۱۳۹۰ تیر ۲۱, سهشنبه
تحقیر زن ایرانی در مراکز توریستی ایران!
در سرزمین من
هیچ کوچه ای
به نام هیچ زنی نیست
و هیچ خیابانی …......بن بست ها اما
فقط زنها را می شناسد انگار...
در سرزمین من
سهم زنها از رودخانه ها
تنها پل هایی است
که پشت سر آدم ها خراب شده اند...
این جا
نام هیچ بیمارستانی
مریم نیست
تخت های زایشگاه ها اما
پر از مریم های درد کشیده ای است
که هیچ یک، مسیح را
آبستن نیستند
بیچاره مادر
هیچ کوچه ای
به نام هیچ زنی نیست
و هیچ خیابانی …......بن بست ها اما
فقط زنها را می شناسد انگار...
در سرزمین من
سهم زنها از رودخانه ها
تنها پل هایی است
که پشت سر آدم ها خراب شده اند...
این جا
نام هیچ بیمارستانی
مریم نیست
تخت های زایشگاه ها اما
پر از مریم های درد کشیده ای است
که هیچ یک، مسیح را
آبستن نیستند
بیچاره مادر
با تشکر از خانم گل
آزار اقلیت های مذهبی در ایران | |
بیانیۀ ویکتوریا نولند، سخنگوی وزارت امور خارجۀ ایالات متحده دریافت گزارشهایی دایر بر این که دادگاه های ایران از یوسف نادر خانی خواسته اند که یا ایمان خود را به آیین مسیحی انکار کند و یا به عنوان مرتد – یک اتهام مبتنی بر اعتقاد مذهبی- با مجازات اعدام روبرو شود، مار را وحشت زده ساخته است. اگر این امر به اجرا در آید، نخستین مورد اعدام به خاطر ارتداد در ایران از 1990 تا کنون خواهد بود. او تنها یکی از هزاران نفری است که به خاطر اعتقادات مذهبی خود در معرض تعقیب و آزار قرار دارند. هفت رهبر جامعۀ بهایی که مدت زندان آنها به دلیل عمل به فرائض دینی خود به بیست سال افزایش یافته و نیز صدها صوفی که به سبب اعتقادات خود در ملاء عام تازیانه خورده اند، در همین شمار هستند. رهبران ایران در حالی که ریاکارانه مدعی ترویج مُدارا هستند، به بازاداشت، زندانی کردن، عملیات ایذایی و نقض حقوق کسانی که فقط می خواهند بر طبق دین مورد انتخاب خود عبادت کنند، ادامه می دهند. ما برای ادامۀ دعوت از دولت ایران به رعایت حقوق بنیادین همۀ شهروندان خود و عمل به تعهدات بین المللی اش در محافظت از آنها، به جامعۀ بین المللی می پیوندیم. | |
وزارت امور خارجه ایالات متحده |
صدور و اجرای احکام اعدام از افتخارات جمهوری اسلامی ست
خبرگزاری هرانا - رئیس کل دادگستری استان اردبیل صدور و اجرای احکام اعدام برای کسانی که به گفتهٔ وی قاچاقچی مواد مخدراند؛ از افتخارات نظام جمهوری اسلامی بر شمرده است.
به گزارش مهر، غلامعلی رضایی، رئیس کل دادگستری استان اردبیل، بعد از ظهر روز گذشته گفت: "احکام اعدامی که با طی مراحل قانونی و با حضور، پیگیری و دفاع وکلای متهمین و محکومین صادر و اجرا میشود جزو افتخارات جمهوری اسلامی است."
وی مدعی شده است که: "کشورهای غربی تلاش میکنند اجرای احکام اعدام برای قاچاقچیان موادمخدر در ایران را تحت الشعاع جنگ و تبلیغات روانی خود قرار دهند."رئیس کل دادگستری استان هم چنین گفت: "در حال حاضر، مسئولان جمهوری اسلامی در صف مقدم مبارزه با موادمخدر دنیا قرار دارد و هیچ کشوری نمیتواند ادعا کند که بیشتر از ایران برای برخورد با موادمخدر هزینه گذاشته است."غلامعلی رضایی پیشتر از صدور حکم اعدام برای ۴۰ زندانی به اتهام قاچاق مواد مخدر در این استان خبر داده و اعلام کرده بود که تعدادی از احکام صادره مراحل قانونی لازم .را طی کردهاند و بزودی به مرحله اجرا در خواهند آمد
نامه حسین رونقی ملکی به دادستان تهران و درخواست مرخصی استعلاجی | |
حسین رونقی ملکی وبلاگ نویس که از وضعیت بد جسمی و بیماری کلیوی در زندان اوین رنج میبرد، طی نامهای به دادستان تهران نوشته است که «هر چند تاکنون در برابر حکم ناعادلانه دادگاه سکوت کردهام اما این بار به حکم وجدان و عقل در برابر به خطر افتادن سلامتیام سکوت نمیکنم.» وی طی این نامه با توجه به وضعیت جسمیاش و نیاز مبرم به تحت مراقبت بودن در شرایطی خارج از زندان درخواست «مرخصی استعلاجی» خود را مطرح کرده است. متن کامل این نامه که در اخیتار «خانه حقوق بشر ایران» قرار گرفته است بدین شرح است: جناب آقای جعفری دولت آبادی دادستان تهران با سلام و احترام همانگونه که مستحضرید اینجانب به دلیل نارسایی کلیوی و بیماری سنگ کیسه صفرا برای درمان و پیوند هالب کلیه به بیمارستان شهید هاشمی نژاد منتقل و فرایند درمانی ام از ا/۲/۹۰ شروع شد برای بار دوم جهت عمل جراحی و خروج دی جی هنگامی که کلیه من دچار عفونت و خونریزی شده بود در تاریخ ۱۸/۳/۹۰ به بیمارستان شهید هاشمی نژاد منتقل شدم و فرایند درمانی ام ادامه یافت. این در حالی است که هنوز در مورد سنگ کیسه صفرا مشکلات مثانه و سوزش و تکرر ادرار درمانی در من صورت نگرفته است. هم اکنون نیز به خاطر عفونت کلیه و آنژین قلبی که مشخصا پیش از این در مورد وقوع آن هشدار داده بودند چندین بار به بهداری اوین انتقال داده شده و و تحت درمان قرار گرفتهام، به طوری که پزشکان بهداری نیز وخامت حال مرا تایید کرده و دستور درمان سریع و عاجل در مورد من صادر کرده اند. جناب آقای دادستان این تحولات و مخصوصا عفونت کلیه من در حالی صورت پذیرفته که به تشخیص متخصصان بیمارستان هاشمینژاد و نیز پزشکی قانونی ادامه درمان و نگهداری من (از جمله انجام منظم سی تی اسکن کلیوی) باید خارج از زندان و زیر نظر مستقیم پزشکان معالجه صورت پذیرد. کاملا روشن است که وضعیت فعلی و عدم انجام مراقبت های بعد از عمل و از جمله نبود سی تی اسکن وآی وی پی فقرغذایی و دارویی در زندان در محیط زندان ادامه به درمان و نگهداری مناسب از من نیز غیر ممکن است و با اوضاع موجود احتمال آسیب پذیری روند درمانی ام به طور جدی افزایش می یابد.به خوبی میدانید که تمامی روند درمانی ذکر شده و تمام هزینههای آن از سوی خانوادهام پیگیری و پرداخت شده حال آنکه این هزینهها علی الاصول باید به وسیله قوه قضاییه و سازمان زندانها پرداخت میشد. دادستان محترم تهران بیش از سیزده میلیون تومان برای درمان نارسایی های کلیوی فقط برای بازگشت سلامتی من هزینه شده و عدم رسیدگیهای ضروری و مراقبتهای لازم نه فقط هزینه گزاف درمان و عمل جراحی را به هدر میدهد بلکه وضعیت جسمانی و سلامتیام را نیز به سوی شرایط وخیم و خطرناک سوق میدهد. این امر نه فقط برای من که برای خانوادهام نیز غیر قابل تحمل است. به این دلیل هر چند تاکنون در برابر حکم ناعادلانه دادگاه سکوت کردهام اما این بار به حکم وجدان و عقل در برابر به خطر افتادن سلامتیام سکوت نمیکنم. از این بابت از حضور مقام عالی دادستان محترم تهران تقاضا می نمایم همانگونه که پزشکان متخصص معالج من و متخصصان پزشکی قانونی رای به اعطای مرخصی استعلاجی به اینجانب دادهاند آن مقام قضایی نیز با اعزام من به مرخصی استعلاجی موافقت فرمایید. با تشکر و احترام مجدد حسین رونقی ملکی |
!!!تابوی بکارت یک زن ... تبعیضی تا لای پا
چند شب پیش ! ...
به طور اتفاقی در حال صحبت با یک خانمی بودم که 28 سال داشت و در ایران زندگی می کرد !
از همه چیز صحبت کردیم و از ازدواج و شرایط در داخل ایران و ...
حرف خیلی جالبی زد که شاید تا به همین امروز که این مطلب را می نویسم ! ذهنم را درگیر کرده بود !
گفت : (( من به عنوان یک دختر 28 ساله ! الان بزرگترین دغدغه زندگیم ترس از مرگ قبل از چشیدن لذت سکس است ))
گفتم منظورتان را درست متوجه نشدم ! میتونید بیشتر توضیح بدید!
گفت : (( بکارت در ایران برای من و امثال من تابو شده ! تا جایی که دخترهایی که از ازدواج گریزانند ! همجنس گرایند ! یا تمایلات جنسی شان دگر گونه می باشد یا ... به یکی از خواستگارانشان جواب مثبت می دهند و بعد از یک ماه طلاق میگیرند ! تا بتوانند پس از آن زندگی راحتی داشته باشند و نه خانواده کاری به آنان داشته باشد ! و نه پرده بکارت برایشان محدودیتی ))
گفتم : یعنی حاضرند زندگی شخص دیگه ای رو خراب کنند تا فقط به این خواسته برسند ! اصلا مگر در این یک ماه چه اتفاقی می افتد که دیگر نظارت خانواده بر روی آنان برداشته می شود ؟
گفت : (( در ایران نظارت خانواده بر یک دختر فقط و فقط برای حفظ آبرو و همان حفظ بکارت دختر است ! اگر دختر ازدواج کند ! خانواده از بابت بکارت خیالش راحت می شود و پس از آن نظارتش را بر دختر بسیار کم می کند ))
صحبت های دیگه ای هم کردیم !
اما مهم ترین قسمتش همین ها بود !
چیزی که تا همین الان ذهنم را درگیر کرده !
این بکارت لعنتی !!!
یاد یک شعر معروف از هادی خرسندی افتادم که می گفت :
واقعا چرا موضوعی به این سادگی و مسخرگی اینقدر در ایران بزرگ شده ؟
چرا بکارت یک مرد هیچ وقت مورد پرسش و نظارت خانواده نیست و ... ؟
واقعا آیا الان تمام مشکلات مردم ما بکارت دختران ما است ؟
اگر فلان دختر ما دوست داشته باشد با معشوق خود همبستر شود ! چه باید بکند ؟
تبعیض علیه زنان تا کجا ؟
حتی تا لای پای دختران را هم کار داریم ؟
چرا ... ؟
چرا ... ؟
برگرفته از: وبلاگ ناخدا
آقای! احمدی نژاد که با بی شرمی گفتی که در ايران حتي يک فقير هم وجود ندارد! اين کودک پنج ساله کارگر ساختمان است | |
ايران يکي از ثروتمند ترين کشورهاي جهان به شمار مي آيد. اما ثروندش براي شهروندانش نيست. تمام ثروت جمهوري اسلامي در اختيار ولي فقيه قرار دارد که قسمت عمده آن را به سپاه داده است تا قدرتش را حفظ کند. چرا بايد دختر بچه پنج ساله اي پا به پاي پدرش به مدت هشت ساعت کار کند ؟ در کشاکش جملاتي که از ذهنم مي گذشت به ياد آقاي محصولي ميليادر معرف کابينه دولت هم افتادم. ياد روزي که آقاي احمدي نژاد در مجلس شوراي اسلامي در دفاع از ثروت باد آورده آقاي محصولي مي گفت. مدتي آقاي محصولي در دولت مشغول به کار بود. بعد بازنشسته شد و مشغول به فعاليت در شغل آزاد شد و ثروت مند گرديد. *** آقاي رئيس دولت اين کودک پنج ساله کارگر ساختمان است دخترک به دليل فقر مالي پدرش، مجبور است روزها هشت ساعت کارگري کند. روزنامه دنياي اقتصاد مصاحبه تکان دهنده اي از وضعيت بغرش خانواده ايراني را منتشر کرد. انتشار اين خبر بازتاب گسترده داشته و افراد بسياري با روزنامه تماس گرفته و خواهان ياري به اين خانواده و کودک پنج ساله شدند. وقتي مصاحبه و وضعيت زندگي اجتماعي اين کودک پنج ساله را خواندم، ياد سخنان رئيس جمهور افتادم که با بي شرمي تمام گفت که در ايران حتي يک فقير هم وجود ندارد. پدر يگانه ميگويد: به دليل اينکه يگانه را روزها سر ساختمان مي آورم، او نيز پا به پاي من کار مي کند و فعاليتهاي سبکي همچون حمل کيسههاي مصالح ساختماني را انجام مي دهد. او ميگويد: يگانه چند روز پيش به خاطر گرد و خاک ناشي از گچ و سيمان مريض شده و يک شب تمام تب کرده است. اين کارگر کوچک ساختماني اميدوار است که مسوولان و شرکتهاي ساختماني براي استخدام پدرش به عنوان يک سرايهدار از خانوادهاش حمايت مالي کنند. متن زير گفتوگو با اين کودک 5 ساله است، دختري که اگر چه فقير است، اما پدرش براي تربيت او نهايت تلاش خود را کرده است. يگانه! چرا اينجا کار ميکني؟ پدرم مريض است و پول نداريم. من هر روز با او ميآيم که در خانه تنها نباشم. پدرم پايش درد ميکند هر وقت کيسههاي سيمان را بلند ميکند اذيت ميشود و شبها از شدت درد خوابش نميبرد. من زور ندارم، اما کمکش ميکنم که کمتر اذيت شود. خانهتان کجاست؟ خيلي دور است ما در خانهمان يخچال و تلويزيون و تلفن نداريم. چرا پيش مادربزرگ يا خالهات نميروي؟ مادرم مرده است. تازه مادر بزرگم هم مرده و خاله و عمه هم ندارم. چه درخواستي از مسوولان داري؟ پدرم نميتواند کار کند، اما اگر کار نکند پول نداريم. هيچ کس کمکمان نميکند. پدرم ميگويد اگر سرايدار يک ساختمان شود زندگيمان خوب ميشود.(دنياي اقتصاد) بياييد با هم سري به چند کيلومتر بالاتر بزنيم. جايي که جواني خودروي سه ميلياد توماني زير پايش است. چند روز پيش وقتي که روزنامه شرق را مطالعه مي کردم، خبري توجه من را به خود جلب کرد. جواني يک خودروي سه ميليارد توماني زير پايش بود و از داشتن اين ماشين ناراضي بود و دوست داشت ماشين جديدتري سوار شود. اين اختلاف طبقاتي به نظر شما نشات گرفته از چيست؟ چرا بايد دختر بچه پنج ساله اي پا به پاي پدرش به مدت هشت ساعت کار کند و در آنسوي شهر جواني خودروي سه مليارد توماني زير پايش باشد . در کشاکش جملاتي که از ذنم مي گذشت به ياد آقاي محصولي ميليادر معرف کابينه دولت هم افتادم. ياد روزي که آقاي احمدي نژاد در مجلس شوراي اسلامي در دفاع از ثروت باد آورده آقاي محصولي مي گفت. مدتي آقاي محصولي در دولت مشغول به کار بود. بعد بازنشسته شد و مشغول به فعاليت در شغل آزاد شد و ثروت مند گرديد. اينها را عرض کردم تا به بيشتر خودمان را و دولتمان را بشناسيم. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران که نظامي بر پايه ديکتاتوري اسلامي است، قوانيتي به نفع شهروندان ايراني وجود دارد که 32 سال است متروک مانده است. قانون اساسي به دو قسمت عمده تقسيم مي شود. قسمت اول که منافع حاکمان جمهوري اسلامي ايران را تامين مي کند و قسمت دوم منافع شهروندان ايراني به رسميت شناخته شده است. منافعي همچون داشتن شغل، مسکن؛ آزادي هاي اجتماعي و تامين اجتماعي، آموزش و پرورش رايگان و غيره. قوانين مربوط به حاکميت تاکنون بدون کوچک ترين کم و کاستي اجرا شده است و همچنان ولايت مطلقه فقيه هر چه بگويد مجلس و دولت و قوه قضاييه سراپا گوش خواهند بود و تنها در اين قسمت، حفظ قدرت و نظام داراي اهميت است. اما در قسمت دوم که حق شهروندان مطرح مي گردد، تاکنون متروک مانده است، داشتن مسکي، آموزش و پرورش رايگان، شغل ، امکانات بهداشتي از جمله حقوقي است که شهروندان ايراني تا کنون از آنها محروم مانده اند. اما برگرديم به دختر به پنج ساله کارگري که با دستان نحيفش مجبور است، پا به پاي پدرش کار کند. در بسياري از کشورهاي پيشرفته جهان، کودکان تا سن 18 سالگي از حمايت کامل دولت بهره مي برند. در نروژ زماني که فرزندي به دنيا مي آيد دولت در همان زور تولد مبلغي در حدود سه هزار و پانصد کرون که مبلغي در حدود هفت ميليون تومان است، به حساب مادر يا پدر فرزند واريز مي کند. مادر در قبال پرستاري فرزندش ماهانه مبلغي در حدود يک هزار و پانصد کردن دريافت مي کند. همه چيز براي کودکان رايگان است و تا سن هجده سالگي هزينه درمانشان به عهده دولت است. حقوق کودکان در اولويت قرار دارد و هيچ کس حق ندارد کودکي را تنبيه کرده و يا مجبور به کار کند. اين در حالي است که در آمد کشور ايران چند صد برابر کشور نروژ است. ايران يکي از ثروتمند ترين کشورهاي جهان به شمار مي آيد. اما ثروتش براي شهروندانش نيست. تمام ثروت جمهوري اسلامي در اختيار ولي فقيه قرار دارد که قسمت عمده آن را به سپاه داده است تا قدرتش را حفظ کند. در آلمان يک سوم بودجه کشور اختصاص به کودکان دارد و تربيت کودکان مهمترين وظيف دولت به شمار مي آيد. اما در ايران ..... | |
محمد مصطفایی ،وکیل دادگستری | |
دیپورت خبرنگاران پناهجو در ترکیه | |
تنها چند ساعت به دیپورت خضر(سید خدر) میرسیدی زمان باقی است وبرای اخرین بار در واپسین ساعتها بار دیگرخطاب به سازمان ملل متحد ومقامات ارشد ومسولین بلند پایه ی این سازمان حقوق بشری خاطرنشان می کنیم که تنها چندساعت زمان دردست است تا از دیپورت این روزنامه نگار ایرانی کرد وفعال حقوق بشر وعضواصلی وفعال در انجمن حمایت از پناهجویان ایرانی در ترکیه جلوگیری کنیم.لذا از تک تک کارکنان ومسولین محترم درسازمان ملل وتمامی سازمانهای حقوق بشری ازسرتاسرجهان می خواهیم برای جلوگیری از این اقدام ضدبشری دولت ترکیه اقدامات فوری وجدی انجام دهند. باتشکر خبرنگاران پناهجو درترکیه |
عيسی سحرخيز:مرگ خاموش ما را تدارک ديده اند، جان مردم ارزشی ندارد | |
«گزارشگر ویژه حقوق بشر باید بداند جان مردم در ایران کم ارزش شده است» عيسی سحرخيز، از زندانيان سياسی پس از انتخابات در نامه ای به احمد شهيد گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل در ايران، نوشته: «آنچه امروز در زندان های جمهوری اسلامی ميرود، جنايت عليه بشريت است و چيزی کمتر ازاقدامات ضد انسانی استالين در اردوگاه های کار اجباری سيبری ندارد.» عيسی سحرخيز همچنين در اين نامه نوشته: «استراتژی اين نظام، کشتن بی صدا و تدريجی زندانيان معترض است. آن ها عامدانه تصميم دارند که ما را نابود کنند و مرگ خاموش ما را تدارک ديده اند، چون از زنده بودن ما، حتی در پشت اين ديوارها و ميله ها می ترسند.» رادیو فردا در گفت و گو با مهدی سحرخيز، پسر عيسی سحرخيز در ابتدا از او پرسيده آقای سحرخيز با چه قصد و نيتی به گزارشگر ويژه حقوق بشر نامه نوشته است؟ با توجه به حوادثی که در چند وقت گذشته رخ داده است، اين مهم است که گزارشگر ويژه حقوق بشر بتواند ببيند که در ايران، مخصوصا در زندان ها، چه اتفاقاتی برای مردم رخ داده است. اين گزارشگر بايد بداند که چقدر در ايران جان مردم کم ارزش شده است و هيچ گونه رسيدگی به وضعيت مردم نمی شود. حتی می شود گفت که قاتلين و کسانی که جرم های ديگری مرتکب شده اند، در زندان ها بسيار راحت ترند تا کسانی که به جرم سياسی در زندان به سر می برند. به اين دليل که مسئولانی بر مملکت ما حکومت می کنند که حتی قبول ندارند که افرادی به جرم سياسی در زندانند. نامه به گزارشگر ويژه برای اين است که بشود حداقل از اين طريق فشاری وارد کرد، تا مسئولين شايد از اين طريق به درخواست زندانيان پاسخ دهند. آقای سحرخيز، پدر شما در نامه اش خطاب به آقای احمدشهيد، گزارشگر ويژه حقوق بشر سازمان ملل متحد، چه خواسته ای داشته است؟ پدرم از ايشان خواسته است که به ايران تشريف بياورند و ببينند که در زندان های اين حکومت چه می گذرد؟ ببينند که مسئولين با افراد زندانی چگونه برخورد می کنند و چه بی توجهی های پزشکی نسبت به ايران افراد می شود. رفتارهايی که حتی باعث مرگ برخی از زندانيان می شود. باعث می شود که اين زندانيان در شرايط بسيار سختی به بيمارستان منتقل شوند و جانشان در خطر باشد. پدر شما در نامه اش به آقای احمد شهيد گفته است که ايشان حتی اجازه برخورداری از يک روز مرخصی را نداشته اند که برای درمان مشکل پزشکی خودشان به بيرون از زندان بروند. دقيقا مشکل فيزيکی آقای سحرخيز در زندان چيست؟ ايشان قبل از اينکه به زندان بروند هيچ گونه مشکل فيزيکی نداشتند. از زمانی که به زندان رفته اند مشکلات بسياری زيادی برايشان پيش آمده است. ازجمله مشکلات پيش آمده، کمردرد و مشکلات قلبی است. در اين مدت به شدت دچار افت فشارخون می شوند. تمام اين مشکلات حتما بايستی تحت نظر پزشک متخصص درمان شود. همچنين يکی از کسانی که در زندان به سر می برند به گوش ايشان ضربه وارد کرده اند و اين مسئله باعث شده است که پرده گوششان هم پاره شود. الان چه مدت است که آقای سحرخيز در زندان هستند؟ الان دو سال و يک هفته است که پدرم در زندان به سر می برد و مطابق قانون سازمان زندانها ، ايشان بايستی می توانست حداقل به يک روز مرخصی بيايد، اما به ايشان حتی اين اجازه را هم نداده اند. آقای سحرخيز، پدر شما در نامه خودش به اين نکته اشاره کرده است که «استراتژی اين نظام ، کشتن بی صدا و تدريجی زندانيان معترض است.» منظور ايشان از بيان اين مسئله چيست؟ فکر می کنم که منظور واضحی دارند. اگر به حوادث چند سال گذشته نگاهی بياندازيم می بينيم که چندين زندانی در ايران کشته شده اند. از خانم زهرا کاظمی تا آخرينش يعنی همين آقای هدی صابر. می بينيم که زندانيان مختلفی به انحاء گوناگون در زندان های جمهوری اسلامی کشته شده اند. متاسفانه آنقدراين آقايان از زندانيان سياسی می ترسند که با اين رفتارها باعث به خطر افتادن جان آنها می شوند. الان آقای سرخيز در زندان رجايی شهر هستند؟ بله. الان يکسال است که حتی تماس تلفنی ايشان هم قطع شده است. | |
رادیو فردا | |
آخوند گرگانی:حجاب و عفاف امنيت كشور را تامين می کند | |
آخوند گركانی رئيس ديوان جمهوری اسلامی حجاب و عفاف را تامينكننده بخش مهمي از امنيت كشور دانست و گفت: افراد خواستار بدحجابي، دانسته يا ندانسته حمايت از ناامني و بداخلاقي ميكنند و خودشان به آن توجه ندارند. سایت حکومتی ایسنا:رئيس ديوان عالي كشور با بيان اينكه اخلاق بايد به موازات علم پيش برود، گفت: چرا دانشجوي سال آخر زماني كه خواسته معمولي او عملي نميشود حاضر ميشود يك دختر بيگناه را با 37 ضربه چاقو از بين ببرد؟ اين خسران اخلاقي بايد با فرهنگ ديني جبران شود. قرآن كريم به خسران و زيان معنوي بسيار اهميت داده است. خسران و ضرر به ذائقه هر انساني تلخ است. چرا در جامعه امروزي ضرر مادي و آنچه متعلقات دنياست بيشتر مورد توجه قرار ميگيرد، حال آنكه زيان مادي قابل جبران است اما زيان معنوي اخلاقي كه زيان حقيقي است كمتر مورد توجه قرار ميگيرد؟ در زيان معنوي انسان اصل هستي خود را از كف ميدهد تا آنجا كه كار به جايي ميرسد كه فرد توانايي ايمان آوردن از او سلب ميشود. محسني گركاني با اشاره به آيه 12 سوره مباركه انعام خاطرنشان كرد: افراد لجوج سرمايه مادي خود را كه عمر و زندگي در دنياست و عقل و فكر و فطرت خدادادي را كه ميتواند در مسير حق به كار بسته شود، به كلي از دست ميدهند. وي اضافه كرد: زيان بعضي از جرايم مشهود است به طوري كه مجرم نيز زيان آن را متوجه است. در برخي از جرايم، فرد از ضرر و زيان آن آگاه نيست؛ مانند بدحجابي در جامعه در صورتي كه حجاب و عفاف تامينكننده بخش مهم امنيت كشور است و به كاهش پروندههاي قضايي كمك ميكند. افراد خواستار بدحجابي، دانسته يا ندانسته حمايت از ناامني و بداخلاقي ميكنند و خودشان به آن توجه ندارند. رئيس ديوان عالي كشور با انتقاد از آنچه كه آن را «وضعيت بد حجاب در برخي از نقاط شمالي كشور و تهران، داروخانهها، مراكز پزشكي و ...» ميخواند، ابراز اميدواري كرد كه با توجه به اينكه بيشتر خانوادهها به مساله حجاب و عفاف عنايت ويژه دارند لذا اين مساله بدحجابي كه بخش مهمي از مشكلات اخلاقي جامعه است مرتفع شود. |
وضعیت نامناسب جسمی مریم مجد عکاس ورزشی در اوین
تحول سبز: مریم مجد عکاس ورزشی در شرایط جسمی نامناسب در بند ۲۰۹ اوین بسر می برد.
به گزارش کلمه، منابع خبری نزدیک به وی اعلام کردند این عکاس روز گذشته در تماسی که با خانواده خود داشت گفت از درد شدید کلیه رنج میبرد و از جمعه گذشته نتوانسته غذا بخورد.
وی به بیماریهای قلب و کلیه مبتلا است و مدتی پیش از بازداشتاش در بیمارستان بستری شده بود.
مریم مجد، عکاس – خبرنگار تخصصی ورزش زنان است که سابقه همکاری با مجله زنان، خبرگزاری ایسنا و روزنامه ورزشی تماشا دارد.
وی قرار بود روز ٢٧ خرداد به آلمان برای پوشش خبری رقابت های جام جهانی زنان سفر کند که نرفتن وی .شبهاتی را ایجاد کرد و در نهایت اعلام شد وی در بازداشت بسر می برد
کارگر نان ندارد، بسیجی شرف ندارد
شرایط زندگی در ایران هر روز سخت تر می شود. در این روزها با ماهی یک میلیون تومان، به سختی می توان یک زندگی متوسط دو نفره داشت. حالا شما فکر کنید که یک کارگر که نان آور یک خانواده ی پنج نفره است و ماهی 350 هزارتومان حقوق میگیرد، چه حالی دارد! پس آفرین به اکثریت قشر کارگر که در این شرایط شرف خود را، مانند آن بسیجی، نمی فروشد. درود بر کارگران شریف! ننگ بر بسیجی ها و سپاهی ها و هرچه آدم خودفروش.
زن خانهدار به احمدینژاد: باید به بچه هایمان آموزش دهیم كه از ما میوه نخواهند!
روزنامه خراسان در سرمقاله امروز خود نامه یك زن خانه دار به رئیس جمهور را منتشر كرده است.
*من یك زن ایرانی ام. یك زن مسلمان ایرانی. نه معنی راست و چپ را می فهمم و نه كاری به آبی و سبز و قرمز دارم. اصلا اهل سیاست نیستم. من یك زن و یك مادرم كه مانند همه زن ها و مادرهای دیگر باید چرخ زندگی ام را بچرخانم.
*روزی كه حرف از هدفمندی یارانه ها شد و بر این تصمیم خود اصرار می كردید زیرا معتقد بودید كه با نقدی شدن یارانه ها این پول به طور مساوی و بین همه تقسیم خواهد شد. با خود گفتیم ما كه خانه های چند هزارمتری ، ویلا ، استخر و جكوزی نداریم كه پول مصرف انرژی مان سر از ناكجاآباد درآورد. مانند آدم های پولدار چند تا، چندتا، ماشین چند صدمیلیونی هم نداریم كه غصه بنزین آن را بخوریم پس حتما از پول یارانه ها چیزی برایمان می ماند تا اندكی از چاله های زندگی مان را با آن پركنیم و چه نقشه هایی كه برای این یارانه ها نكشیدیم. اما با برداشتن یارانه ها و آزاد شدن قیمت ها آن قدر همه چیز گران شد كه وجود این پول اصلا در زندگی ما احساس نمی شود حتی اگر آن مبلغی را كه بر كالاها و اجناس افزوده شده حساب كنیم می بینیم كه از پول یارانه ها نیز بیشتر است.
* من اقتصاددان نیستم و معنی رشد اقتصادی و تورم تك رقمی را هم نمی فهمم اما می بینم كه قیمت گوشت آنقدر زیاد شده كه باید به طور كلی از صفحه زندگی مان حذف كنیم باید به بچه هایمان آموزش دهیم كه دیگر از ما میوه نخواهند زیرا قیمت آن با پول جیب ما جور در نمی آید و در بعضی موارد اجناس حتی تا صددرصد هم گران شده اند.
آقای رئیس جمهور گرانی های بی حد و حصر كمر مردم را شكسته است. اجاره های بالا داد مردم را درآورده است. قبل از هدفمندی یارانه ها بارها گفتید كه با اجرای این قانون سفره های قشر محروم جامعه رنگین تر خواهد شد اما چیزی كه ما امروز می بینیم سفره هایی است كه هر روز خالی تر می شود. دیگر نمی توانیم سر سفره گوشت بگذاریم زیرا توان خرید آن را نداریم حتی نان خالی را با قناعت باید بخوریم و حالا باید كم كم یادبگیریم كه شیر هم نخوریم.
*وقتی مجری برنامه تلویزیون از یك مسئول می پرسد اگر شیر گران شود ممكن است مردم نتوانند آن را بخرند و این موجب می شود شیرها بمانند و دامدار ضرر كند این مسئول می فرمایند اگر چنین شد ما شیرها را تبدیل به شیرخشك می كنیم و آن را صادر می كنیم. این یعنی این كه برای ما مهم نیست مردم نتوانند از شیر استفاده كنند برای ما مهم نیست كودكان فقر آهن بگیرند، دچار كمبود كلسیم شوند و یا حتی بمیرند.
* آقای رئیس جمهور درآمد كم و مخارج بالای زندگی هر پدری را نزد فرزندش شرمنده می كند و هزینه های بالای زندگی انسان را به زانو در می آورد. باور كنید همه واقعیت آن چیزی نیست كه شما در تلویزیون می گویید و همه چیز را خوب و زیبا جلوه می دهید، واقعیت آن چیزی است كه ما با آن دست و پنجه نرم می كنیم.
*من می دانم شما تمام توان و تلاش خود را به كار می برید تا ما بتوانیم راحت تر زندگی كنیم و به عنوان كسی كه به شما رای داده هنوز هم شما را حامی قشر محروم و مستضعف جامعه می دانم اما خواهش می كنم هر تصمیمی كه می گیرید تمام جوانب آن را بسنجید زیرا عمر ما كفاف آزمون و خطا را به ما نمی دهد و مردم ما به اندازه كافی امتحان خود را پس داده اند.
بر گرفته از: بلاگ seyedezatollahrashmi
به بهانه سالگرد کشته شدن زهرا کاظمی...
زهرا (زیبا) کاظمی (۱۹۴۸ - ۱۱ ژوئیه ۲۰۰۳) خبرنگار کانادایی - ایرانی تبار بود که در مسافرتی حرفهای به قصد تهیه گزارش در ایران، هنگام ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی، به جرم عکسبرداری حین تجمع برخی از خانوادههای زندانیان در مقابل زندان اوین، بازداشت و در زندان کشته شد.(به گفته منابع دولتی ایران وی در زندان درگذشته است.)
بازداشت وی تحت نظارت سعید مرتضوی مدعی العموم تهران که در موارد متعددی در نقض حقوق بشر نقش داشته است انجام گرفت. پرونده وی پس از گذشت سالها در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به سرانجامی نرسید و تنها متهم پرونده نیز که یکی از کارمندان رده پایین وزارت اطلاعات بود، تبرئه شد.
زندگینامه
زهرا کاظمی در ۱۹۴۸ میلادی در شیراز متولد شد. در دو سالگی پدرش را از دست داد. از سال ۱۹۶۹ تا سال ۱۹۷۲ در مدرسه عالی سینما و تلویزیون در تهران تحصیل کرد. وی در ۱۹۷۴ برای تحصیل در رشته ادبیات و سینما به دانشگاه پاریس رفت. در سال ۱۹۸۵ دکترای خود را در رشته هنر و ادبیات از دانشگاه پاریس دریافت میکند. در سال ۱۹۹۳ همراه پسرش ، استفان هاشمی ، به کبک کانادا مهاجرت کرد. وی با نشرياتي مانند رکتو ورسو گازت دو فم و گلوب اندميل چاپ کانادا و نيز موسسه عکس انگليسي کمراپرس همکاري داشته است. در سال ۲۰۰۳ میلادی زهرا کاظمی در جریان یک مسافرت به عنوان خبرنگار در ایران دستگیر و در هنگام بازجویی به قتل رسید.
دستگیری
پس از بازگشت از عراق در تاريخ ۲۷/۳/۸۲ همراه با گذرنامه ايراني و معرفي نامه اي از سوي موسسه عکس انگليسي کمراپرس به اداره کل مطبوعات و رسانه هاي خارجي مراجعه مي کند و درخواست تهيه عکس از زندگي روزانه مردم عادي در شهر تهران دانشجويان و چند دانشگاه تهران و نيز کوي دانشگاه مي کند. در تاريخ ۳۱/۳/۸۲ معرفي نامه اي از سوي اداره کل مذکور خطاب به نيروهاي انتظامي صادر مي شود. در اين معرفي نامه که رونوشت آن براي معاونت ذي ربط در نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران ( ناجا )ارسال مي شود از نيروهاي انتظامي درخواست مي شود تا همکاري هاي لازم را طبق ضوابط و مقررات با نامبرده از تاريخ ۳۱/۳/۸۲ تا ۷/۴/۸۲ به عمل آورند. اين معرفي نامه در تاريخ ۲/۴/۸۲ از سوي اداره کل مطبوعات و رسانه هاي خارجي به خانم کاظمي تحويل مي شود و عصر همان روز براي تهيه عکس و گزارش از خانواده هاي دانشجویان زنداني در برابر زندان اوين حضور مي يابد و در ساعت ۱۷:۴۰ دقيقه از سوي دادستاني بازداشت میشود.
بازداشت به اتهام عکس برداری از مناطق ممنوعه
در جریان ناآرامیها و اعتراضات دانشجویی در خرداد ماه ۱۳۸۲ که منجر به دستگیری بسیاری از دانشجویان و ناراضیان دیگر در تهران شد، خانوادههای آنان در ۲ تیر ۱۳۸۲ تجمع اعتراض آمیزی را در مقابل زندان اوین تشکیل دادند. زهرا کاظمی در این روز برای تهیه گزارش و تصویر، در این تجمع حاضر شده و اقدام به عکسبرداری از تجمع در اطراف زندان کرد و مقابل زندان بازداشت شد.
به ادعای دادستان عمومی و انقلاب تهران ، زهرا کاظمی متهم به عکس برداری از اماکن و مناطق ممنوعه و ارسال آن برای سرویسهای اطلاعاتی بیگانه بودهاست و معاونت اطلاعات نیروی انتظامی نیز قبل از تحویل پرونده متهم به وزارت اطلاعات، تصریح میکند که متهم دارای جرایم امنیتی بودهاست.
مرگ
او در حالی که مدت ۱۸ روز در بازداشت به سر میبرد، در ۲۰ تیر به دلایلی که مورد دعاوی زیادی بودهاست، میمیرد. مقامات دادستانی دلیل مرگ را غش و برخورد سر خانم کاظمی با زمین و نهایتاً ضربه مغزی ذکر کردند.
مرگ زهرا کاظمی با تأیید مقامات دادستانی در ۲۵ تیر اعلام میشود. در پی این اتفاق دولت کانادا با دلیل این که زهرا کاظمی دارای تابعیت کانادایی بودهاست، دولت و مقامات قضایی ایران را تحت فشار قرار میدهد تا گزارش و تحقیقی جامع از این حادثه فراهم کند.
علل مرگ
گرچه مقامات حکومتی ایران بر تصادفی بودن مرگ وی بر اثر ضربه و خونریزی مغزی ناشی از «برخورد جسم سخت به سر یا برخورد سر به جسم سخت» پافشاری نمودند، شهرام اعظم ، پزشک سابق و کارمند وزارت دفاع ایران که در سال ۲۰۰۴ میلادی ایران را ترک و از کانادا درخواست پناهندگی نمود، پس از معاینه بدن زهرا کاظمی، اعلام نمود که علایم ضرب و شتم شدید، شکنجه و تجاوز جنسی شامل: شکستگی جمجمه و بینی، لهشدگی انگشتان پا، شکستگی انگشتهای میانی و کوچک دست راست و انگشت میانی دست چپ، کندهشدن ناخنهای انگشتهای شصت و اشاره دست، صدمات در ناحیه ریه و دنده، کبودی شدید ناحیه شکم، اندام تناسلی و پاها که حاکی از تجاوزات وحشیانه جنسی و شلاق خوردن در زمانهای مکرر دارد، نشان میدهد که او هنگام تحمل حبس به قتل رسیدهاست. وزیر امور خارجه کانادا با تایید گزارش دکتر اعظم در کنفرانس مطبوعاتی تورنتو عنوان نمود که مسوولان کشور کانادا برای روشن شدن کامل جزییات پرونده قتل زهرا کاظمی تلاش خواهند کرد
گزارش دولت ایران
سید محمد خاتمی نیز ۴ نفر از وزیران (وزیر دادگستری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر کشور و وزیر اطلاعات) را مأمور رسیدگی و بررسی این پرونده کرده و خواستار ارائه گزارشی از این ماجرا شد. این اقدام در اثر فشار دولت کانادا صورت گرفته بود، اما ابعاد مهمی از ماجرا را روشن کرد. در گزارش هیأت ویژه رئیس جمهور آمده بود:
«زهرا کاظمی در تاریخ ۲ تیر ۱۳۸۲ با یک عدد دوربین عکاسی در حال عکسبرداری از تجمع خانوادههای زندانیان ناآرامیهای خردادماه در مقابل زندان اوین و منطقه با علامت عکسبرداری ممنوع بوده که به داخل نگهبانی زندان هدایت و با حضور دو نفر از قضات از وی توضیح خواسته میشود. مطابق این گزارش نامبردگان از خانم زهرا کاظمی میخواهند معرفی نامه وزارت ارشاد، دوربین و فیلمهای خود را برای بازبینی تحویل دهد و زندان را ترک کند و روز بعد برای دریافت لوازم خویش مراجعه کند. اما وی از این امر سرباز میزند و اظهار میدارد که میخواهد با مسئولیت خود، در کنار لوازم خویش در زندان باقی بماند. سپس خانم کاظمی فیلم داخل دوربین را خارج میکند و آن را در برابر نور، سیاه مینماید و فیلم دیگر خود را نیز به همین نحو سیاه میکند.»
همچنین بر اساس این گزارش، زهرا کاظمی ۲۱ ساعت اول در اختیار دادسرا و زندان، ۲۶ ساعت در اختیار ناجا، ۴ ساعت در اختیار دادسرا و ۲۶ ساعت در اختیار وزارت اطلاعات قرار داشتهاست و ضرب دیدگی جمجمه (۵ تیر ۱۳۸۲ یا حداکثر ۲۴ ساعت قبل از آن) نیز در زمانی صورت گرفت که زهرا کاظمی در اختیار وزارت اطلاعات قرار داشتهاست.
دادگاه
منبع : وبسایت آنتی دیکتاتور
اشتراک در:
پستها (Atom)
مطلب را به بالاترین بفرستید: