مادرانی که قرار است به دار کشیده شوند
• باید بتوانیم در آینده در چشم این کودکان نگاه کنیم و به آنها بگوییم که هر کاری از دستمان بر آمده برای نجات زندگی مادرشان از طناب دار انجام داده ایم. و اکنون شاید تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که از مسئولین درخواست کنیم که اعدام این مادران را متوقف کنند ...
چهار تا بچه که یکی از آنها فلج است. بچه های حوریه هستند.
عکسی از آنها در اینجا نیست، اما بدون عکس هم می توان آنها را مجسم کرد: بچه هایی که در دنیایی با دیوارهای تنگ فقر به دنیا آمده اند.
بچه هایی که به خود پدر ندیده اند: مردی معتاد و ولگرد و خیابان خواب.
بچه هایی که اما با محبت مادر آشنایند: مادری دلسوز و مهربان که همه زندگی اش را وقف آنان کرده و از صبح تا شب فکر و ذکرو تلاش او برای تامین معاش و زندگی بچه هایش بوده ...
و حالا این خود حوریه است که بیش از هرکسی تصویر این بچه ها را دائم مرور می کند و نگران زندگی و آینده آنهاست. حوریه که می داند قرار است اعدام شود، از نگرانی وضعیت بچه ها و وحشت طناب دار روزی هزار بار از پای درمی آید. حوریه در زندان هم مثل همه دوران زندگی اش در بیرون از زندان تنهاست... تنها، بیکس و ناامید!
نمی داند چه کسی بعد از اعدام او، بچه هایش را دلداری خواهد داد. خیلی خوب می داند که کسی نیست! در همه طول زندگی اش هیچوقت هیچ کسی نبود که دست او را بگیرد و کمکش کند و گرنه کار او به اینجا نمی رسید. در همه بدبختی هایش تنها بود... و اکنون هم در انتظار مرگ احساس تنهایی و بدبختی بیش از همیشه با اوست.
حوریه صباحی زن جوانی است که شوهرش معتاد و آواره خیابانها شده و از صفحه زندگی خانوادگی ناپدید گشته است. پس از آن، خودش با هزار بدبختی و جان کندن برای تامین معاش بچه هایش تلاش می کرده است. زندگی برای زنی فقیر و تنها در دنیایی بیرحم که گویا اصلا او و درماندگی اش را هرگز نمی بیند، آسان نیست!
حوریه برای مبلغی اندک حاضر شده بود تا مواد مخدر حمل کند تا شاید بتواند خانواده را راه ببرد. در پی اولین دستگیری محکوم به اعدام می شود! قرار است چند روز دیگر در تیرماه در همدان به دار کشیده شود.
و حالا حوریه بدبخت تر و تنهاتر از همیشه در کنج زندان در انتظار اعدام است. آیا بیشتر نگرانی اعدام خودش است یا آینده بچه هایش بدون سرپرست؟ راستی، بچه های حوریه پس از اعدام او چه وضعیتی خواهند داشت؟ اگر مادر با همه فداکاری نتوانست زندگی آنها را تامین کند، مادربزرگ پیر و درمانده با آنها چه خواهد کرد؟ مادربزرگی که غم از دست دادن فرزند و بزرگ کردن یک نوه فلج و سه نوه دیگر همزمان روی قلبش سنگینی می کند.
جرم اصلی حوریه فقر و درماندگی و بیچارگی است.
و حوریه تنها نیست!
دو مادر دیگر نیز همراه او اعدام خواهند شد. لیلا حیاتی و رقیه خلجی دو زن دیگری که قرار است همراه حوریه اعدام شوند نیز مادر کودکان خردسال و نوجوانی هستند که به خود پدر ندیده اند و تنها سرپرست کودکان خود بوده اند و حالا قرار است اعدام شود و بچه ها واقعا بی سرپرست خواهند ماند. شوهران این دو زن زندانی هستند و حبس ابد دارند.
چه کسی پسربچه ده ساله لیلا را دلداری خواهد داد؟
با کدام واژه ها برای بچه های رقیه لالایی بخوانیم تا پس از اعدام مادر خوابشان ببرد؟
همه این مادران خود سرپرستی بچه ها و خانواده را به دوش داشته اند، با شوهری معتاد که یا آواره خیابان است و یا زندانی حبس ابد!
کسی از آقای قاضی پرسید که آیا این زنها انتخاب دیگری هم داشتند؟ کدام مرکزدولتی یا نهاد اجتماعی دست یاری به سوی این مادران دراز کرد که در تامین مخارج سرپرستی خانواده به آنها کمک کند؟ کدام مرکز کارآموزی آنها را برای بازار کار آماده کرد؟ کدام مرکز کاریابی به آنها کمک کرد که شغل قانونی پیدا کنند؟ آیا مقصر، مادری است که برای تامین مخارج زندگی فرزند فلج خود حاضر می شود مرتکب جرم شود یا جامعه ای که او را در نهایت بدبختی اش تنها می گذارد و بعد هم او را به دار می کشد؟ آیا پس از کشتن این مادرهای "بد" در جامعه فقط مردم "خوب" باقی می مانند که دور هم زندگی خوب و شیرینی خواهند داشت؟ این بچه ها در کدام گوشه از تصویر زندگی شیرین آدم های خوب جای می گیرند؟
اعدام مادر! کدام قانون اعدام را عملی انسانی می داند؟
با کدام واژه ها و به کدام زبان می توان به این کودکان مرگ مادرشان را توضیح داد؟ این بچه ها چگونه بزرگ خواهند شد؟ چه مفهومی از زندگی و قتل و جرم در ذهن آنها شکل خواهد گرفت؟
و درد اعدام مادر با بزرگ شدن آنها چه بسا بزرگ تر شود. خیلی سخت است که بدانی مادرت برای تامین زندگی ات دست به ارتکاب جرم زده و به خاطر آن اعدام شده است
ما، من و شما، اگر دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم، هرگز هیچ واژه ای برای دلداری دادن به این کودکان نخواهیم یافت!
باید بتوانیم در آینده در چشم این کودکان نگاه کنیم و به آنها بگوییم که هر کاری از دستمان بر آمده برای نجات زندگی مادرشان از طناب دار انجام داده ایم. و اکنون شاید تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که از مسئولین درخواست کنیم که اعدام این مادران را متوقف کنند. تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که با مقامات مسئول دادستانی و دادگستری همدان تماس بگیریم و از آنان بخواهیم که اجرای حکم اعدام این مادران را متوقف کنند.
به امید روزی که رسم اعدام از سرزمین ما رخت بربندد.
تلفن مرکزی دادسرای عمومی و انقلاب استان همدان برای تماس با آقای بیگلری، دادستان استان همدان
(در خواست کنید که شما را به اتاق آقای دادستان وصل کنند)
988118260022+
988118260023+
عکسی از آنها در اینجا نیست، اما بدون عکس هم می توان آنها را مجسم کرد: بچه هایی که در دنیایی با دیوارهای تنگ فقر به دنیا آمده اند.
بچه هایی که به خود پدر ندیده اند: مردی معتاد و ولگرد و خیابان خواب.
بچه هایی که اما با محبت مادر آشنایند: مادری دلسوز و مهربان که همه زندگی اش را وقف آنان کرده و از صبح تا شب فکر و ذکرو تلاش او برای تامین معاش و زندگی بچه هایش بوده ...
و حالا این خود حوریه است که بیش از هرکسی تصویر این بچه ها را دائم مرور می کند و نگران زندگی و آینده آنهاست. حوریه که می داند قرار است اعدام شود، از نگرانی وضعیت بچه ها و وحشت طناب دار روزی هزار بار از پای درمی آید. حوریه در زندان هم مثل همه دوران زندگی اش در بیرون از زندان تنهاست... تنها، بیکس و ناامید!
نمی داند چه کسی بعد از اعدام او، بچه هایش را دلداری خواهد داد. خیلی خوب می داند که کسی نیست! در همه طول زندگی اش هیچوقت هیچ کسی نبود که دست او را بگیرد و کمکش کند و گرنه کار او به اینجا نمی رسید. در همه بدبختی هایش تنها بود... و اکنون هم در انتظار مرگ احساس تنهایی و بدبختی بیش از همیشه با اوست.
حوریه صباحی زن جوانی است که شوهرش معتاد و آواره خیابانها شده و از صفحه زندگی خانوادگی ناپدید گشته است. پس از آن، خودش با هزار بدبختی و جان کندن برای تامین معاش بچه هایش تلاش می کرده است. زندگی برای زنی فقیر و تنها در دنیایی بیرحم که گویا اصلا او و درماندگی اش را هرگز نمی بیند، آسان نیست!
حوریه برای مبلغی اندک حاضر شده بود تا مواد مخدر حمل کند تا شاید بتواند خانواده را راه ببرد. در پی اولین دستگیری محکوم به اعدام می شود! قرار است چند روز دیگر در تیرماه در همدان به دار کشیده شود.
و حالا حوریه بدبخت تر و تنهاتر از همیشه در کنج زندان در انتظار اعدام است. آیا بیشتر نگرانی اعدام خودش است یا آینده بچه هایش بدون سرپرست؟ راستی، بچه های حوریه پس از اعدام او چه وضعیتی خواهند داشت؟ اگر مادر با همه فداکاری نتوانست زندگی آنها را تامین کند، مادربزرگ پیر و درمانده با آنها چه خواهد کرد؟ مادربزرگی که غم از دست دادن فرزند و بزرگ کردن یک نوه فلج و سه نوه دیگر همزمان روی قلبش سنگینی می کند.
جرم اصلی حوریه فقر و درماندگی و بیچارگی است.
و حوریه تنها نیست!
دو مادر دیگر نیز همراه او اعدام خواهند شد. لیلا حیاتی و رقیه خلجی دو زن دیگری که قرار است همراه حوریه اعدام شوند نیز مادر کودکان خردسال و نوجوانی هستند که به خود پدر ندیده اند و تنها سرپرست کودکان خود بوده اند و حالا قرار است اعدام شود و بچه ها واقعا بی سرپرست خواهند ماند. شوهران این دو زن زندانی هستند و حبس ابد دارند.
چه کسی پسربچه ده ساله لیلا را دلداری خواهد داد؟
با کدام واژه ها برای بچه های رقیه لالایی بخوانیم تا پس از اعدام مادر خوابشان ببرد؟
همه این مادران خود سرپرستی بچه ها و خانواده را به دوش داشته اند، با شوهری معتاد که یا آواره خیابان است و یا زندانی حبس ابد!
کسی از آقای قاضی پرسید که آیا این زنها انتخاب دیگری هم داشتند؟ کدام مرکزدولتی یا نهاد اجتماعی دست یاری به سوی این مادران دراز کرد که در تامین مخارج سرپرستی خانواده به آنها کمک کند؟ کدام مرکز کارآموزی آنها را برای بازار کار آماده کرد؟ کدام مرکز کاریابی به آنها کمک کرد که شغل قانونی پیدا کنند؟ آیا مقصر، مادری است که برای تامین مخارج زندگی فرزند فلج خود حاضر می شود مرتکب جرم شود یا جامعه ای که او را در نهایت بدبختی اش تنها می گذارد و بعد هم او را به دار می کشد؟ آیا پس از کشتن این مادرهای "بد" در جامعه فقط مردم "خوب" باقی می مانند که دور هم زندگی خوب و شیرینی خواهند داشت؟ این بچه ها در کدام گوشه از تصویر زندگی شیرین آدم های خوب جای می گیرند؟
اعدام مادر! کدام قانون اعدام را عملی انسانی می داند؟
با کدام واژه ها و به کدام زبان می توان به این کودکان مرگ مادرشان را توضیح داد؟ این بچه ها چگونه بزرگ خواهند شد؟ چه مفهومی از زندگی و قتل و جرم در ذهن آنها شکل خواهد گرفت؟
و درد اعدام مادر با بزرگ شدن آنها چه بسا بزرگ تر شود. خیلی سخت است که بدانی مادرت برای تامین زندگی ات دست به ارتکاب جرم زده و به خاطر آن اعدام شده است
ما، من و شما، اگر دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم، هرگز هیچ واژه ای برای دلداری دادن به این کودکان نخواهیم یافت!
باید بتوانیم در آینده در چشم این کودکان نگاه کنیم و به آنها بگوییم که هر کاری از دستمان بر آمده برای نجات زندگی مادرشان از طناب دار انجام داده ایم. و اکنون شاید تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که از مسئولین درخواست کنیم که اعدام این مادران را متوقف کنند. تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که با مقامات مسئول دادستانی و دادگستری همدان تماس بگیریم و از آنان بخواهیم که اجرای حکم اعدام این مادران را متوقف کنند.
به امید روزی که رسم اعدام از سرزمین ما رخت بربندد.
تلفن مرکزی دادسرای عمومی و انقلاب استان همدان برای تماس با آقای بیگلری، دادستان استان همدان
(در خواست کنید که شما را به اتاق آقای دادستان وصل کنند)
988118260022+
988118260023+