۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه



شغل پردرامد برخي دفترخانه‌ها؛
ثبت ازدواج موقت همراه با معرفي عروس‌خانم
اعتدال: بحث جنجالي ازدواج موقت، موضوعي است كه هر چند شرع اسلام با لحاظ شرايطي براي آن منعي قرار نداده است اما به لحاظ بافت فرهنگي جامعه ايراني، اين شيوه بر خلاف كشورهاي عربي در ايران هيچ وقت جا نيفتاده است.

 اخيرا با كاهش تمايل جوانان به ازدواج، برخي دفاتر ثبت ازدواج براي جبران ركودي كسب و كار خود، دفترخانه خود را به محلي براي همسريابي و ازدواج موقت تبديل نموده‌اند.

در حالي كه اصولا دفترخانه وظيفه جاري نمودن صيغه عقد و انجام امور ثبتي ان را برعهده دارند، برخي دفترخانه خود نيز مواردي براي آقايان در نظر دارند. اين دفترخانه‌ها با وجود اينكه از درج اين مطلب به طور صريح در تبليغات خود، امتناع مي‌كنند ولي در تماس تلفني كه خبرنگار ما با يكي از اين دفاتر گرفت، منشي از وجود خانم‌هايي كه تمايل دارند به عقد موقت آقايان متقاضي دربيايند!

هر چند به نظر مي‌رسد، استفاده از اين فرصت با بهره‌گيري از ظرفيت‌هاي قانوني به لحاظ شكلي منعي نداشته باشد، اما تمايل به ازدواج موقت و گرويدن به اين روش مسايلي را در ادامه به دنبال خواهد داشت، كه بهتر است مسئولان امر با پرهيز از هرگونه برخورد احساسي، با بررسي دقيق و كارشناسي مزايا و روش‌هايي كه اين دفترخانه‌ها براي ازدواج موقت ابداع كرده‌اند، از خسارت‌هاي احتمالي جلوگيري به عمل بياورند.

اين گزارش حاكي است كه برخي از اين دفترخانه‌ها، رسما به موسسات ازدواج موقت تبديل شده‌اند و با انتشار آگهي‌هاي اينترنتي و پيامكي درصدد جذب مشتريان بيشتري هستند. البته نكته جالب اين تبليغات ان است كه مخاطب آنها اقايان هستند.

بنابراين گزارش برخي دفترخانه‌ها همانند موسسات همسريابي تصاوير موارد پيشنهادي خود را در آلبومي به رويت آقايان مراجعه كننده مي‌رسانند و جالب اينجاست كه در اينجا ديگر پذيرش عروس خانم شرط نيست و فقط بسته به سن و مدت و ... مهريه افراد، متفاوت است.

آقاي «ح» يكي از اين سردفترهاي مورد اشاره در شمال شهر تهران است، كه معتقد اين كار علاوه بر اجر مادي اجر معنوي دارد و به لحاظ شرعي و قانوني فاقد مشكل است. وي در انتها مدعي شد كه توانسته با اين اقدام خود جلوي فساد و فحشا را گرفته و از اينكه افرادي به خاطر يك سري مسايل دست به گناه بزنند، جلوگيري كرده است.

آیا می دانستید که اگر انگلهایی به نام بسیجی و لباس شخصی وجود نداشتند تجاوز خمینی شهر, هرگز رخ نمی داد؟(مدارک از دادگاه)

متاسفانه با پیروزی انقلاب اسلامی , گروهی لات مذهبی با نام سپاه و بسیج تشکیل شدند تا به کشتار و کنترل مردم بپردازند. این افراد لباس شخصی بدون هیچ لباس فرم و یا ارائه کارت شناسایی به مردم هجوم می برند و آنها را دستگیر کرده و یا به تیغ زنی و رشوه گیری از مردم می پردازند.
بر اساس اطلاعاتی که در دادگاه مطرح شده ,عاملان تجاوز خمینی شهر یا بسیجی و سپاهی بوده اند و یا با نام بسیجی و سپاهی وارد باغ شده اند و این تجاوز تاسف آور را به انجام رسانده اند.
این افراد همدیگر را حاجی ,برادر و  سید صدا می زده اند و به بهانه امر به معروف و نهی از منکر وارد باغ شده اند و به همین دلیل بوده که مردان حاضر در باغ در برابر آنها هیچ گونه مقاومتی نکرده اند و به راحتی درون اتاقی زندانی شده اند.
نابود باد جمهوری اسلامی که لات های متجاوز مذهبی را بر مردم شریف ایران مسلط کرد.
لطفا به جزئیات وقایع رخ داده در دادگاه این متهمان توجه فرمایید:
رئیس کل دادگستری اصفهان گفت: چهار نفر از متهمان حادثه خمینی‌شهر به اعدام محکوم شدند.غلامرضا انصاری پیش از ظهر پنج‌شنبه در جمع خبرنگاران با اشاره به وقوع حادثه در اصغرآباد شهرستان خمینی‌شهر، افزود: در این حادثه که باعث سلب امنیت عمومی شد، هشت نفر مرد و شش نفر زن حضور داشتند که دو خانواده، دو خواهر و برادر و تعدادی از دوستان و یک نفر از اقلیت مذهبی در میان جمع به چشم می‌خوردند.
وی اظهار داشت: این افراد در تاریخ سوم خرداد سال‌جاری مصادف با روز زن در باغی اطراف شهرستان خمینی شهر که متعلق به دوستان یکی از شکات بود، از ساعت 19 جمع و تا حدود 23 حضور داشتند.
رئیس کل دادگستری استان اصفهان با اشاره به چگونگی وقوع حادثه تصریح کرد: هنگامی که این افراد مشغول صرف شام می‌شوند، متهمین که 12 الی 13 نفر بودند با سر و صورت پوشیده و قمه، چوب و چاقو از دو طرف وارد باغ شده و با شکستن لامپ‌ها، ضرب و جرح و ارعاب و نیز گرفتن گوشی همراه شکات و سرقت اموال آنها با به کار بردن الفاظی مانند، سید، برادر، حاجی و معرفی کردن به عنوان بسیجی مردان را به اتاق برده و محبوس می‌کنند.
وی اضافه کرد: پس از این اتفاق، زنان حاضر در باغ را سوار بر اتومبیل سمندی که از قبل آماده کرده بودند می‌کنند که سه نفر از متهمان پرونده به غیر از راننده در کنار شکات مونث سوار سمند می‌شوند و بقیه متهمین با موتورسیکلت اتومبیل را اسکورت کرده و زنان را به باغ دیگری در چند کیلومتری باغ اول منتقل می‌کنند.
انصاری ادامه داد: در این باغ چند نفر متهم دیگر به آنها اضافه می‌شوند و به شکات مونث تجاوز به عنف و می‌کنند بعد از حدود یک ساعت آنها را رها کرده و به سمت جاده راهنمایی می‌کنند.
وی بیان داشت: در همین حین، مردان حبس شده در باغ نخست، در را باز کرده و با گوشی تلفن همراه مخفی شده و به جا مانده به پلیس 110 خبر می‌دهند که مامورین نیز وارد محل می‌شوند و زنان را با وضعیت آشفته پیدا کرده و نیز وارد باغی که تجاوز صورت گرفته شدند که البته متهمان متواری شده بودند.
رئیس کل دادگستری استان اصفهان افزود: مامورین با جستجو در باغ، برخی از آثار به جا مانده را کشف می‌کنند که در همان لحظات اولیه شناسایی متهمین آغاز می‌شود و با سرنخ‌هایی که از باغ اول پیدا می‌شود، پس از تحقیق سایر متهمان در اصفهان و نیز در شهرهای مختلف دستگیر می‌شوند.
وی در مورد جزئیات پرونده نیز گفت: تعداد متهمین از نظر پرونده 15 نفر هستند که 9 نفر روز گذشته محاکمه شدند و پرونده شش نفر نیز مفتوح است چرا که یک نفر به تازگی دستگیر شده و پنج نفر نیز همچنان متواری هستند.
انصاری با بیان اینکه این پرونده در شعبه 18 و توسط قاضی اصفهانی مورد بررسی قرار گرفت، اظهار داشت: متهمین ردیف اول تا هشتم  به اتهام آدم‌ربایی با وسیله نقلیه نسبت به شش نفر خانم، حبس غیر قانونی نسبت به هشت مرد، ضرب و جرح عمدی نسبت به همه شکات، سرقت مقرون به آزار و زنای به عنف به اکراه مورد محاکمه قرار گرفتند.
وی در مورد احکام نیز تصریح کرد: متهمین ردیف اول تا ششم در خصوص اتهام مقرون به آزار 10 سال حبس و 74 ضربه شلاق تعزیری محکوم شدند و نیز به اتهام مشارکت در آدم‌ربایی با وسیله نقلیه باید 15 سال حبس تعزیری را تحمل کنند.
رئیس کل دادگستری استان اصفهان اضافه کرد: متهم ردیف هفتم به علت اینکه مداخله و مباشرت وی در خصوص جرم ضعیف‌تر بوده و با استناد زیر ماده 42 مجازات اسلامی در مورد حبس غیر قانونی به یک سال حبس تعزیری و سرقت مقرون به آزار به سه سال حبس محکوم و 50 ضربه شلاق تعزیری و در مشارکت آدم ربایی با وسیله نقلیه به پنج سال حبس محکوم شد.
وی در مورد مهمترین حکم‌های صادر شده در این پرونده نیز بیان داشت: در مورد زنای به عنف نیز متهمین ردیف اول تا چهارم محکوم به اعدام و به صورت دارآویخت در ملاء عام در میادین اصلی خمینی شهر محکوم شدند.
انصاری همچنین ادامه داد: در خصوص متهمین ردیف پنجم و ششم دایر بر زنای به عنف، نظر به لزوم انجام تحقیقات بیشتر و مواجه آنها با متهم دستگیر شده اخیر و سایر متهمان فراری، پرونده همچنان مفتوح است که البته احتمال اعدام نیز وجود دارد که با توجه به نیاز به تحقیقات بیشتر دادگاه در این جلسه دادگاه تصمیم‌گیری نکرده است.
جنتی و انیشتین

 
روزی جنتی به انیشتین فرمود: یا انیشتین. انیشتین رویش را برگرداند و گفت:با من هستید یا ضامن دایناسور؟ جنتی فرمود: اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟ انیشتین گفت:اول صدایتان را شنیدم. جنتی فرمود:پس چرا حرف مفت می زنی که سرعت نور از صوت بیشتر است؟ ...و بدین ترتیب انیشتین از تئوری خود پشیمان شد جامه ها درید و شیون زنان و نعره کنان به اسلام روی آورد...
[الاکتشافات الجنتیه فی الاحوالات الدانشمندیه - جلد 15 وسطاش]


قانون پایستگی جنتی : جنتی نه به دنیا میاد و نه از بین میره فقط از نماز جمعه ای به نماز  جمعه ی دیگه منتقل می شه









از مسئولین میخواهم بگذارند فرزندم را بعد از ۱۲ سال ببینم

از مسئولین میخواهم بگذارند فرزندم را بعد از ۱۲ سال ببینم مادر سعید زینالی، دانشجویی که ۵ روز بعد از ۱۸ تیر ۷۸ بازداشت شد و از آن زمان تاکنون هیچ خبری از وی در دست نیست در مصاحبه با “روز” اعلام کرد با گذشت ۱۲ سال تمام پی گیری های خانواده برای گرفتن خبر بی نتیجه بوده و از سوی مسئولان بی پاسخ مانده است.

سعید زینالی، ۲۳ تیر ماه ۱۳۷۸ در مقابل چشم های مادرش بازداشت شد و از آن تاریخ تاکنون، جز یک تماس تلفنی کوتاه، هیچ خبری از این فارغ التحصیل کامپیوتر دانشگاه تهران در دست نیست.

اکرم نقابی، مادر سعید زینالی که در این سال ها برای گرفتن خبری از فرزندش به تمام ارگان ها و مراکز قضایی و دولتی سر زده می گوید: “۱۲ سال تمام شد، نه به ما می گویند که سعید زنده است و نه می گویند که مرده. من دیگر هیچ از خدا نمیخواهم فقط حتی شده می خواهم جنازه بچه ام را ببینم و دفن اش کنم. دگر چه می توانم بخواهم”؟

خانم نقابی، که سال گذشته به اتفاق دخترش بازداشت شد و دوماه در بند ۲۰۹ زندان اوین بود و با قرار وثیقه آزاد شده در مصاحبه با “روز” از سعید و پرونده خودش سخن می گوید.

خانم نقابی اکنون ۱۲ سال از وقایع کوی دانشگاه تهران می گذرد؛ چه خبری از سعید دارید؟

هیچی. هر جا رفتیم و پی گیری کردیم به هیچ نتیجه ای نرسیدیم، نه میدانیم بچه ام زنده است و نه میدانیم مرده و…

ممکن است برگردیم به ۱۲ سال پیش و بفرمایید چه اتفاقی برای سعید افتاد و چگونه بازداشت شد؟

۲۳ خرداد ۷۸ بود. منزل ما پونک بود، ما در خانه بودیم که در را زدند. سه نفر آمدند تو و گفتند سئوالاتی از سعید داریم. پدر سعید سر کار بود، هر چه پرسیدیم سعید را کجا می برید گفتند فقط چند سئوال داریم و زود بر میگردد. او را بردند و سه ماه بعد یک تماس دو دقیقه ای گرفت و گفت “حالم خوبه و پی گیر کار من باشید”. نه گفت کجا است ونه اینکه چرا او را برده اند و چکار کرده و… ما هم پی گیر شدیم، هر ارگانی که فکر میکنید تا به حال هزاران بار رفته ایم اما هیچ نتیجه ای نگرفته ایم. حدود ۶ ماه بعد از تماس سعید، فکر کنم میلاد امام علی بود به ما زنگ زدند و گفتند زنگ زده ایم خبر سلامتی سعید را بدهیم و خوشحالتان کنیم. هر چه پرسیدیم، التماس کردیم و اصرار کردیم که از کجا هستید و سعید کجاست هیچ جوابی ندادند.

روزی که سعید را بازداشت کردند به شما گفتند از کدام ارگان هستند؟ حکمی نشان دادند؟

نگفتند از کجا هستند من هم اینقدر حالم بد شده بود که نپرسیدم گفتند باید خانه را بازرسی کنند و کردند. از خودم بیخود شده بودم وقتی قیافه رنگ پریده سعید را دیدم. اینقدر هم آگاه نبودم یعنی اصلا به این مسائل اشنا نبودم که حکمی بخواهم و…

خب این مدت که پی گیری می کنید به شما چه پاسخی میدهند؟

مدام می گویند در حال پی گیری هستیم تا به حال نگفته اند سعید کجا است و چه بر سر او آمده، آیا زنده است یا مرده.فقط از دفتر آقای نقدی آن موقع به ما گفته بودند که بچه ات را واحد عملیات ما گرفته و بیخود نیایید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم. اما هیچ خبری نشد. بعد که آقای قالیباف شد فرمانده نیروی انتظامی از دفتر او سرهنگ فاطمی زنگ زد و گفت عکسی از سعید بیاورید تا پی گیری کنیم.پدر سعید عکس او را برد و گفتند پی گیری میکنیم هفته دیگر ملاقات کنید هفته بعد رفتیم گفتند همین روزها ملاقات می دهیم اما بعد گفتند دست ما نیست و متاسفیم.

۴ سال قبل آقای سالارکیا گفت با وزارت اطلاعات صحبت کرده اند و قرار است به ما ملاقات دهند تا سعید را ببینیم. رفتیم دفتر آقای مرتضوی گفتند ده روز دیگر بیایید. هی ده روز، ده روز تمدید کردند. اخر سرهم گفتند بروید هر موقع لازم بود خودمان تماس می گیریم و فعلا به خود ما هم اجازه نمیدهند و… تمام این سالها اندازه یک کارتن ما فقط شماره نامه داریم که به ارگان های مختلف از بیت رهبری، وزارت اطلاعات، وزارت کشور و دادستانی و هر جایی که فکر کنید نوشته ایم و رفته ایم پی گیری کرده ایم و در نهایت هم به نتیجه ای نرسیده ایم.

آیا به شما گفته اند اصلا سعید کجا زندانی بوده یا الان کجاست؟

نه هیچ جوابی در این زمینه نمی دهند. ما اینقدر رفتیم و آمدیم که از دفتر آقای دولت ابادی هم از ما خواستند که هر چه نامه و سند و پرونده داریم برای آنها ببریم. بردیم اما هر بار که می رویم می گویند اقای دولت ابادی پی گیر است و به نتیجه که برسیم خبر میدهیم. امروز شوهرم از صبح تا ساعت ۴ باز رفته بود اما خب خبری نیست دیگر. هیچ جواب قطعی نمیدهند، فقط می گویند صبر کنید پی گیری میکنیم. اینقدر این سالها گفته اند بیایید فلان جا و بروید بهمان جا و… که دیگر جایی نمانده نرفته باشیم. اینقدر شماره نامه داریم که چی بگویم آخر. نه به ما می گویند هست نه می گویند نیستو نه می گویند زنده است نه می گویند مرده نه می گویند کجاست و…

از دوستان فرزندتان چی؟ از کسانی که آن موقع سر همین مسائل کوی بازداشت شدند آیا کسی خبری از سعید نداشت؟

دوستانش که خبری نداشتند. اما احمد باطبی که بار اول از زندان به مرخصی آمد در اصل در بیمارستان بود که من رفتم دیدن او. نمی گذاشتند اما با مادر احمد صحبت کردیم. احمد می گفت که توی بازجویی ها با سعید بوده اند و صدای سعید را می شنیده و…

خانم نقابی، سعید فعالیت خاصی داشت؟ در کوی دانشگاه و…

من هیچی نمیدانم. خدا شاهد است اصلا نمیدانم سعید با چه کسانی بوده و ۱۸ تیر چه میکرده و نمیکرده. بچه توداری بود فقط ۲۲ سال داشت و تازه می رفت توی ۲۳ سال. نمیدانم اصلا چرا امدند و او را بازداشت کردند. باور کنید اگر میدانستم کاری کرده می بردم و قایم اش میکردم نمیگذاشتم بازداشت اش کنند اما من هم همان قدر خبر دارم که شما خبر دارید. آن موقع ها به پدر سعید که پی گیر بود گفته بودند پسرت توی گروه منوچهر محمدی اینها بوده اماما واقعا هیچی نمیدانیم.

و سال گذشته خود شما و دخترتان بازداشت شدید و رسانه های حکومتی مدعی شدند که شما با مجاهدین ارتباط دارید. بازداشت شما ربطی به سعید و یا پی گیری هایی که می کردید داشت؟

نه خدا شاهد است که من اصلا نمیدانستم منافقین و مجاهدین یعنی چی. من که اصلا آدم سیاسی نبوده ام. ۱۲ سال تمام دنبال نشانی از پسرم دویده ام. یک مصاحبه با صدای آمریکا کرده بودم که ما را گرفتند وبردند ۲۰۹ اوین. دو ماه آنجا بودیم. گفتند شما توی تظاهرات بودید و با مادران عزادار هستید که انها منافق هستند و… همه اینها دروغ بود تلفن های ما همیشه کنترل می شود و خودشان هم میدانستند و میدانند من با جایی ارتباطی نداشتم و ندارم. به آنها هم گفتم که بعد از شهادت بچه ها در ۲۵ خرداد من هم مادرم رفتم پارک لاله با مادران دیگر؛ دو یا سه بار رفتم، دفعه چهارم مرا با سایر مادران بازداشت کردند.

از من می پرسیدند با مادران کجا اشنا شده ای؟ گفتم خود شما در وزرا ما را اشنا کردید. ما پارک می رفتیم اما اکثرا همدیگر را نمی شناختیم فقط همدیگر را در پارک میدیدیم اما وقتی ما را گرفتید وبردید وزرا خب با هم آشنا شدیم. مادران هم نه منافق بودند نه ارتباطی داشتند. انها هم مثل من مادر بودند. دو سه جلسه بازجویی هم درباره سعید از من پرسیدند و همه را گفتم گفتند که پی گیری میکنیم ببینیم چه کسانی آن موقع خودسرانه افراد را بازداشت میکردند و از کجا دستور می گرفتند و… بعد گفتند آن موقع ما نبودیم و دست ما نیست.

الان پرونده شما و دخترتان در چه مرحله ای است؟

آخرین دفاع را گرفته اند. گفتند بعد احضاریه میدهیم یا زنگ می زنیم فعلا که منتظریم ببینیم چی می شود.

و حالا بعد از ۱۲ سال بی خبری از سعید و همچنین بازداشت خود شما و دخترتان خانواده شما چه وضعیتی دارند؟

سعید اولین پسر من بود داشت می رفت توی ۲۳ سال و الان رفت توی ۱۳ سال که او نیست.۳۰ شهریور سعید ۳۶ ساله می شود. پدر سعید کارمند وزارت صنایع بود که دو سال بعد از بازداشت سعید او را با ۲۸ سال سابقه کار بیرون کردند اول گفتند برو یکسال استراحت کن و پا در هوا نگهداشتند و بعد حقوق او را هم قطع کردند و هر چه پی گیری هم کردیم اصلا نگفتند چرا. وکیل هم گرفتیم اما گفت وزارتخانه جواب نمیدهد و نماینده اش به دادگاه نمی آید. خود من هم که دیگر توانی ندارم. از خدا هیچی نمیخواهم فقط می گویم جنازه بچه ام را ببینم و بعد دفنش کنند. از خدا فقط همین را میخواهم. به خدا زندگی برای ما جهنم است. می گویم خوش به حال کسانی که جنازه بچه هایشان را گرفتند و دفن کردند. چند روز پیش به خانم اعرابی می گفتم کاش جنازه سعید مراهم بدهند. هر کسی زنگ میزند از جا می پرسم ۱۲ سال است می پرم و می گویم از سعید خبری آورده اند و…

خانم نقابی صحبت خاصی دارید بفرمایید.

فقط از مسئولین میخواهم مرا، دور از جان، سگ پا بوس به حساب بیاورند اما بگذارند بچه ام را ببینم اگر زنده است زنده اش را و اگر مرده است جنازه اش را. دیگر هیچ آرزویی ندارم ما را عین توپ این طرف و آن طرف پرتاب نکنند رفت توی ۱۳ سال به خدا دیگر جانی نداریم. خسته می شویم، می نشینیم و باز دوباره شروع میکنیم. خدا خودش کمک کند و همه مادرهای چشم به راه از چشم به راهی در بیایند.

تهیه و تنظیم ـ فرشته قاضی
article picture

  مهرورزی که رژیم اسلامی به مردم آموخت، قتل کودک 4 ساله به دلیل تاخیر در پرداخت اجاره !
 
صاحبخانه ای به دلیل تاخیر مستاجرش در پرداخت اجاره، کودک 4 ساله را به‌قتل رساند

مرد صاحبخانه به دلیل تاخیر مستاجرش در پرداخت اجاره، فرزند چهارساله ‌او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رساند. پرونده این مرد دیروز در اختیار قضات دادگاه کیفری استان تهران قرار گرفت تا جلسه محاکمه را برگزار کنند.

به گزارش روزنامه حکومتی مشرق ، گزارش این قتل 22 تیر سال‌جاری توسط اهالی یکی از خیابان‌های اسلامشهر به ماموران پلیس داده‌ شد. آنها در تماس با مرکز 110 خبر دادند کودک چهارساله‌ای به نام پویا با ضربات چاقو زخمی شده و پدرش او را به بیمارستان برده است.

زمانی که ماموران به خانه موردنظر رسیدند ردخون پویای چهارساله را در حیاط دیدند و با توجه به گفته‌های شهود متوجه‌ شدند ضارب مردی 74ساله به نام حسین است که پویا و خانواده‌اش به عنوان مستاجر در خانه او زندگی می‌کردند. در حالی‌که تحقیقات در این خصوص تازه آغاز شده بود از بیمارستان خبر رسید پویا جان باخته ‌است. بنابراین حسین به جرم قتل بازداشت شد.

حسین با انتقال به اداره آگاهی مورد بازجویی‌ قرار گرفت و با اعتراف به کشتن پسر بچه گفت که برای گرفتن انتقام از پدر پویا این کودک را قربانی کرده است. این مرد گفت: مدت‌ها بود عباس و خانواده‌اش مستاجر من بودند. آنها همیشه دیر کرایه می‌دادند. عباس در همان محل خودمان کار می‌کرد و من می‌دانستم درآمد او چقدر است به همین دلیل اصرار داشتم هرچه زودتر اجاره‌خانه‌ام را بدهد، اما او زیر بار نمی‌رفت. چندبار به عباس گفتم کرایه خانه‌ام را بده ولی او جواب داد فعلا پول ندارم اما من می‌دانستم دروغ می‌گوید بعد متوجه شدم عباس می‌خواهد من را بکشد و به همین دلیل هم اجاره را نمی‌دهد.

متهم ادامه ‌داد: برای اینکه از جان خودم محافظت کنم مقداری قیر داغ درست کردم و به سمت عباس رفتم وقتی عباس در را باز کرد و دید که من با قیر منتظرش هستم مرا به سمتی پرت و فرار کرد. البته من قیر را پاشیدم اما روی عباس نریخت. به دنبال عباس رفتم اما نتوانستم او را بگیرم به همین دلیل سراغ پویا رفتم. او در انتهای خانه نشسته‌ و خیلی ترسیده بود. من با چاقویی که همراهم بود او را زدم؛ فکر می‌کنم دو ضربه چاقو به او زدم که هر دو به شکمش برخورد کرد. بعد هم از خانه فرار کردم.
حسین در ادامه‌ اعترافاتش گفت: بعد از اینکه پویا را زدم پشیمان شدم و تصمیم گرفتم خودم را بکشم. به داروخانه رفتم دو بسته داروی نظافت خریدم و آن را خوردم اما فایده‌ای نداشت و فقط حالم کمی بد شد. دوباره به مغازه رفتم سم بخرم، فروشنده وقتی حال خرابم را دید ترسید و به من سم نفروخت. اینکه پویا کشته‌ شد تقصیر من نبود خانواده پویا خیلی خانواده بدی بودند، اگر پدرش از دستم فرار نمی‌کرد، این کار را نمی‌کردم.

در ادامه تحقیقات پدر پویا ادعای حسین را در مورد اجاره خانه رد کرد و گفت: حسین از من خواست اجاره‌اش را بدهم اما من به او گفتم چند روزی صبر کند؛ این اتفاق هر ماه می‌افتاد و مساله‌ای نبود که بخواهد ناراحت شود. چیزی که حسین را ناراحت کرد، این بود که از من خواست برایش زنی خیابانی را به خانه بیاورم، من هم قبول نکردم و چون زن خودم معتاد به کراک بود و برای مدتی ما را ترک کرده‌ بود، حال خوبی نداشتم و نمی‌خواستم زن دیگری را به خانه بیاورم و دردسر شود.

عباس در ادامه گفت: نمی‌دانم حسین چرا آن روز دیوانه‌ شده بود. او در وسط حیاط خانه قیر داغ کرده بود تا من را بسوزاند؛ البته من خبر نداشتم. وقتی در را باز کردم دیدم سطلی پر از قیر داغ در دستش است و فرار کردم. اصلا فکر نمی‌کردم سراغ پویا برود. آن موقع پسرم خواب بود و نمی‌توانست فرار کند. حسین مدتی بود که مرتب من را اذیت می‌کرد و خواسته‌های نامعقولی داشت.

با توجه به این اعترافات و گفته‌های شهود و بازسازی صحنه قتل، دادستان اسلامشهر علیه متهم کیفرخواستی صادر کرد. با ارجاع پرونده به شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران حسین به زودی محاکمه می‌شود.

  هفدهمین روز اعتصاب چهار زندانی در زندان بیجارarticle picture
 
مسئولین زندان بیجار از ملاقات خانواده‌های چهار زندانی محبوس در این زندان جلوگیری بعمل آوردند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، چهار زندانی عادی به نام‌های «حسن اخترسمند، زکریا خداکرم‌زاده، سیوان باتونه و فرشاد کمانگر» در هفدهمین روز از اعتصاب خود همچنان ممنوع الملاقات هستند.

خانواده‌های برخی از این زندانیان روز گذشته جهت دیدار با فرزندان خود به زندان بیجار مراجعه کردند اما توسط مسئولین امر از دیدار ایشان جلوگیری شد.

گفته می‌شود وضعیت جسمی فرشاد کمانگر به دلیل ضعف جسمانی ناشی از اعتصاب غذا وخیم است.

در پی اعتصاب و اعتراض تعدادی از زندانیان جرایم عادی و سیاسی زندان مریوان در روز دوشنبه مورخ ۳ مردادماه و درگیری ما بین معترضین و کارمندان حفاظت اطلاعات این زندان، هشت تن از این زندانیان توسط نیروهای گارد ویژه زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و چهار تن از این زندانیان به زندان بیجار و چند تن دیگر نیز به زندان قروه تبعید شده‌اند.

مسولین زندان بیجار اعلام کرده‌اند تا زمانی که این زندانیان به اعتصاب خویش ادامه بدهند، حق تماس تلفنی و ملاقات ندارند و این موضوع موجب نگرانی نسبت به وضعیت این زندانیان خواهد شد.
article picture

  افزایش روزافزون زنان معتاد و بی اعتنایی رژیم به سرنوشت آنان!
 
این روزها صفحه اول بیشتر روزنامه های صبح و عصر ایران، اخباری از زنان معتاد و سرنوشت تلخ آنان منعکس می کنند.
بر اساس این آمارها، تنها در شهر تهران حدود نزدیک به ۱۲۰ هزار زن معتاد وجود دارد. به این تعداد، زنان معتاد کل کشور را اضافه کنیم تا ببینیم چند درصد از کل جمعیت زنان را افراد معتاد تشکیل می دهند.
بر اساس آمار رسمی ارائه شده از سوی اداره بهزیستی، زنان ۵ درصد کل معتادان کشور را تشکیل می دهند که تا چندی پیش وجود آنان را انکار می کردند. درصد بالایی از این معتادان را دختران جوانی تشکیل می دهند که گاه سن آنان کمتر از ۱۸ سال می باشد. در میان آنان دختران ۱۵ ساله و کمتر از آن هم دیده می شوند.
به اعتراف خود مسئولان زندان های کشور، هم اکنون ۵۰ درصد از زندانیان زن، به دلیل استفاده از مواد مخدر در زندان ها بسر می برند و روز به روز هم تعداد آنان رو به افزایش است.
با اینکه آسیب پذیری زنان معتاد به مراتب از مردان معتاد بیشتر است، اما در عمل توجه دولت و جامعه در قبال آنان بسیار کمتر است. براساس تحقیقات علمی، اعتیاد در زنان عوارض متعددتر و خطرناکتری نسبت به مردان به وجود می آورد. زنان معتاد به مواد مخدر آسیب های مغزی بسیار بیشتری می بینند و به لحاظ جسمانی در معرض تخریب بیشتری قرار خواهند گرفت.
پروسه اعتیاد زنان از تجربه های ساده به اعتیاد کامل با سرعت بیشتری طی می شود و به مرحله تزریق می رسد. سرعت وابستگی شدید به مواد مخدر در زنان بیشتر است. شدت و میزان عوارض جسمی، روانی و اجتماعی در زنان بیشتر است. میزان مرگ و میر در زنان معتاد بالاتر است. زیاده روی در مصرف و آمار خودکشی از این طریق در میان زنان بیشتر است. آسیب پذیری زنان در ابتلاء به بیماری های خطرناک مقاربتی، ایدز و هپاتیت نیز بسیار بیشتر است.
بسیاری از زنان اساسا در نتیجه همزیستی با مردان معتاد، به دام اعتیاد می افتند. روانشناسان معتقدند که بسیاری از مردان معتاد برای اینکه به خاطر مصرف مواد مخدر مورد سرزنش همسران خود قرار نگیرند، آنان را تشویق به تجربه کردن مواد مخدر و معتاد می کنند و به این ترتیب از وجودشان برای تأمین مواد مورد نیازشان از راه تن فروشی و توزیع مواد استفاده می کنند.
زنان معتاد نسبت به دیگر زنان بیشتر در معرض خشونت جسمی و جنسی قرار می گیرند. بیشترین تجاوزهای جنسی به زنان معتاد صورت می گیرد و بسیاری از زنانی که مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند، گرفتار اعتیاد می شوند.
زنان بسیاری ناخواسته و فقط به دلیل وجود افراد معتاد دیگری در اطراف خود در دام اعتیاد می افتند. در خانواده هایی که معتادی وجود داشته باشد، دختران هم در معرض اعتیاد قرار می گیرند و هم در معرض تجاوز جنسی. گاه این تجاوزات از سوی بستگان نزدیک صورت می گیرند.
مواد مخدر بر جنین زنان باردار اثرات جدی برجای می گذارد و تحقیقات نشان داده اند که کودکان متولد شده از مادران معتاد، قبل از تولد به همان ماده ای که مادر معتاد است، اعتیاد دارند و معتاد متولد می شوند. از مجموع ۴۱ مرکز ترک اعتیاد در سراسر کشور، تنها یک مرکز به زنان معتاد اختصاص یافته است که آن هم در تهران قرار دارد. زنان معتاد از کمترین حمایت دولتی برخوردارند و در حالی که به دلیل آسیب پذیری نیاز به حمایت بیشتری دارند، عملا رها می شوند و حتی وجود و اعتیادشان را کتمان می کنند. دولت وجود آنان را کتمان می کند تا آن که متعهد به انجام هیچ اقدام و قبول هیچ مسئولیتی در قبال آنان نشود.
زنان معتاد در مقایسه با دیگر زنان با مسائل و مشکلات روانی بیشتری درگیرند. بیشتر افسرده و بهم ریخته می شوند. بیشتر اقدام به خودکشی می کنند. آمار خودکشی در میان آنان بالاتر است. از آنجایی که فشارهای اجتماعی بر زنان بسیار بالاست، به هر دلیل که زنان از بستر خانواده و محیط طبیعی خود کنده شوند، اعتیاد آنان را تهدید می کند و به محض ابتلاء به اعتیاد دیگر مصائب و عوارض نیز به دنبال هم خواهند آمد و در کمترین زمان ممکن دختر جوانی که عاصی از شرایط تلخ زندگی اش پا به فرار گذاشته است، به سرعت پروسه اعتیاد و تن فروشی را پشت سر خواهد گذاشت.
جمهوری اسلامی نه تنها هیچ گام جدی برای نجات زنان معتاد بر نمی دارد، بلکه تا بتواند وجودشان را هم انکار می کند. هر اقدامی هم که از سوی نهادهای مدنی و افراد صورت گیرد، نه تنها حمایت نمی شود که بر سر راهشان سد و مانع ایجاد می کنند.
بر اساس گزارشات منتشره، چند ماه پیش یک سمینار بین المللی از پزشکی دعوت به عمل می آورد تا در سمیناری شرکت کند و درباره آخرین تجربیات سازمان هایی که در رابطه با ترک اعتیاد زنان فعال هستند، صحبت کند. در آستانه سفر ابتدا از وزارت اطلاعات با او تماس می گیرند. سپس از حراست وزارت بهداشت و درمان و اداره اتباع بیگانه و در نهایت هر سه ارگان از او می خواهند برای حضور در جلسه بازجویی به این مراکز مراجعه کند. نهایتا هر سه ارگان به نحوی تهدیدآمیز او را از شرکت در چنان همایشی که به نظر آنها ''‌امنیت کشور را به خطر می اندازد‌'' باز می دارند.
اینان محصول یک جامعه بیمار و قربانیان کارکرد نظام سرمایه داری هستند. تنها با به زیر کشیدن نظم سرمایه می توان ریشه بازتولید اینگونه فجایع انسانی را از بیخ و بن برکند. اما تا آن زمان نباید دست روی دست گذاشت. از همین امروز باید برای تخفیف درد و رنج این قربانیان کاری کرد و راه رسیدن به براندازی کامل نظامی که این فجایع را بازتولید می کند، هموار ساخت!

نگرانی شدید ازسلامت ابوالفضل قدیانی
نگرانی شدید ازسلامت ابوالفضل قدیانی
جرس: خودشان گفتند اورژانسی باید بستری شود نمی دانم چرا اقدامی نمی کنند. انگار می خواهند ماجرای هدی صابر تکرار شود و یک شهید دیگر روی دستشان گذاشته شود. الان ۴ روز گذشته است. من بسیار نگران و مستاصل هستم. دستم به جایی بند نیست و نمی دانم دادمان به گوش چه کسی می رسد.

همسر قدیانی در رابطه با آخرین وضعیت همسرش می گوید: یک ماه پیش از دادستانی تماس گرفتند که از پزشکی قانونی اعلام شده که باید وقت بگیرید برای پزشک چون وضعیتشان اورژانسی است. چند بار رفتم و وقت گرفتم. متاسفانه برای چند هفته هیچ اقدامی نکردند و من دوباره هفته ی گذشته وقتی از پزشک گرفتم و بالاخره برای دوشنبه توانستم همسرم را پیش یک پزشک در بیمارستان پارس ببرم. دکتر نوار قلب گرفت و با اکویی که انجام داد به این نتیجه رسید که باید به طور اورژانسی بستری شوند. اما متاسفانه از دوشنبه تا الان که ما پیگیر بودیم ایشان را به بیمارستان اعزام نکردند و به ما هم هیچ خبری از حالش ندادند. فقط گفتند که ما نامه را برای پزشکی قانونی فکس می کنیم و خودشان پزشک می فرستند و معاینه می کنند و جواب می دهند. اما هنوز هیچ خبری نیست. راستش را بخواهید با توجه به تذکرات دکتر و سن و سال آقای قدیانی ما بسیار نگران حال ایشان هستیم.

زهرا رحیمی در گفت و گو با کلمه در مورد علل بیماری همسرش می افزاید:  البته من پزشک نیستم اما فکر می کنم از آن روزها که اعتصاب شروع شد حال ایشان هم بدتر شده. به گفته ی هم بندی هایش لرزش دست و درد شدیدی دارند که آزار دهنده شده برایشان. خودش که چیزی نمی گویند، اما هم بندی ها و دوستان می گویند که شرایط جسمی خوبی ندارد و علایمی که پیدا شده اورژانسی بودن وضعیت را تاکید می کند.

ابوالفضل قدیانی عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در دی ماه ۱۳۸۸ بعد از جریان عاشورای تلخ آن سال بازداشت و بعد از حدود دو ماه آزاد شد.
این فعال اصلاح طلب، در جریان دادگاهی غیرعلنی، که با چالش زیادی هم روبرو شد، توسط قاضی مقیسه به اتهام “تبلیغ علیه نظام”، به یک سال حبس و به اتهام توهین به احمدی نژاد به صد هزار تومان جریمه نقدی محکوم شد.

رییس کمیته تشکیلات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی،در جریان محاکمه، با تاکید بر وقوع کودتای انتخاباتی، به قاضی تاکید داشت “احمدی نژاد رئیس جمهور نمی‌ باشد، بلکه دروغگو و ریاکار است”.
این عضو سازمان مجاهدین انقلاب، در لایحۀ دفاعیۀ خود تاکید کرده است “بنده با کمال افتخار و سربلندی، با شاهد گرفتن خدای متعال، به صراحت اعلام می‌کنم آنچه من به تبلیغ علیه آن متهم هستم چیزی است که حکومت ولایی خوانده می‌شود که آشکارا ناقض جمهوریت، بلکه متزلزل کننده‌ اسلامیت نظام نیز هست. نشان دادن ضدیت نظام ولایی که در آن منویات یک شخص به جای قانون فصل‌الخطاب است و دائم از سوی منصوبان و حامیانش فوق قانون خوانده می‌شود، با جمهوریت؛ چندان محتاج استدلال نیست.”

این مبارز و زندان سیاسی دوران ستمشاهی یکی از ۱۲ زندانی عقیدتی بود که در ماجرای شهادت هدی صابر اعتصاب غذا کرد و چند بار به بهداری اعزام شد. وی که به گفته ی همسرش دچار بیماری قلبی است تجربه ی اعتصاب را در زندان های ساواک نیز داشته است.
مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin