیل پنج ساله اخیر، 88 درصد از نوجوانانی که وارد کانون اصلاح وتربیت می شوند بدون سابقه، 6درصد با یک سال سابقه، 4 درصد با دو سال سابقه و2 درصد بالای یک سال سابقه دارند."
    نوشته: دلبر توکلی ، رادیو فرانسه

    در صورت ديپورت به ايران حکم سنگسار در انتظارم خواهد بود
    گفتگوي اختصاصي مينوهمتي با اکرم منصوري فعال سياسي و پناهجو در سوئد

    article picture

      بياييد دست به دست هم دهيم و نگذاريم اين نوجوان در

    17 سالگی اعدام شود
     
    چند سال پيش مسئولين دستگاه قضايي زماني که با اعتراض مدافعين حقوق بشر پيرامون اعدام کودکاني که در کمتر از 18 سال مرتکب جرم مي شدند، موضع گرفته و اعلام مي کردند که ايران کودکان زير 18 سال را به اعدام محکوم نمي کند چرا که جمهوري اسلامي کنوانسيون حقوق کودک را به تصويب رسانده و مکلف است، مفاد آن را رعايت کند. تا اينکه حقير با پرونده هاي بسياري مواجه شدم که موکلينم زير 18 سال مرتکب جرم شده بودند موضوع پرونده موکلينم را را رسانه اي کرده و از جوامع و نهادهاي ملي و بين المللي خواستم که اجازه ندهند موکلينم و اطفال زير 18 سال به اعدام محکوم و جانشان گرفته شود اما جمهوري اسلامي بدون توجه به اعتراض هاي فعالين حقوق بشر، يکي يکي سعي در اعدام موکلينم و ديگر کساني که در سن کودکي مرتکب جرم شده بودند کرد. افراد بسياري در حال حاضر در زندان هستند و منتظر اجراي حکم اعدامشان بوده و نگاهشان به افراد، گروه ها و مجامعه بين المللي است تا حاکمان جمهوري اسلامي را وادار کنند تا دست از اعدام کودکان بردارد. بهنود شجاعي، دلآرام دارابي، بهنام زارع . بسياري ديگر به پاي چوبه دار رفته و جانشان گرفته شد.

    اما اين بار حاکمان جمهوري اسلامي کودک ديگري را تا يک ماه ديگر به پاي چوبه دار خواهد کشاند و او را اعدام خواهد کرد. اين بار قسمت اين کودک اين بود که ناخواسته يکي از قوي ترين مردان ايران را به قتل رسانده است.
    با مراجعه به مجموع مقررات بين المللي مي توان استنباط نمود که سن مسئوليت کيفري اطفال در خصوص مجازاتهاي سالب حيات 18 سال مي باشد با اين توضيح که بند الف مادة 37 کنوانسيون حقوق کودک صراحتاً مقرر نموده که:« هيچ کودکي مورد شکنجه يا ساير رفتار هاي بي رحمانه ، غير انساني يا تحقير آميز قرار نگيرد. مجازات اعدام ، يا حبس ابد بدون امکان آزادي ، نبايد در مورد جرم هايي که اشخاص زير 18 سال مرتکب مي شوند اعمال گردد». اين کنوانسيون در سال 1372 به دليل اهميت جايگاه و نقش کودکان تحت عنوان قانون اجازه الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به کنوانسيون حقوق کودک به تصويب نمايندگان مجلس شوراي اسلامي رسيده و اين مادة کنوانسيون که به نظر گراميتان رسيد بدون هيچ ايرادي به مجلس، جهت اعلام به قوة مجريه و نشر آن ارسال شد. بنابراين طبق مادة 9 قانون مدني که مقرر مي دارد : « مقررات و عهودي که بر طبق قانون اساسي بين دولت ايران و ساير دول منعقد شده باشد در حکم قانون است». نمي توان حکم به قصاص نفس و اعدام اطفال زير 18سال را صادر نمود چرا که به نظر مي رسد اختلاف در سن "بلوغ شرعي" با تصويب اين کنوانسيون و تأييد آن توسط شوراي محترم نگهبان رفع و در خصوص مجازاتهاي سالب حيات، سن مسئوليت کيفري طفل "زير 18 سال"مي باشد بنابراين احکام صادره توسط محاکم دادگستري بنا به استدلالات مرقوم نسبت به سلب حيات اطفال زير 18 سال از اين لحاظ مخدوش و قابليت نقض را دارد ليکن متاسفانه محاکم دادگستري کشورمان به اين موضوع مهم و اساسي توجه ننموده و همچنان سن مسئوليت کيفري را در دختر 9 سال تمام قمري و در پسر 15 سال تمام قمري در نظر مي گيرند. حال نيز جوان ديگر که مستحق اعدام نيست قرار است اعدام گردد. جا دارد فعالين حقوق بشر کمي بيش از گذشته فعاليت نموده و اعتراض هاي خود را شدت بخشند تا کودکان زير 18 سال لااقل در ايران اعدام نگردند.
    محمد مصطفايی وکيل پايه يک دادگستری

    مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin