پگاه آهنگرانی را آزاد نکنید!
با سلام خدمت عالیجنابان «گمنام»
با خبر شدیم که پگاه ما در حال عزیمت به برون از این چارچوب دستوپابندِ رژیم کاملن اسلامی دستگیر شده که چرا میروی؟ بودی حالا خانمجان، کجا از اینجا بهتر بانو!… امالقرای جهان اسلام، فالوده، بستنی و گاهی نوشابه به صرف شیشه!
با خبر شدیم که پگاه ما در حال عزیمت به برون از این چارچوب دستوپابندِ رژیم کاملن اسلامی دستگیر شده که چرا میروی؟ بودی حالا خانمجان، کجا از اینجا بهتر بانو!… امالقرای جهان اسلام، فالوده، بستنی و گاهی نوشابه به صرف شیشه!
خبر نداریم که دستبندش زدهاند یا قپانی شده. یا که گیسوانش را بر ذوالجناح ولایت بستهاند تا کشانکشان او را ببرد بازداشتگاه مثلن شاپور یا عشرتآباد… نه ببخشید زندانبانان آنجا شرف دارند. قرار بود پگاهمان یکراست سپرده شود دست مهندسان انسانساز سپاه پاسداران. آنجا در گرمای بیابانهای قم، ساوه، کرج و هر جای دیگر که خاتمالانبیا قدم نهاده سويیتهایی ساختهاند در ابعاد قبر آدمی. یک در یکونیممتر. حالا کمی کوچکتر تفاوتی نمیکند ولی حرف از بزرگترشدن و کش آمدن نباشد که… اساسن روح آدمی در اماکن کوچک بهتر صیقل پیدا میکند. شما حسابش را بکنید آدمیزاد در قبر جا برای خودش نیست حالا نکیر و منکر هم مهمان میشوند. خب چارهای جز صیقل یافتن نیست. باید کوتاه شوی، کوبانده میشوی از طول و عرض.
به یاد فيلم «زندان زنان» افتادم. آنجا که روی دسته صندلی سينما ضرب گرفته و بغلدستیام را کلافه کرده بودم. حالا هم همانطور روی دستهی صندلی مترو ضرب گرفتهام و میاندیشم که این بار پگاه ما چگونه به زندان افتاده. چشمانش را بسته، پرتش کردهاند توی صندوق عقب یک لکنته، از چاله و چولههای شهر گذشته، به مقصد که میرسند کشانکشان میبرندش برای بازجویی. دو فاطی کماندو کریهالمنظر وارد میشوند. لباسهایش را به زور میکنند. حتا لباسهای زیر… عذابش میدهند. چند ساعتی در همان حال نگاهش میدارند. پگاه ما از نگاه آنان در عذاب است. میخواهد فریاد بکشد. جیغ بزند. چنگ بزند به روی صورت این نازنان. حال پگاه ما از حال قربانیان خمینیشهر و کاشمر بهتر نیست. نازنین است، ترد و ظریف… از این غولبیابانیها میترسد. لباسهایش را باز پرتاب میکنند توی صورتش، بپوش پاچهپاره، بپوش زنیکهی خراب، بپوش…
پگاهمان را میبرند. در حضور حاجآقا مینشانند. زنان خارج میشوند. پگاه میماند و حاج آقا. پگاه خودش را در صندلی بازجویی فرومیبرد. حاجآقا دهان لبریز از چرکش را باز میکند. بگو خانم، بگو میخواستی در آلمان با کی بخوابی؟ بدهم اینجا آموزش فشرده ببینی تا در آلمان کارت را حرفهای انجام دهی، بدهم…
با کدام حرامزاده قرار ملاقات داشتی؟ از طرف کدام سازمان اجیرت کردهاند؟ در همین حال است که دفترچه، کتاب، لیوان، پارچ آب و هر چه روی میز بازجویی است روی سر پگاهمان خراب میشود. توی چمدانت صد رقم قرص و اسباب ضدبارداری است، نیست؟ اگر نیست پس صد رقم ابزار جاسوسی است. انتخاب خودت کدام است؟ یا هرزه یا جاسوس؟ شاید هم هر دو!
با کدام حرامزاده قرار ملاقات داشتی؟ از طرف کدام سازمان اجیرت کردهاند؟ در همین حال است که دفترچه، کتاب، لیوان، پارچ آب و هر چه روی میز بازجویی است روی سر پگاهمان خراب میشود. توی چمدانت صد رقم قرص و اسباب ضدبارداری است، نیست؟ اگر نیست پس صد رقم ابزار جاسوسی است. انتخاب خودت کدام است؟ یا هرزه یا جاسوس؟ شاید هم هر دو!
پگاه میشکند، جیغ میکشد و فریاد میکشد. حاجآقا همچون یک بیمار روانی شروع میکند به روایت صحنهی معاشقه و سکس. پگاهمان را مجبور میکند به نوشتن گفتههای حاجآقا، پگاه سر باز میزند. میز بازجویی شوت میشود به سینهی پگاه. پگاهمان نقش بر زمین میشود. گریه میکند، زار میزند. قسم میخورد به تمام مقدسات. حاجآقا وحشی میشود. باز شروع میکند به روایت سکس مشمئز کننده، بیمار است، بیمار روانی. از این برخورد لذت میبرد.
باید بنویسد تا از این اتاق دهشت رهایی یابد، باید بنویسد که از فلان سفارت مامور است، با فلان کارگردان که در چند بند آنطرفتر محبوس است خوابیده، باید بنویسد که موساد او را تامین میکند تا…
حاجآقا از هر دری وارد میشود تا پگاهمان بنویسد، میگوید خیلیها بودهاند پس از آزادی، جنازهشان در یکی از جادههای پیچ در پیچ با چند پسر قرتی پیدا شده، بنویس تا هم خودت را راحت کنی هم اینکه بیش از این موجب زحمت ما و بچههای قرارگاه نشوی!
حاجآقا از هر دری وارد میشود تا پگاهمان بنویسد، میگوید خیلیها بودهاند پس از آزادی، جنازهشان در یکی از جادههای پیچ در پیچ با چند پسر قرتی پیدا شده، بنویس تا هم خودت را راحت کنی هم اینکه بیش از این موجب زحمت ما و بچههای قرارگاه نشوی!
حاج آقا که میرود زنی وارد میشود، خبر میدهد که مادر پگاه به محض شنیدن خبر بازداشت سکته کرده، اینها که حاجآقا گفت را بنویس و برو بیمارستان پیش مادرت، خیلیها نوشتهاند و خلاص شدهاند. تو هم مثل آنها!
بازجوی خوب وارد میشود. قطعن او خیر و صلاح پگاهمان را میخواهد. یک دسته پرینت از ایمیل و پیغامهای خصوصی ساختگی از پگاه روی میز، هزار برگه توهین و افترا، هزار برگه با محتویاتی مشمئز کنندهتر از تراوشات مزخرف ذهن حاجآقا!
آه یادم رفت… آقای بازجو، عالیجنابان «گمنام»!
پگاهمان را آزاد نکنید اما عذابش ندهید! تحقیرش نکنید؛ سرش را در چاه توالت فرو نبرید؛ مجبورش نکنید برگههای بازجویی را قورت دهد؛ مجبورش نکنید به کارهای نکرده… شما را به خدا!
کاری نکنید از زندان بیرون نیامده نسخهی جدید «زندان زنان» را عینی و حقیقی به تصویر کشد. دردمان آن نیست که پگاهمان به زندان افتاده، چه فرق دارد، همهجای ایران زندان زنان است!
پگاهمان را آزاد نکنید اما عذابش ندهید! تحقیرش نکنید؛ سرش را در چاه توالت فرو نبرید؛ مجبورش نکنید برگههای بازجویی را قورت دهد؛ مجبورش نکنید به کارهای نکرده… شما را به خدا!
کاری نکنید از زندان بیرون نیامده نسخهی جدید «زندان زنان» را عینی و حقیقی به تصویر کشد. دردمان آن نیست که پگاهمان به زندان افتاده، چه فرق دارد، همهجای ایران زندان زنان است!
برگرفته از: سایت سه راه جمهوری