۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه


پستان ز زنان گرفتن آموخت!

توسط
پستان ز زنان گرفتن آموخت!
ایرج میرزا شاعر بسیار بی‌تربیتی‌ست. هروقت به ظهیرالدوله می روم و به سنگ قبر عجیب غریب او می رسم، بدون این که سه انگشت ام را روی سنگ اش بگذارم و آن ها را تکان تکان بدهم، با غیظی آمیخته به طنز می گویم "ایرج! تو که صد و سی چهل سال پیش به دنیا آمدی و نزدیک به یک قرن پیش شعر می گفتی، چطور جرئت می کردی آن حرف های بی تربیتی را بزنی، ولی ما که یک قرن بعد از تو زندگی می کنیم، به روزگاری افتاده ایم که حتی نمی توانیم در نوشته هایمان از اعضای بدن انسان اسمی ببریم؟" به روح آن مرحوم که حتما در همان حد و حوالی و میان ساختمان های مرتفع و برج های تازه ساز مشغول بال بال زدن است می گویم "اعضای بدن به کنار، تو در آن دوران چه طور جرئت کردی مثنوی وحشتناک عارف نامه را بسرایی و آن حرف های زشت و زننده را در باره حجاب بر زبان آوری؟ چطور شده است که زمانه عقب عقب رفته و ما به جای این که بتوانیم تندتر از تو راجع به حجاب بگوییم، جرئت نمی کنیم بگوییم بالای چشم حجاب ابروست و انگار نه انگار باباهای منورالفکر ما صد و خرده ای سال پیش یقه ی حجاب را چسبیده بودند و به هر ضرب و زوری بود می خواستند آن را ناک اوت، و یا لااقل ناک دان کنند! [یعنی مثل شما آن را چون گُل، روی قالی بیفکنند! (چو گل افکندم اش بر روی قالی...)] الله اکبر که تاریخ ایران ما به جای این که جلو برود، عقب می رود، و ما از تو و ابوالقاسم لاهوتی و دیگران عقب مانده تر شده ایم..."
باری هر بار که به ظهیرالدوله می روم این غُرها را با نوعی عصبانیت آمیخته به حسادت بر سر قبر ایرج می زنم. حرص خوردن من بیشتر از آن روست که ایرج در زمان خودش می توانسته مثل آب خوردن کلماتی مانند پستان را به کار ببرد، ولی امروز من وقتی می خواهم از بریدن پستان مانکن ها، یا "فتوشاپ کردن" پستان ورزشکار دونده مان سخن بگویم، مثل خر در گِل می مانم که از چه کلمه ای استفاده کنم. اصولا آیا استفاده کنم یا نکنم. اصولا آیا راجع به آن بنویسم یا ننویسم. عجب گیری کرده ایم. آقاجان، نمی خواهم به پستان بگویم سینه. سینه مال مرغ است. آیا می توان به آن‌جای مرغ گفت پستان مرغ؟ قربانت گردم، پستان عضوی ست که موجود پستان‌دار با آن به بچه اش شیر می دهد. حالا ما چه جوری این را تبدیل کنیم به سینه؟ این ها را به خودم می گویم و تو سر خودم می زنم و با حسرت شعر مادر ایرج میرزا را می خوانم که پستان به دهان گرفتن آموخت. عجبا که این شعر یک قرن پیش، شعر زیبا به شمار می رفت و در مدارس آموزش داده می شد، و امروز ما اگر خدای ناکرده زبان ام لال بگوییم نیروی انتظامی پستان مانکن ها را برید یا خبرآنلاین پستان زن ورزشکار را با فتوشاپ پاک کرد، زمین به آسمان می رود و آسمان به زمین می آید. یک بار دیگر اگر قسمت شود به ظهیرالدوله بروم روی سنگ قبر ایرج حتما دو تا فحش آبدار –از آن فحش های قاجاری که خودش می داد- می نویسم بل که دلم خنک شود.
حالا چه می خواهم بگویم که روح آن مرحوم را در قبر می لرزانم. والله نه که ما بچه ی با تربیتی هستیم، وقتی در دیدنیهای خبرنامه گویا عکس زن دونده ایرانی را دیدیم که توسط خبرآنلاین "فتوشاپ شده بود" و دونده ی خارجیِ بغل دستی اش را پاک کرده بودند، کل حواس مان رفت به موجود حذف شده، و از دونده ی خودمان غافل ماندیم. بعد در سایت خودنویس، مطلبی خواندیم در باره ی همین دونده که... که... لااله الاالله... که "آن‌جایش" را خبرآنلاین با پاک کنِ فتوشاپ پاک و مقداری هم "بلور" کرده است (آن بلور نه؛ بلورِ فتوشاپ منظورم است).

خدایا! چرا مثل ایرج زبان ام نمی گردد از آن عضو اسم ببرم. چرا یکی آن عضو را در مجسمه می بُرّد، یکی دیگر در عکس آن را پاک می کند، و من هم آن عضو را ناخودآگاه از نوشته ام حذف می کنم؟ مگر چه چیز بدی در این کلمه هست که همه در صدد حذف آن هستند. چرا ما مثل سرطان به جان این عضو افتاده ایم و آن را قطع و حذف و پاک می کنیم؟

امروز می خواهم خجالت را کنار بگذارم و مثل جدّ هنرمندم ایرج از این عضو به صراحت نام ببرم. بله. صراحتا عرض می کنم که نیروی انتظامی پستان مدل ها را بُرید تا مردان دچار شهوت نشوند (خاک بر سر مردانی که با دیدن مجسمه ای که حجاب اسلامی اش هم کامل است دچار شهوت می شوند، از جمله آن آقایی که در نیروی انتظامی با دیدن این مدل ها دچار شهوت شده و دستور قطع پستان ها را صادر کرده است). صراحتا عرض می کنم که مسئولان محترم خبرآنلاین، نه تنها دونده ی رقیبِ دونده ی ایرانی، بلکه پستان ورزشکار خودمان را هم با فتوشاپ پاک کرده اند.نوشتن راجع به این مسئله کار دشواری بود که بحمدلله به پایان رسید. بعضی وقت ها فکر می کنم پدران ما صد و خرده ای سال پیش با چه زحمتی سد تعصب و تحجر مذهبی را با اشعار و نوشته هایشان شکستند، آن وقت ما چه راحت میراثی را که آن ها برای ما فراهم کرده بودند، از دست دادیم...

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin