نامه امیر حسین قنبری برزی، زندانی سیاسی به پدرش
کلمه :امیر حسین قنبری برزی ، زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین که از بازداشت شدگان روز عاشورای تهران در سال ۸۸ است .در نامه ای از زندان خطاب به پدرش می نویسد :« پدر !شاد باش برای تمام پدرهایی که فرزندان شان را آزاد تربیت کردند .شادباش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شاد باش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شادباش برای نسلی که روشنایی را انتخاب کردند».
این زندانی ۲۷ ساله که فارغ التحصیل مهندسی عمران است بر اساس حکم دادگاه بدوی به سه سال زندان و ۷۰ ضربه شلاق محکوم شده که این حکم در دادگاه تجدید نظر به یک سال زندان، جریمه نقدی و ۷۰ ضربه شلاق کاهش یافت.امیرحسین قنبری همچنان در اوین به سر می برد.وی مدتی را با قرار وثیقه در بیرون از زندان سپری کرده است.
او از بند ۳۵۰ زندان اوین خطاب به پدرش نوشته ! من کوچکترین عضو جنبش سبز مردم ایران که اکنون با سربلندی و افتخار در زندان اوین ،جایگاه دلاوران و ره پویان راه آزادی ودمکراسی هستم ، فقط به این امید زنده ام که ایمان دارم فردای رهایی از ظلم و سیاهی و ناعدالتی را خواهم دید و آن روز را با تمام پدران ،مادران و خانواده های ایران بزرگ جشن خواهیم گرفت.
متن کامل نامه ی این زندانی حامی جنبش سبز که در اختیار کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:
تقدیم به پدر عزیزم و تمامی پدران سبزاندیشان راه آزادی
همیشه از شادترین سمت خانه، صدای تو بر می خواست آنگاه که ما را به جرعه ای گوارا از عاطفه مهمان می کنی، آسمان در اتاق من است . وقتی آغوش گرم تو باشد که هست، سایه ی آسایش همه جا هست :کنار پنجره می آیم، پنجره را می گشایم و می بینم دنیایی که تو نشانم داده ای چقدر مهربان است .
ولی …
پدر اکنون که کنار آینه های اوین هستم و خودم را می بینم ایستاده بر بلندای افتخار .پدری چون تو تکیه گاه من است . می خواهم چیزی بگویم .هر چه می گذرد دلسوزی های تو بیش از این بر من اشکار می شود.بارها پیش آمده است که من بوده ام و واقعه ای دقیق و مقطعی حساس .
وقتی ستاره های آسمان در اوین بودند و یک نفس به راحتی کشیدن آرزو شد . وقتی شجاعت مرد و زبان اعتراض بریده شد . وقتی حق انتخاب را گرفتند. وقتی با سیب زمینی و ساندیس و پول تغییر عقیده ندادند . وقتی مانتوی کوتاه و عشق جوانی سو پیشینه شد . وقتی هر معترضی ضد انقلاب و ضد دین شد .اعتراض با سکوت، فریاد شد و خانه دوم آزادگان اوین شد .پدر دیدن قطره قطره اشکهایت هر هفته از پشت شیشه ی دو جداره ی کابین ملاقات دلم را به درد می آورد ولی برای من و آن بزرگانی که با تباهی و سیاهی جنگیدیم اشک نریز .
اشک بریز! برای نابودی اعتقادات و باورهایمان . اشک بریز برای آرزوهای نابود شده ی نسل تان .
پدر !شاد باش برای تمام پدرهایی که فرزندان شان را آزاد تربیت کردند .شادباش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شاد باش برای پسرها و دخترهایی که آزادگی را از پدرهایشان فرا گرفتند .شادباش برای نسلی که روشنایی را انتخاب کردند .
پدر ! من کوچکترین عضو جنبش سبز مردم ایران که اکنون با سربلندی و افتخار در زندان اوین ،جایگاه دلاوران و ره پویان راه آزادی ودمکراسی هستم ، فقط به این امید زنده ام که ایمان دارم فردای رهایی از ظلم و سیاهی و ناعدالتی را خواهم دید و آن روز را با تمام پدران ،مادران و خانواده های ایران بزرگ جشن خواهیم گرفت .
امیرحسین قنبری
بند ۳۵۰ اوین