چرا الله در قرآن آرزوی مرگ مخالفان را دارد و بر آنان نفرین میفرستد، آیا الله خدائی است ناتوان؟
همواره نفرین و لعنت از جانب کسی سر میزند که خود دچار ضعف باشد، معروفترین این نفرینها که در واقع نوعی است خاص از ناسزاگوی، مرگ بر فلانی و یا لعنت بر فلانی است؛ اما آیا رواست که خدا هم چنین واژگانی را در برابر انسانهائی که بندهی او هستند، بکار ببرد؟ اگر موجودی که گفته میشود خداست، چنین واژگانی را بکار برد در مورد او چه قضاوتی خواهیم کرد؟
در اینجا دو احتمال مطرح میگردد:
1- انسانی دروغگو خود را خدا میداند.
2- کسی به دروغ سخن خویش را به خدا نسبت داده است.
حالت نخست مستوجب این امر است کسی که خود را خدا میداند، مستقیما با مردم سخن بگوید؛ اما در حالت دوم شخصی در هنگام ضعف ناسزا را بر دیگران ببندد و سخنان خویش را به خدا نسبت دهد.
از آنجائیکه هدف در اینجا شناخت اسلام و ایعاد گوناگون این دین میباشد سخنانی که گفته میشود سخن خدای این است را در این زمینه مورد بررسی قرار میدهیم.
مسلمانان معتقدند سخنانی که از جانب محمد در رابطه با امور دینی بیان میشود، وحی است از سوی خدائی به نام الله، در اینجا هم تناقضی آشکار وجود دارد؛ از یک سو بیان شده که کل سخن محمد وحی است از سوی الله میباشد و از سوی دیگر میبینیم که تنها بخشهائی از سخنانش را سخن خدا میدانند، در حالی که کل قرآن هم در واقع وحی الهی است:
لعنت فرستادن از منطقهای الله و اللهپرستان است!
نوعی دیگر از ناسزاگوئی نیز در قرآن مشاهده مینمائیم که خطاب به افراد زنده و در رابطه با آرزوی نابودی و یا صدمه دیدن آنهاست:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (توبه/30) و يهوديان مىگويند عُزير پسر الله است و مسيحيان مىگويند مسيح پسر الله است، اين سخنى است كه به زبان مىآورند پس(سخنانشان) مانند به سخن كافران گذشته است، الله آنها را بكشد که چگونه دروغ میگویند!
آنچه که در پایان این ایه آشکار است این موضوع میباشد که الله آرزوی کشتن انها توسط خودش را دارد که با توجه به اینکه الله ، خداست، ارزوئی مسخره به نظر میرسد، آرزوئی که از سر ناتوانی بیان شده است. ایهی پیش از این ایه دستوری است به مسلمانان در مورد کشتن همین گروه از کافران(یهودیان و مسیحیان):
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29)
همچنین در آیهای دیگر همین الله نفرینی بر کسانیکه ازظاهرا مسلمان شده بودند را بیان مینماید، اسلام اینان را منافق مینامد، نفرین الله در اینجا همان آرزوی مرگ آنان است، آرزوئی که از جانب خدا با اوصافی که از او بیان مینمایند بیشتر به طنز شبیه است تا اینکه واقعا خداوندی(البته وهمی) چنین سخنانی را بیان نموده باشد:
وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (منافقون/4) و هنگامیکه به آنها نگاه کردی، اندامشان تو را به شگفتی آورد، و هرگاه سخن گويند به سخنانشان گوش دهى، گويى آنها چوبهای تكيه داده بر ديوار هستند، و گمان میکنند که هر فریادی را بر ضدشان است، آنان دشمن هستند، از آنان دوری کن، الله آنها را بکشد، چگونه دروغ میگویند!؟
این آیه مشخص است که سخن محمد میباشد، گوینده آرزو دارد که الله آنان را بکشد کند، پس خود الله نمیتواند چنین آرزوئی داشته باشد، این آرزو در واقع نفرینی از جانب شخصی است ضعیف؛ از خدائی که همه چیز در دست خود دارد چنین آرزوئی به مطلبی فکاهی بیشتر شبیه است تا بیان سخنانی از جانب خودش.
جملهای دیگر که در قرآن حکایت از ضعف و استیصال گویندهاش را دارد، آرزوی چلاق شدن دست ابیلهب است:
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (مسد/1) بريده باد دو دست ابیلهب و مرگ بر او باد.
قرآن درماندگی خویش را در آیهی بعدی کاملا نشان میدهد، آنجائیکه آروزی نابودی کل دارائی ابیلهب را مینماید:
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (مسد/2) آنچه که از آن غنی شد(دارائیاش) و آنچه که کسب نمود (نیز بریده و نابود باد).
محمد آنچنان از دست ابولهب خشمگین بود که وعدهی سوختن در آتش جهنم را هم به او میدهد:
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (مسد/3) به زودی به آتشی زبانهدار خواهد رسید.
و این ناسزاگوی را نثار زنش نیز مینماید و او را آورندهی هیزم همان آتش معرفی میکند:
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (مسد/4) و زنش آورندهی هیزم (همان آتش) است.
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ (مسد/5) بر گرنش طنابی سات از لیف خرما(1).
همچنین قرآن در اسطورهای به نام طوفان نوح پس از اینکه( به قول خودش) دنیا آب گرفت، فریاد مرگ بر کافرانم را سر داد:
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (هود/44) و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار. (بُعداً در اینجا یعنی دور باد از زندگی)
برای برسی تمامی جوانب نفرینها و مرگ فرستادنهای الله بررسیهای بیشتری لازم است، ولی همین مقدار هم گویای این امر است که تناقضی آشکار در بیان صفات این خدا در اسلام وجود دارد، از یک سو مرگ و زندگی کاملا در دستش میباشد و از سوی دیگر الله، خدای این دین، مخالفانش را به باد نفرین میگیرد و خواهان نابودی آنان است!
در اینجا دو احتمال مطرح میگردد:
1- انسانی دروغگو خود را خدا میداند.
2- کسی به دروغ سخن خویش را به خدا نسبت داده است.
حالت نخست مستوجب این امر است کسی که خود را خدا میداند، مستقیما با مردم سخن بگوید؛ اما در حالت دوم شخصی در هنگام ضعف ناسزا را بر دیگران ببندد و سخنان خویش را به خدا نسبت دهد.
از آنجائیکه هدف در اینجا شناخت اسلام و ایعاد گوناگون این دین میباشد سخنانی که گفته میشود سخن خدای این است را در این زمینه مورد بررسی قرار میدهیم.
مسلمانان معتقدند سخنانی که از جانب محمد در رابطه با امور دینی بیان میشود، وحی است از سوی خدائی به نام الله، در اینجا هم تناقضی آشکار وجود دارد؛ از یک سو بیان شده که کل سخن محمد وحی است از سوی الله میباشد و از سوی دیگر میبینیم که تنها بخشهائی از سخنانش را سخن خدا میدانند، در حالی که کل قرآن هم در واقع وحی الهی است:
وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ( نجم/3 ) و (محمد)از سر هوس سخن نمىگويد.
إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (نجم/4) اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نیست.
با مطالعهی قرآن و دقت در نوشتههایش، به تناقضی آشکار و غیر قابل توجیه بر میخوریم، برخی از این تناقضات در واقع خرافات زمان محمد بودند و برخی دیگر هم تناقضات ساختاری است؛ یکی از این تناقضات ساختاری، لعنت فرستادن و نفرین کردن مخالفین مرده و زنده از سوی همین خدا میباشد:إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ (بقره/159) كسانى كه كافر شدند و در حال کافری مردند، لعنت الله و فرشتگان و همهی مردم بر آنان باد.
لعنت فرستادن از منطقهای الله و اللهپرستان است!
نوعی دیگر از ناسزاگوئی نیز در قرآن مشاهده مینمائیم که خطاب به افراد زنده و در رابطه با آرزوی نابودی و یا صدمه دیدن آنهاست:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (توبه/30) و يهوديان مىگويند عُزير پسر الله است و مسيحيان مىگويند مسيح پسر الله است، اين سخنى است كه به زبان مىآورند پس(سخنانشان) مانند به سخن كافران گذشته است، الله آنها را بكشد که چگونه دروغ میگویند!
آنچه که در پایان این ایه آشکار است این موضوع میباشد که الله آرزوی کشتن انها توسط خودش را دارد که با توجه به اینکه الله ، خداست، ارزوئی مسخره به نظر میرسد، آرزوئی که از سر ناتوانی بیان شده است. ایهی پیش از این ایه دستوری است به مسلمانان در مورد کشتن همین گروه از کافران(یهودیان و مسیحیان):
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ (توبه/29)
همچنین در آیهای دیگر همین الله نفرینی بر کسانیکه ازظاهرا مسلمان شده بودند را بیان مینماید، اسلام اینان را منافق مینامد، نفرین الله در اینجا همان آرزوی مرگ آنان است، آرزوئی که از جانب خدا با اوصافی که از او بیان مینمایند بیشتر به طنز شبیه است تا اینکه واقعا خداوندی(البته وهمی) چنین سخنانی را بیان نموده باشد:
وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُّسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ (منافقون/4) و هنگامیکه به آنها نگاه کردی، اندامشان تو را به شگفتی آورد، و هرگاه سخن گويند به سخنانشان گوش دهى، گويى آنها چوبهای تكيه داده بر ديوار هستند، و گمان میکنند که هر فریادی را بر ضدشان است، آنان دشمن هستند، از آنان دوری کن، الله آنها را بکشد، چگونه دروغ میگویند!؟
این آیه مشخص است که سخن محمد میباشد، گوینده آرزو دارد که الله آنان را بکشد کند، پس خود الله نمیتواند چنین آرزوئی داشته باشد، این آرزو در واقع نفرینی از جانب شخصی است ضعیف؛ از خدائی که همه چیز در دست خود دارد چنین آرزوئی به مطلبی فکاهی بیشتر شبیه است تا بیان سخنانی از جانب خودش.
جملهای دیگر که در قرآن حکایت از ضعف و استیصال گویندهاش را دارد، آرزوی چلاق شدن دست ابیلهب است:
تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ (مسد/1) بريده باد دو دست ابیلهب و مرگ بر او باد.
قرآن درماندگی خویش را در آیهی بعدی کاملا نشان میدهد، آنجائیکه آروزی نابودی کل دارائی ابیلهب را مینماید:
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (مسد/2) آنچه که از آن غنی شد(دارائیاش) و آنچه که کسب نمود (نیز بریده و نابود باد).
محمد آنچنان از دست ابولهب خشمگین بود که وعدهی سوختن در آتش جهنم را هم به او میدهد:
سَيَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ (مسد/3) به زودی به آتشی زبانهدار خواهد رسید.
و این ناسزاگوی را نثار زنش نیز مینماید و او را آورندهی هیزم همان آتش معرفی میکند:
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ (مسد/4) و زنش آورندهی هیزم (همان آتش) است.
فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ (مسد/5) بر گرنش طنابی سات از لیف خرما(1).
همچنین قرآن در اسطورهای به نام طوفان نوح پس از اینکه( به قول خودش) دنیا آب گرفت، فریاد مرگ بر کافرانم را سر داد:
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (هود/44) و گفته شد اى زمين آب خود را فرو بر و اى آسمان [از باران] خوددارى كن و آب فرو كاست و فرمان گزارده شده و [كشتى] بر جودى قرار گرفت و گفته شد مرگ بر قوم ستمكار. (بُعداً در اینجا یعنی دور باد از زندگی)
برای برسی تمامی جوانب نفرینها و مرگ فرستادنهای الله بررسیهای بیشتری لازم است، ولی همین مقدار هم گویای این امر است که تناقضی آشکار در بیان صفات این خدا در اسلام وجود دارد، از یک سو مرگ و زندگی کاملا در دستش میباشد و از سوی دیگر الله، خدای این دین، مخالفانش را به باد نفرین میگیرد و خواهان نابودی آنان است!